راههاي افزايش ايمان و محبت به خدا چيست؟
براي تقويت ايمان ابتدا بايد ببينيم ايمان چيست تا در نتيجه آن پي ببريم كه چگونه مي شود آن را افزايش داد. ايمان عبارت است از معرفت توأم با تسليم قلبى و خضوع و خشوع دل به خداوند متعال و رسول او و آموزههايى كه به بشريت ارائه كردهاند. ايمان يعني باوري يا نيرويي معنوي كه باعث مي شود انسان با شجاعت و قدرت و صدق و اخلاص براي رضاي خدا تلاش كند و در مسير قرب الهي قرار بگيرد و با آرامش كامل بدور از هر گونه شك و شبهه اي به انجام وظايف فردي و اجتماعي خود همت گمارد و از سرزنش هيچ سرزنش كننده اي هراس به خود راه ندهد، علامت ايمان اين است كه فرد مومن حتي از مرگ در اين راه نگراني ندارد و آن را شهادت در راه خدا مي داند و از آن استقبال مي كند.
حقيقت ايمان آن است كه انسان خودش را در جبهه حق و تحت ولايت خداوند بداند و خلافت انسان كامل معصوم را بر خودش و جامعه بپذيرد و تحت فرماندهي ولي و خليفه خدا در روي زمين، هميشه آماده نبرد بزرگ با دشمنان داخلي( جهاد اكبر) با نفس اماره و دشمنان خارجي (جهاد اصغر) با سلطه گران و ظالمان و كافران باشد و در عرصه اين درگيري بتواند از جان و مال و آبروي خويش مايه بگذارد و از هيچ نيروي شيطاني هراس بدل راه ندهد و محكم و استوار، با صدق و اخلاص در راه خدا مبارزه و مقاومت كند و در مقابل سختي ها اين راه بردبار و صبور باشد. اين صفات و حالات، دورنمايي از يك انسان مومن واقعي است (گردآوری : انجمن ناجی) ما اگر بخواهيم حقيقت ايمان را به درستي و مصداقي درك كنيم بايد مومن حقيقي و ويژگي هاي آن را بررسي كنيم. چرا؟ چون ايمان يك نيروي معنوي بسيار قوي و در عين حال پيچيده است كه بدون مطالعه در مظاهر آن شناختني نيست. ايمان نيرويي است كه در مومن ظهور مي كند و ما تا مومن كه ظرف ظهور ايمان است را به درستي نشناسيم، نمي توانيم به اين نيروي معنوي شناخت عميق پيدا كنيم. البته برخي ويژگي هاي ايمان در قرآن كريم و روايات اسلامي آمده كه براي اين منظور قابل استفاده است ولي حقيقت ايمان را بايد در فرد مومن واقعي مشاهده كنيم و نوع منش و تفكر و اخلاق انسان مومن است كه اين نيرو را معرفي مي كند. به طور مثال از قرآن كريم مي توان استنباط كرد كه ايمان امرى اختيارى است به دليل آن كه در آيات بسيار به آن، امر شده است و روشن است كه امر به چيزى از سوى حكيم مطلق، دلالت بر مقدور بودن و اختيارى بودن آن چيز دارد
نگا: بقره / 41، 91، 186 - نساء / 136 - آل عمران / 179. و در اين آيه به اختيارى بودن آن تصريح شده است: «إن هذه تذكرة فمن شاء اتخذ إلى ربه سبيلا» ؛ مزمل، آيه 19. «قطعاً اين اندرزى است تا هر كه بخواهد به سوى پروردگار خود راهى در پيش گيرد». ايمان در قرآن، گونهاى از معرفت وعلم را داراست، ولى تمام هويت آن، از سنخ علم و معرفت نيست؛ بلكه افزون بر آن تسليم و خضوع در برابر حق نيز مىباشدحجرات / 15 - بقره / 42 - توبه / 110. ؛ «إنما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لميرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم في سبيل الله أولئك هم الصادقون» ؛ حجرات / 15.«در حقيقت، مؤمنان كسانىاند كه به خدا و پيامبر او گرويده و شك نياورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد كردهاند. اينانند كه راستكردارند». پس اهل ايمان كسانىاند كه در ايمان به خدا و رسول ترديدى نداشته، به آنها علم و يقين دارند «ود كثير من أهل الكتاب لويردونكم من بعد إيمانكم كفارا حسدا من عند أنفسهم من بعد ما تبين لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتى يأتي الله بأمره...» ؛ بقره / 109. «بسيارى از اهل كتاب - پس از اين كه حق بر ايشان آشكار شد - از روى حسدى كه در وجودشان بود، آرزو مىكردند كه شما را بعد از ايمانتان، كافر گردانند. پس عفو كنيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد».
اين آيه، به روشنى حكايتگر اين حقيقت است كه بسيارى از اهل كتاب علىرغم روشن شدن حق و علم آنها به آن، آرزو دارند تا مؤمنان را هم از روى حسد به گمراهى افكنند. بنابراين، ايمان تنها معرفت و علم نيست؛ بلكه بايد در برابر حق خاضع و خاشع و قلباً تسليم بود.
