حتما با خودتون میگین آخه مرد مؤمن این دیگه پرسش داره ؟همه واسه رفتن به عروسی سر ودست میشکنن .از چند هفته قبل مهیا میشن و لباس آنچنانی و کلی «بزن و ببند »..... که چی ؟ بابا عروسیه !فلانی زن گرفته ! دختر همسایه کناری بالاخره به خواستگار دکترش بله گفت !؟. تازه تو گروهان خانمها که مقدمات عروسی هم خودش یه جور عروسیه . !
بله....
منم که بچه گذر لوطی صالح هستم و ادعای ظرفیت و مرام دارم ، منتظر می مونم تا این ژست (بخوانید حالت ) حق به جانب شما برطرف بشه و میگم:رفیق یه کم حوصله کن تا برات بگم . نقل این حرفها نیست . حس رفتن عروسی رو همه میدونن چیه داداش. می خوام بگم چه کسانی هستند که این حس رو تا اخر مراسم نگه می دارن و اگه حرفه ای باشن تا عمر دارن از این حس وحال به خوبی یاد میکنن .(( قصه سر شاد شدن نیست حرف بنده سر شاد موندنه))
می پرسی : چطوری؟ باشه میگم . این چایی تازه دم رو نوش جان کن تا بگم.
عروسی و ازدواج یه نوع جشن وخرمی کردنه و کیه که ارزش شادی و نشاط رو ندونه . اما همین مراسم به اصطلاح شاد چرا اسباب دردسر و یا بهتر بگم ناراحتی ما می شه ؟ بزار مطلب رو برات باز کنم.
اول می رم سراغ مقدمات ، این چه رسمیه که چشم و همچشمی عادت روزانه ماشده و داریم پدر خودمون رو در میاریم.(ببخشید من یه کم جوش کردم وعصبی ام) این دختر عموبزرگه بنده عروسی داشت ، دختر عمه های بنده که کم هم نیستن مسابقه خرید و فروش راه انداختن ! از دوماه قبل مغازه ای نبود که بازدید نکن و به هم خبر ندن ! کم مونده بود یه وبلاگ بزنن و خریدهاشون رو نظر سنجی کنن (آخی !بگردم !سوادشون هم قد نمیده!) یه بار برای خرید به یه مغازه یکسان رفته بودن یکیشون شنبه اون یکی یکشنبه هر دو هم یه لباس رو ( همونا که می دونید) پسندیده بودن و فروشنده لباس رو به مزایده گذاشته بود تا اینکه هردوتا توی مغازه با هم روبرو شده بودن . تصور قیافه های دیدنی اونا رو به وجدان آگاه شما واگذار می کنم.(لطفاجوگیر نشین). تازه این یه طرف قضیه بود و اینکه شوهر عمه های کارگر بنده که باجناق هم هستند چه ها کردند بماند ....
خوب آخه برای چه ؟خود عروس هم پاشو از این شاهزادهه (کیت میدلتون) پایین تر نمی گذاشت و چه فاکتور ها که نمی آورد . البته داماد هم نامردی نکرد و در خرید حلقه تمام بزرگواری (همون حقه بازی) خود را به کار برد. پسره جلف همش میگفت : عَیزَم(عزیزم) من یه دونه پسر خونوادم .برام حسرت دارن .......(اه اه ...چندش )
راستی چاییت یخ نکنه عشقی ....
چی می گفتم؟ آهان ! این شد که شب عروسی، عروس خانم به زور ارایش خلیجی هم خندان نشد که نشد .با این حال در نهمین ماه این ازدواج خجسته، بچه دار شدند و من فکر میکنم یه ربطی به قانون سوم نیوتن داشته باشه ؟؟؟
از جمله کارهای زائد توی مقدمات همین اثاث و جهیزیه سنگین که کمر رستم رو خم می کنه چه برسه به ادمهای ضعیف و یارانه ای . وشیرینی یه عروسی رو تلخ میکنه. خدا آخر و عاقبت هممون رو ختم به خیر کنه.