كافر و مؤمن خدا گويند ليك در ميان هردو فرقى هست نيك
آن گدا گويد خدا را بهر نان متقى گويد خدا از عين جان
گر بدانستى گدا از گفت خويش پيش چشم او نه كم ماندى نه بيش
سالها گويد خدا آن نان خواه همچو خر، مصحف كشد از بهر كاه
نام ديوى ره برد در ساحرى تو به نام حق پشيزى مىبرى
مثنوى / 2 / 502 - 497.
از نظرگاه قرآن، عمل جزء ايمان نيست، چرا كه آيات متعددى وجود دارد كه دلالت دارد عمل منفك از ايمان است، نگا: عصر / 3 - نساء / 124 و 162 - اعراف / 152 - فاطر / 10. اما عمل لازمه ايمان است و در واقع، ثمره و نتيجه آن تلقى گشته است؛ به صورتى كه از ديدگاه قرآن عمل صالح تنها در كنار ايمان، پايدارى و دوام دارد و ايمان نيز تنها با وجود عمل صالح است كه طراوت و نشاط مىيابد. نگا: نساء / 65 - انفال / 3 و 4 - مجادله / 22 - بقره / 177.
از منظر قرآن، به هر اندازه كه معرفت آدمى عميقتر و خضوع و خشوع و تسليم قلبى او ژرفتر و مستحكمتر باشد، ايمان هم افزايش مىيابد و هر چه معرفت كمتر و سطحىتر و خضوع قلبى اندك و كم استقامت باشد، ايمان هم كاهش مىيابد. به هر روى، با توجه به درجات دو عنصر اساسى ايمان، يعنى معرفت و تسليم قلبى، ايمان هم امكان كاهش يا افزايش دارد. نگا: آل عمران / 173 - انفاق، 2 - نساء / 136.
در ادامه گفتني است: اگرچه ايمان امرى قلبى و باطنى است ولى آثار آن را در رفتار و اعمال فرد مىتوان مشاهده كرد براى نمونه: - مقدار اهتمام به نماز و تكاليف دينى ديگر،
- چگونگى معاشرت با دوستان و خويشان و رسيدگي به نيازمندان جامعه و مشاركت در پيشرفت و تكامل اجتماع.
- وضعيت خانوادگى و الگوهاى رفتارى فرد.
- ولايت پذيري و اهتمام به پيروي از امامان معصوم و در خط و جبهه حق بودن و مبارزه با اهل باطل.
اين نكته خيلي مهم است (گردآوری : انجمن ناجی) مومن جبهه دارد و تحت ولايت معصوم و نايب معصوم حركت مي كند و اين از نشانه هاي بزرگ اهل ايمان است (گردآوری : انجمن ناجی)
با توجه به اين سه اصل میتوان ميزان پايبندى فرد به ايمان را تا حدودى به دست آورد. رسول خدا(ص) فرمود: «هر فرد بر دين دوست و همنشين خود است».
هر چيزي نشانه اي دارد ايمان و تقوا هم نشانه هائي دارد، در خصوص ويژگى «ايمان» كه يك صفت قلبى است به عرض مىرسانيم كه راه شناخت و پى بردن به اين ويژگى درونى، دقت در اعمال و رفتار ناشى از آن است (گردآوری : انجمن ناجی) مثلاً شجاعت يك صفت نفسانى و درونى است و كسى نيست كه ادعاى شجاعت نكند ولى راه تشخيص فرد شجاع از ترسو دقت در رفتارهاى وى و مشاهده آنها است (گردآوری : انجمن ناجی) مثلاً كسى كه شب از بيرون رفتن و يا واقع شدن در تاريكى امتناع مىورزد و با مشاهده يك صحنه پراضطراب رنگ رخسارهاش را مىبازد، نمیتواند شجاع باشد. حال براى پى بردن به ايمان افراد نيز بايد از نظر رفتارى وى را مورد دقت قرار دهيد. مثلاً شخص با ايمان به سهولت غيبت نمىكند، تهمت نمىزند، از انجام واجبات غفلت نمىورزد و نمازهاى واجب را در اول وقت و باحضور قلب و كيفيت برتر به جا مىآورد، در رعايت حساب مالى (خمس و زكات) دقت دارد و وضعيت شخصى او از نظر پايبندى به امور شرعى و... بنابراين به صرف ادعا نمىتوان كسى را با ايمان دانست چون مدعيان ايمان كم نيستند.
راه هاي تحصيل، تحکيم و تقويت ايمان:
براى اين كه انسان اعتقادات خود را مستحكمتر كند، دو حركت لازم است:
الف) حركت علمى؛ يعنى، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقيق بپردازد و با رجوع به كتابهايى كه در اين زمينه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دريابد و يا با سؤال كردن از عالمان دينى، ابهامات و شبهاتى كه در ذهنش مطرح مىشود بازگو كند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ كند.
علم و ايمان رابطهى طرفينى ندارند و اين طور نيست كه پس از كسب علم ايمان نيز حاصل بشود، چون متعلّق علم و ايمان جداى از هم است، علم به مغز و ايمان به دل تعلّق دارد (چه بسا انسان علمى را كسب كند، ولى بر آن ملتزم نشود) علّت اين امر نيز آن است علم دين اگر براى كسى حاصل شد، حال نوبت دل مىرسد كه با اختيار و قدرت تصميمگيرى آن را به صورت ايمان در خود بپذيرد، اما بسيارى قبل از اين كه دل را جايگاه دين و ايمان بسازند - و در عمل به آن پايبند باشند - دل خود را به دنيا، لذّتهاى نفسانى و هواهاى شيطانى بستهاند، دلبستگى و دلدادگى اين مردم چيزى جداى از مقوله دين و ايمان است (گردآوری : انجمن ناجی) لذا قرآن مىفرمايد: «انَّ فى ذلك لَذكرى لمن كان له قلب» حقاً در اين (هلاك پيشينيان) يادآورى است، براى آن كس كه داراى دل باشد (ق، آيهى 37)
بنابر اين اگر مايل هستيم از علم و معرفت دينى استفاده كنيم مىبايست اول دل داشته باشيم و به فرموده خداوند «لمن كان له قلب» دل را از آلودگىها و تعلّقات بيهوده پيراسته سازيم. تا زمانى كه تمايلات حيوانى بر قلب ما تسلط دارد، جايى براى انگيزههاى متعالى باقى نمىماند. اگر ما بخواهيم به آن چه مىدانيم حقّ است مؤمن و ملتزم شويم، چيزهايى را كه ممكن است ما را از ايمان و پذيرش قلبى باز دارد، بايد از خود دور سازيم، در اين صورت آماده پذيرش و التزام نسبت به حقايقى مىشويم كه حقّانيّت آنها را از راه علم و معرفت كسب كردهايم. قرآن شريف در سوره حجرات قضيه عدّهاى اعرابى را تعريف میكند كه خدمت پيامبر مكرم اسلام آمدند و عرض كردند ما «ايمان» آوردهايم، ولى پيامبر مكرم اسلام به فرمان خداوند به ايشان فرمود: نگوئيد ايمان آوردهايم، بلكه بگوئيد اسلام آوردهايم و هنوز ايمان در قلبهاى شما وارد نشده است: «قالتِ الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لمّا يدخُلِ الايمانُ فى قلوبِكُم»؛ (حجرات، آيهى 14).
از قسمت بعدى آيه چنين استفاده میشود كه ايمان زمانى تحقّق پيدا مىكند كه مؤمن حقيقى، از خداوند و رسولش اطاعت و پيروى نمايد «... و ان تطيعُواللّه و رسوله... ان اللّه غفور رحيم» و اگر ايمان به مرحله عمل نرسد، اسلام است و هنوز به مرتبه ايمان راه نيافته، به عبارتى ايمان يك درجه از اسلام برتر است (گردآوری : انجمن ناجی) لذا در حديث مىخوانيم: «الايمان اقرارٌ و عمل و الاسلام اقرارٌ بلاعمل» ايمان عبارت است از باور قلبى و عملى به آن (اصول كافى، ج 2، ص 24).
بنابر اين بر ماست كه براى فراهم آوردن ايمان در دو زمينه تلاش داشته باشيم: الف) در زمينه تقويت شناخت خويش و دوم در زمينه انگيزش ميل فطرى خويش به آوردن ايمان و انجام كارهاى شايسته. و معلوم میشود كه راههاى كسب علم از درون انسان شروع مىشود:
1. تفكر و انديشه در كتاب تكوين (طبيعت و جهان آفرينش) . تفکر پيرامون آيات و نشانه هاي خداوند در گستره هستي: توجه به اين نشانه ها، ياد خدا را در دل ها زنده مي کند و لطف و رحمت او را به ما يادآور مي شود و در نهايت بر دوستي و محبت ما به خدا مي افزايد. (ر.ک: سوره يس، آيات 23 تا 40).
2. تفكر و تدبر در خلقت خود انسان(مبدأشناسى).
3. تفكر و تأمل در پايان زندگى انسان (معادشناسى).
4. مراجعه به كتاب تشريع (قرآن و سيره اهل بيت عليهمالسلام)
5. مطالعه تاريخ اسلام و تحليل آن در تقويت ايمان تاثيري بسيار عميق خواهد داشت.
ب) حركت عملى؛ تاكنون دريافتيم كه ايمان مقتضى عمل صالح است، اين واقعيت را در آيه آيه قرآن شريف مىتوانيم به دست آوريم: «والّذين آمنوا و عمِلوا الصّالحاتِ سنُدخِلِهُم جنّاتٍ...»؛ (نساء، آيهى 57 و 122).