موضوع به همین جا هم ختم نمیشه. سر دراز داره. توی مراسم ،بعضی ها که موقع دیدن یکدیگر تنه شون به دیوارمی خوره ولی به دوستش نمی خوره،تازه یاد نامردیهای گذشته میفتن. نه که ظرفیتشون مثل بادکنک می مونه ،همه چیز رو برای همون شب خاص می گذارن تا با هم تصفیه حساب کنن .اگر هم یه قوم و قبیله درست وحسابی باشن و به قول ما بچه های باحال پایین شهر،« تف به چوب» و بزن بهادر باشن که دعوا رو شاخشه . نه با خودشون بلکه با مامورهای وظیفه شناس نیروی انتظامی .چه طوری ؟ مثل موتوری ! این قدر سوال نداره ! اینا عادتا توی آزادراه و بزرگراه با سر وصدای بلند می گردن و شلوغ می کنن. ! ندید بدید هستن ! یهو می بینی که یه خیابون اصلی منتهی به بیمارستان رو بستن و وقتی پلیس پیداش میشه و اعتراض میکنه به جای اطاعت کردن کار به دعوا میکشه .یادم میاد یه بار کار خیلی جدی شد و فامیل عروس و داماد ریختن سر مامور بیچاره پلیس . اونم نامردی نکرد بیسیم زد به یگان ویژه و یه مینی بوس نیرو اومد و اونا رو از خستگی یه جشن طولانی در آورد...؟؟
اهای عشقی !بازم که چاییت یخ کرد بزار یکی دیگه برات بیارم!
های ! های ! های ! کجا داریم می ریم! دنبال چی داریم میریم؟ اینقدر توی تشریفات و فرعیات گم شدیم که یادمون رفته مسافر دو روزه دنیا هستیم. اون موقع ها ،اون قدیمها به بهانه عروسی قهرا آشتی میشد اما الان به بهانه عروسی همین آشتی های نیم بند هم تبدیل به قهر چند ساله میشه. اینه که میگم برای شاد شدن کارها می کنیم اما برای شاد موندن و تداوم این نشاط یه قدم هم برنمی داریم. ((درد اصلی ما قیمت دلار و سکه و زمین نیست درد اصلی ما اینه که نمی تونیم شادی یکدیگر رو بسازیم و تحمل کنیم . )) کدوم آدمی زادی هست که توی دلش بگه این خونه رو ارزون اجاره میدم تا دلی شاد بشه و قبل از اون خودش شاد نشه ؟برعکس اگه بخواهی کسی رو ناراحت کنی قبلش باید خودت ناراحت بشی . دیدید وقتی که بوق رو می بندید به ماشین جلویی که احتمالا یاد نامزدش افتاده و فراموش کرده چراغ سبزه . اول اعصاب خودتون رو داغون می کنید.
چرا برای همین عروسی، که کلی دعا و آرزو و حسرت در خودش داره ، فقط به یه لحظه دلخوش هستیم . کو اون جشنهای چند روزه که دل همه رو مدتها به خنده نزدیک می کرد.اصلا کو اون خنده های از ته دل مردم کوچه و بازار؟؟؟ تازه این مَثَل ،عروسی بود . همه جا باید برای شادی فکری کنیم . سرزمین بی خنده سرزمین مرده اس . باید هرکس از خودش شروع کنه و دلی رو شاد کنه و برای دوام اون بکوشه.
اِ اِ اِ . . . .عشقی! خودت هم که قنبرک زدی و زانوی غم بغل کردی. پاشو پاشو ! این خنده مردم هم شده مثل چایی خوردن تو . زود یخ میکنه . منم با این پای مفنگی باید برم و تازه دم بیارم ...