ايمان و عمل در ديدگاه قرآن دو جزء جدانشدنى از هم هستند، در واقع ايمان، شخص را به انجام عمل شايسته وا مىدارد، امّا در همين جا يك نكته دقيقى وجود دارد و آن اين كه ايمان، در صورتى مىتواند منشأ عمل صالح (تقوا) بشود كه زنده و فعّال باشد. به عبارتى آگاهى و تنبه همواره بايد زنده باشد تا منشأ اثر شود. توصيه شده در اين مرحله براى تشخيص كار «خوب» از كار «بد» تا آن چه كه عقل مىفهمد از عقل، و آن چه را نمىفهمد از شرع دريافت كنيم و بدانيم چه كارى را بايد انجام دهيم و چه كارى را بايد ترك كنيم. لذا موضوع انجام واجبات و ترك محرّمات مطرح مىشود.
نكتهى ديگر در سير عملى آن است كه مؤمن پيوسته به عمل صالح و كردار شايسته اهتمام بورزد، هر عمل شايسته، در تقويت ايمان و تقوا نقشى اساسى دارد و متقابلاً ايمان به دست آمده خود منشأ عمل شايستهتر مىشود و اين ارتباط ايمان و عمل صالح به صورت صعودى تحقق مىيابد. «والذين اهتَدوا زادهُم هُدى» كسانى كه هدايت الهى را بپذيرند خداوند هدايت آنها را زيادتر مىكند (محمد، آيهى 17)
نكته بعد اين كه مؤمن در عمل به دين خود مىبايست ارتباطى تنگاتنگ با عالمان دينى داشته باشد تا با استفاده از سيره علمى و عملى ايشان بيش از پيش در مسير هدايت قرار گيرد و از آسيبها و شبهات بركنار و مصون باشد. رفتار زير باعث تقويت ايمان خواهد شد:
1-توجه دائم به خداوند و ذکر و ياد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگي، ارتباط ما را با او افزايش مي دهد و به تدريج به پيوندي استوار مي انجامد. يکي از حکمت هاي نمازهاي پنجگانه، زنده نگه داشتن ياد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است (گردآوری : انجمن ناجی)
«يا ايها الذين آمنوا اذکروا الله ذکرا کثيرا؛ اي کساني که ايمان آورده ايد! خدا را بسيار ياد کنيد» (احزاب، آيه 41).
انجام برخي کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زيارت، مطالعه سيره ائمه و همنشيني با نيکان و صالحان، ما را به ياد خدا مي اندازد.
برخي کارها نيز مانع توجه به خداوند است که بايد اين موانع را کنار زد تا غفلت بر آن حاکم نشود.
قرآن کريم مي فرمايد: «ياد خدا دل هاي مؤمنان را مي لرزاند و هنگامي که آيات الهي را گوش دهند، بر ايمانشان افزوده مي شود» (انفال، آيه 2).
2-توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر در زندگي خود توجه کنيم، خود را غرق در نعمت هاي الهي خواهيم يافت. فلسفه آفرينش اين نعمت ها اين است:
ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند تا تو ناني به کف آري و به غفلت نخوري
(سعدي)
انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با يادآوري لطف او، ياد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزديک تر کند.
3-انجام نيکي ها و دوري از بدي ها: هر عمل نيک دل را نوراني تر مي کند و برعکس هر گناه صفحه دل را تيره و کدر مي سازد. بايد بکوشيم با عمل به نيکي ها، دل خود را نوراني تر کنيم و با دوري از گناهان رشته محبت خود را با خدا استوار سازيم.
مطالعه کنيد: شهيد مطهري، انسان و ايمان (ج 2 از مجموعه آثار)
4- شركت در جلسات و فعاليت هاي مذهبي و فرهنگي و ذكر اهل بيت(ع). براى آگاهى بيشتر در اين باره به منابع زير مراجعه كنيد:
1. تفسير نمونه، تفسير سوره حجرات
2. تفسير سوره حجرات، محسن قرائتى
3. طهارت روح در آثار شهيد مطهرى، عباس عزيزى.
4. نشريه قرآنى «بشارت» كه يك نشريه دو ماهه و ويژه جوانان است (گردآوری : انجمن ناجی) محبت و عشق به خدا دو راه دارد: 1- راه نظرى؛ در محبت، علم و شعور نهفته است و تا زمانى كه انسان نسبت به چيزى شناخت پيدا نكند، آن را دوست نمىدارد.
2- راه عملى؛ حضرت على(ع) نيز مىفرمايند: «اگر خدا را دوست مىداريد محبّت دنيا را از قلبهايتان خارج كنيد»، (ميزانالحكمه، ج2، ص 228، ر 3167).
عبدالرزاق كاشانى (شارح كتاب منازل السائرين) مىنويسد: «عشق و محبّت به محبوب اقتضا مىكند وصال را، و وصال ميسّر نمىشود مگر به بذل روح، و انس به جمال هم اقتضا مىكند كه قلب از التفات به غير او ممنوع شود. پس افراد محبّ وقتى در محبّت صادقاند كه قلبشان تعلق به محبوب داشته باشد»، (شرح منازل السائرين، ص 168). (براى مطالعه بيشتر ر.ك: محمدرضا كاشفى، آيين مهرورزى، صص 77 ـ 83). در بحث روش تحصيل محبت خداوند، علاوه بر عنوان محبت به عنوان عبادت و اطاعت و معرفت نيز بايد توجه نمود؛ زيرا اين سه عنوان (معرفت، محبت و عبادت) كاملاً به هم مربوطاند و محبت ريشه در معرفت و عبادت دارد. اين بحث از پيچيدگى خاصى برخوردار است؛ زيرا محبت نسبت به معرفت، گاهى قبل و گاهى بعد از آن قرار مىگيرد و همچنين، محبت نسبت به عبادت، گاهى قبل از آن و گاهى پس از آن قرار مىگيرد. به عبارت ديگر، گاهى محبت معلول معرفت است و گاهى علت آن و همچنين، محبت گاهى علت عبادت است و گاهى معلول آن. بنابراين براى روشن شدن بحث لازم است روابط اين سه عنوان مورد بررسى قرار گيرد تا دقيقا آشكار شود كه جايگاه محبت در كجا است و عوامل و اسباب تحصيل و تحريك آن كدام است (گردآوری : انجمن ناجی)
{رابطه معرفت و محبت} پرواضح است كه محبت از جهتى فرع بر معرفت است، همانطور كه نفرت كه ضد محبت است نيز، ريشه در معرفت دارد. ميل و نفرت انسان نسبت به چيزى ريشه در شناخت آن چيز دارد. انسان دوستدار زيبائى و گريزان از زشتیها است و به هر مقدار كه تحت جاذبهى جمال چيزى قرار گيرد و زيبائى آن را درك نمايد، نسبت به آن چيز علاقه نشان مىدهد. دوست داشتن و عاشق شدن انسان نسبت به كس يا چيزى كه هرگز او را نديده است و هيچگونه شناختى نسبت به او ندارد، كاملاً بىمعنا است (گردآوری : انجمن ناجی) انسان ابتدا مىشناسد و سپس طالب، محب و عاشق مىشود و معقول نيست كس كه چيزى را نديده و مزهى آن را نچشيده است بگويد، دوست دارم يا ندارم.
حتى نوع محبت هر كس نيز بستگى به نوع شناخت و نوع محبوبهاى او دارد. برخى آدمها حسی اند؛ شناخت آنها محدود به حس است و تنها مجذوب جمال طبيعت و زيبائىهاى حسى هستند و برخى علاوه بر حواس از ادراك عقلى نيز سود میبرند، اين دسته از زيبائىهاى عقلى و مجرد نيز لذت مىبرند و همين طور برخى ادراكات خيالى يا وهمى دارند. ايشان دوستدار صحنههاى خيالى و يا معانى وهمىاند. مراتب ضعف و قوت محبت نيز بستگى به مراتب معرفت دارد، خصوصا نسبت به خداى متعال كه بر هر مقدار درجهى معرفت انسان بالا رود، به همان مقدار عشق و محبت او نيز اوج مىگيرد، به همين دليل محبتى كه انسان در ابتداى راه و در اثر معرفت علمى و ابتدائى تحصيل مىكند با محبتى كه در انتهاى راه و در اثر معرفت حضورى و شهودى نصيب او مىشود يكسان و برابر نيست. A{«يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات»
بالا رفتن از درجات و مراتب قرب و محبت حق تعالى، بستگى به درجات ايمان و علم و دانش انسان دارد}
{رابطه محبت و عبادت} عبادت گر چه نياز اساسى به معرفت و ايمان دارد و با انگيزهى ترس از جهنم و يا طمع به بهشت نيز برگذار میشود؛
ولى عبادتى كه انسان را به اوج قلهى انسانيت، كمال و قرب الهى میرساند، تنها عبادتى است كه برخاسته از محبت به خداى متعال باشد. امام صادق (ع) در روايتى فرمودهاند: «{بندگان خداى سه گروهاند، گروهى عبادتشان از روى ترس است، ايشان بردگانند و گروهى عبادتشان از روى طمع است، ايشان مزدورانند و گروهى عبادتشان از روى محبت است، ايشان آزادگاناند. اين گروه بهترين عبادت كنندگاناند»}
از نظر اسلام، ارزش اخلاقى عمل و عبادت و تأثير سازندهى آن، بستگى به آگاهى و آزادى دارد و دو عنصر ترس و طمع، دقيقا دو عامل تهديد كنندهى آزادى هستند. از اين ديدگاه تنها كسانى كه با انگيزهى محبت عبادت مىنمايند از عوامل تهديد كنندهى ترس و طمع به دور هستند و عبادتشان كامل است (گردآوری : انجمن ناجی) اين روايت بسيار حكيمانه به خوبى بيان مىكند كه چگونه عبادت حقيقى ريشه در محبت خدا دارد و انگيزهى واقعى عبادت، محبت به خداى متعال است (گردآوری : انجمن ناجی)
{رابطهى عبادت و معرفت} همانگونه كه معرفت، زمينه محبت و عبادت آگاهانه را فراهم مىآورد، عبادت نيز متقابلاً زمينهساز حصول معرفتى عميقتر مىشود و انسان در يك سير متقابل صعودى ميان معرفت، محبت و عبادت و دوباره معرفت بيشتر، محبت فزونتر و عبادت خالصانهتر، به سمت كمال و سعادت به پيش مىرود. و على(ع) در روايتى فرموده است {«ثمرة الدين قوة اليقين»}{يعنى ميوه و ثمرهى دين دارى، نيرو يافتن معرفت و يقين است}{عوامل تحصيل محبت خداوند}
از مطالب گذشته به خوبى آشكار شد كه عوامل اصلى تحصيل محبت خداوند، معرفت و عبادت است؛ زيرا در مراحل اوليه، محبت مستند به معرفت است و ريشه در شناخت محبوب دارد و در مراحل پيشرفتهتر، عبادت موجب معرفت و محبت بيشتر مىشود. برنامههايى عملى براى تقويت محبت در دل توصيه شده است كه به صورت فهرستوار عبارتند از 1
. تلاوت قرآن با صوت زيبا و حزين و شرايط مخصوص
2. تفكر و دوام ياد خدا
3. توجه به نعمتهاى الهى از آن جهت كه آثار رحمت و محبت حق تعالى و مظاهر اويند
4. مطالعه در زيبائیها و عجايب خلقت
5. ارتباط روحى و معنوى با اهل بيت(ع) و اولياء و دوستداران خداوند
6. شركت در مجالس ذكر و انس با اولياء الهى.
7. مطالعه كتب و اشعار اهل معرفت و عشق.
{شرط و مانع} مهمترين مانع ظهور محبت خدا در دل انسان، حب دنيا است (گردآوری : انجمن ناجی) حب خدا در يك تضاد واقعى با حب دنيا، ممكن نيست كه درون يك انسانى با هم جمع شود. هر انسانى يا اهل محبت دنيا است و يا اهل محبت خدا. بنابراين مهمترين شرط تحقق محبت در يك دل، اخراج حب دنيا از آن دل است (گردآوری : انجمن ناجی) در اين زمينه مولاى متقيان و اميرمؤمنان فرموده است «اگر دوستدار خداوند هستيد پس لازم است كه محبت دنيا را از دل خويش برايند. چگونه مدعى محبت خداى سبحان است كسى كه قلبش مسكن حب دنيا است (گردآوری : انجمن ناجی) همان گونه كه خورشيد با شب جمع نمىشود، حب خداوند نيز با حب دنيا جمع نمیشود.
براى توضيح بيشتر در اين باره توجه شما را به مطالب زير جلب میكنيم.
اگر كسى بخواهد عاشق خداوند واولياى او شود كافى است مقدارى از حجابهاى دل خويش را كنار بزند و چشم دل را باز كند و مقدارى از آن همه نعمتهاى گوناگونى كه خداوند به او داده است را ملاحظه نمايد. آدمى اگر به خود و اطرافش نگاه كند، خواهد فهميد كه غرق در نعمتها و الطاف خداوند است (گردآوری : انجمن ناجی) او با مهربانى تمام و با كمال بذل و بخشش و جود و كرم و در عين حال با چشمپوشى از بسيارى از بدىها و ناسپاسىهاى انسان، مشغول تدبير امور و اداره تمامى شؤون زندگى او است (گردآوری : انجمن ناجی)
اگر كارى كنيم كه از خواب غفلت بيدار شويم، خود را غرق در محبتهاى خداوند و اولياى او خواهيم ديد. بعد از ديدن اين احسان قلبا به اعطا كننده آن علاقهمند شده و خود را مديون او خواهيم ديد و علاقه و محبتمان نسبت به او افزون خواهد شد و اندك اندك و با گذشت زمان عشق به معبود پيدا خواهيم كرد. پس راه عاشق خدا شدن درك محبتها و خوبىهاى او است كه جز با رفع حجابهاى درونى ميسّر نمىگردد. امورى كه مىتوانند در رفع اين حجابها مؤثر باشند، عبارت است از: 1- تفكر در صفات خداوند،
2- مطالعه كتابهاى اعتقادى،
3- سخن گفتن فراوان با او چه در قالب ادعيه و مناجاتهايى كه از اهل بيت رسيده و چه به صورت درد دلهاى صميمى با او،
4- شركت دادن او در امور روزمرّه زندگى به طورى كه هيچ كارى را بدون خواست و جلب توجه او انجام ندهيم،
5- مطالعه زندگىنامه و شرح حال عرفا و سالكان طريق و علمايى كه ساليان سال عمر خويش را در اين مسير سپرى نمودهاند،
6- به زيارت آنها رفتن (در مورد امامان و اولياء)،
7- هديه دادن مثلاً عمل خيرى مثل نماز و روزه و صدقه را انجام دهد و عمل را به آن ولىّ خدا به عنوان تحفهاى گرچه ناقص اهدا نمايد.
عشق حقيقى، عشق اكبر يا محبت اول1، عشق به معشوق حقيقى و منحصر به فردى است كه با عشق به خود جهان را آفريد و عشق را در تمام هستى، از جمله انسان، قرار داد2؛ محبوبى كه قرآن كريم وى را محبوب حقيقى و اصلى مىداند3 و روايات بر محبت و عشق وى بسيار تأكيد ورزيدهاند.4؛ يعنى خداوند متعال.
ملامتم به خرابى مكن كه مرشد عشق حوالتم به خرابات كرد روز نخست
عهد الست من همه با عشق شاه بود و ز شاهراه عمر بدين عهد بگذرم
اين عشق حقيقى از دو راه كلى حاصل مىشود: نظرى و عملى. الف( نظرى
از آنجا كه عشق فرع معرفت و شناخت است5،نخستين قدم در تحصيل عشق به خدا، شناخت و معرفت به خالق بى همتا است (گردآوری : انجمن ناجی) معرفت به سه روش حاصل مىشود:
1 - دل )فطرت)
2 - حس و علم )طبيعت)
3 - عقل )استدلال و فلسفه) ب( عملى
آيات و روايات و گفتار عارفان در قالب رعايت موارد ذيل، انسان را به اين عشق مىرساند:
1 - ترجيح دادن خداوند بر همه محبوبهاى ديگر، به ويژه حبّ دنيا7
2 - اطاعت ظاهرى و باطنى از اوامر و نواهى خداوند8
3 - ترجيح لقاى پروردگار بر بقاى خود9
4 - دوستى با اولياى خدا و دشمنى با معاندان به خاطرِ خداوند10
5 - مجاهده با مال و جان در راه خدا11
6 - خشنودى و رضايت كامل از حضرت حق12
7 - حريص بودن بر خلوت و مناجات با پروردگار13
8 - اُنس با كلام خدا )قرآن(14
9 - در همه اوقات مستغرق در ياد پروردگار بودن15
10 - حقير شمردن هر چيز ديگر در برابر محبت خداوند16
11 - دوست داشتن و مهربان بودن با همه بندگان مطيع و دشمنى با همه كافران و گنهكاران17
از آنجا كه در عشق حقيقى معشوق يگانه است، انحصار معشوق در خداوند متعال از شرايط اصلى و اصيل حصول عشق به خدا است (گردآوری : انجمن ناجی)
12- بهترين و كلي ترين راه تقويت محبت خداوند، انجام واجبات و مستحبات ديني و وارد شدن به منطقه قرب فرايض و نوافل است (گردآوری : انجمن ناجی) در کتاب «محاسن » أحمد بن محمد بن خالد برقي روايت ميکند از امام جعفر صادق عليه السلام از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم که : قَالَ اللَهُ: مَا تَحَبَّبَ إلَي عَبْدِي بِشَيءٍ أَحَبَّ إلَي مِمَّا افْتَرَضْتُهُ عَلَيهِ. وَ إنَّهُ لَيتَحَبَّبُ إلَي بِالنَّافِلَةِ حَتَّي أُحِبَّهُ؛ فَإذَا أَحْبَبْتُهُ، کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يسْمَعُ بِهِ، وَ بَصَرَهُ الَّذِي يبصُرُ بِهِ، وَ لِسَانَهُ الَّذِي ينْطِقُ بِهِ، وَ يدَهُ الَّتِي يبْطِشُ بِهَا، وَ رِجْلَهُ الَّتِي يمْشِي بِهَا. إذَا دَعَانِي أَجَبْتُهُ، وَ إذَا سَأَلَنِي أَعْطَيتُهُ. وَ مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِي فِي مَوْتِ مُؤْمِنٍ يکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَنَا أَکْرَهُ مَسَآءَتَهُ.
«خداوند عزّوجل ميفرمايد: بنده من هيچگونه محبتش را در دل من جاي نميدهد و موجبات محبت مرا فراهم نمي کند که در نزد من محبوب تر باشد از آنچه من بر او لازم و واجب گردانيده ام .
و او پيوسته با بجا آوردن نوافل و مستحباتي که او را بدانها تکليف نکرده ام محبت خود را در دل من بيشتر ميکند تا جائي ميرسد که من محب او ميشوم ؛ و در اينصورت که من محب او شدم ، من گوش او ميشوم که با آن مي شنود، و چشم او ميشوم که با آن مي بيند، و زبان او ميشوم که با آن سخن ميگويد، و دست او ميشوم که با آن اخذ ميکند، و پاي او ميشوم که با آن راه ميرود.
زماني که مرا بخواند، اجابت ميکنم و هنگامي که چيزي از من مسألت کند به او عطا مي نمايم .
و هيچگاه من در کاري که خود بدون واسطه و اسباب فاعل آن کار بوده ام ، برايم درنگ و ترديد حاصل نشده است مانند وقتي که خود ميخواهم روح بنده مؤمني را قبض کنم که او از مرگ کراهت دارد و من از آزار و ناراحتي او کراهت دارم .»
عاشقان را شادمانى و غم اوست دستمزد و اجرت خدمت هم اوست
غير معشوق ار تماشايى بود عشق نبود هرزه سودايى بود
عشق آن شعله است كاو چون برفروخت هر چه جز معشوق باقى جمله سوخت
تيغ »لا« در قتل غير حق براند درنگر ز آن پس كه بعد »لا« چه ماند
ماند »الا الله« باقى، جمله رفت شاد باش اى عشق شركت سوز رفت18
با توجّه به آنكه عشق امرى دو سويه است، در قبال عشق انسان به خداوند، خداوند نيز به آدمى عشق مىورزد؛ البته عشق خداوند به بندگان خويش تفسيرى خاصّ دارد كه پرداختن بدان مجالى ديگر مىجويد.19 در آيات و روايات از نشانههاى عشق حق به بنده بسيار سخن رفته است (گردآوری : انجمن ناجی) اين نشانه ها كه میتوان آنها را معيار موفقيت در تحصيل عشق به خداوند دانست، به اجمال عبارت است از:
1. محبوب دوستان خدا شدن
2. توفيق اطاعت يافتن
3. برداشته شدن سنگينى خدمت از دوش
4. برخوردارى از عطاى خداوند به قدر نياز
5. فزونى آزمونهاى الاهى
6. آشكار نشدن معايب و كاستىهاى انسان
7. برخوردارى از قلب سليم و اخلاق نيك
8. مبغوض گشتن دنيا
9. برخوردارى از بردبارى و آرامش
10. بهره مندى از صدق و راستى
11. خطور دانش در ذهن
12. برخوردارى از عبادت نيكو
13. دوست داشتن امانت.2
يا رب ز شراب عشق سر مستم كن و زعشق خودت نيست كن و هستم كن
از هر چه جز عشق خود تهى دستم كن يكباره به بند عشق پابستم كن
(بابا طاهر)
پى نوشتها:
1. الاسفار الاربعه، صدرالدين شيرازى، ج 7، ص 184؛ شرح منازل السائرين عبدالرزاق كاشانى، على شيروانى، ص 222 و 223.
2. مقالات، محمد شجاعى، ج 2، ص 176 - 166.
3. بقره(165 2؛ توبه (24 9؛ هود(113 :(11؛ عنكبوت(4 (29؛ زمر(3 :(39؛ شورى (9 - 6 :(42.
4. المحبة فى الكتاب و السنة، محمد محمدى رى شهرى. ص 199؛ الاخلاق القرآنية، زهير الاعربى، ج 2، ص 15 - 11.
5. الاسفار الاربعة، ج 7، ص 152؛ رساله عشق، ابن سينا، تصحيح سيد محمد مشكوة، ص 24 - 9.
6. ر. ك: اصول فلسفه و روش رئاليزم، سيد محمد حسين طباطبايى، ج 5، ص 70 - 51.
7. ميزان الحكمة، محمد محمدى رى شهرى، ج 2، ح 3167 - 3156 - 3162؛ شرح منازل السائرين، ص 168.
8. آيين مهروزى، محمد رضا كاشفى، ص 86 و 87؛ نهج البلاغه، ترجمه دكتر شهيدى، نامه 69، ص 354.
9. ميزان الحكمة، ج 8، حديث 18030؛ آيين مهرورزى، ص 89 و 90.
10. اصول كافى، ج 3، ص 189.
11. مائده(54 5.
12. الميزان، محمدحسين طباطبايى، ج 9، ص 375؛ آيين مهرورزى، ص 94 - 92.
13. ميزان الحكمة، ج 2، حديث 3152 و 3160.
14. قوت القلوب، ابوطالب مكى، ص 8 و 105.
15. ميزان الحكمة، ج 2، حديث 3156.
16. نهج البلاغه، خطبه 193.
17. كيمياى سعادت، محمد غزالى، تصحيح حسين خديوجم، ج 2، ص 603 - 600؛ آيين مهرورزى، ص 98 - 85.
18. مثنوى.
19. احياء علوم الدين، محمد غزالى، ج 4، ص 302 و 303؛ چهل حديث، سيد روح الله خمينى)ره(، ص 391 - 390؛ رساله عشق، ص 6 - 4.
20 - ر. ك: آيين مهرورزى، ص 103 - 102؛ عطف الالف، ابوالحسن ديلمى، ص 94 - 89؛ احيا ءعلوم الدين، ج 4، ص 304؛ ميزان الحكمة ج 2، ص 224 - 222.