اما عیب نداره . جمال شما رو عشقه که این قدر با حوصله پای درد دل من می نشینید . حالا به زندگی بخند .منم می خندم . باید دلت خوش باشه . خوش ندارم کسی رو ببینم و غم رو از توی دلش در نیارم. یه دستی هم به سر و فکر خودت بکش . شاید اصلاح بخواد. منم هر موقع ادمای عشقی مثل تو رو میبنم انگاردارم عروسی میرم .
واقعااین یه حقیقته عروسی های امروزی چیزی جزچشم وهم چشمی نیست .
اضافه براین نکته هایی که نوشتی بگم گاهی خانواده های عروس وداماداضافه برخرجهای کمرشکنی که خودشون برای به قول معروف کورکردن چشم اطرافیان میکنند ازاطرافیان هم انتظاردارن که کادوهای گرانبهایی بدن تابه اصطلاح آبروی بچه هاشون جلوی فامیل جدیدحفظ بشه وبه قولی میخوان جلوی طرف مقابل کم نیارن وبگن ببین فامیل ماکادوهاش گرونتربود.!!
این اتفاق رومن به چشم خودم دیدم که مادرعروس بعدازمراسم عروسی دخترش تمام فامیل روموردانتقادقراردادکه چراشماازفامیل دامادکمترکادودادین !!حالایکی نیست بهش بگه به قول معروف(((کاسه رودآنجاکه قدح آید!!!)))وجالب اینجاست باتمام فامیل قطع رابطه کرد.
چقدرخوب میشداین زیاده خواهی هااین چشم وهم چشمیهاکنارمیرفت تاجوانهابتونن راحتتر و بی دردسرتر زندگی شیرین وبدون دغدغه وام و قرض رو زیر یک سقف تجربه کنن.
ممنون مصطفی خیلی زیبابودکه مشکلات ودل آزاریهای تویه مراسم عروسی بیان کردی ولی چیزی که هست این مسائل توخانواده ریشه ایی هستن واین احتیاج به اصلاح داره اونم هرفردی بایداول ازخودش شروع کنه تابرسه به خانواده وبعدجامعه
شادی جان ما تو فامیل یه رسمی رو جا انداخته ایم که روز پاتختی همه پول میدن و از همه مهم تر مبلغ ها خونده نمیشه فقط اسم کسی که زحمت کشیده عنوان میشه خیلی مخالفتها شد ولی ما همچنان سر قانون خودمون هستیم حالا هر کس هر چقدر در توان داره هدیه میده و هیچ نگرانی از بابت آبروی خودش نداره انشاالله رسمهای دیگه رو هم میشکنیم
(۱۱-۵-۱۳۹۲ ۱۲:۳۷ عصر)سارینا خانم نوشته شده توسط: ممنون ازارسالیت
شادی جان ما تو فامیل یه رسمی رو جا انداخته ایم که روز پاتختی همه پول میدن و از همه مهم تر مبلغ ها خونده نمیشه فقط اسم کسی که زحمت کشیده عنوان میشه خیلی مخالفتها شد ولی ما همچنان سر قانون خودمون هستیم حالا هر کس هر چقدر در توان داره هدیه میده و هیچ نگرانی از بابت آبروی خودش نداره انشاالله رسمهای دیگه رو هم میشکنیم
اجی اتفاقاتوفامیل ماهم همین رسم هست خوبه که ارزش انسانها باپول مقیاس نشه وهرکسی به اندازه وسع وتوانش کادومیده اگر که انتظارمون رو ازاطرافیامون کمترکنیم این مشکلات پیش نمیاد.
ای داده بیداد.....
اگه عروسی اینقد دنگو فنگ نداشت که سن ازدواج الان این نبود.....
هی چی بگم که ناگفتنش بهتر است (گردآوری : انجمن ناجی)..... زبان در بدن پاسبان سر است(البته شعر و خودم تحریف کردم چون قسمتش رو بلد نبودم)ههههه
نیمه ام!! همراه من!
حرف و حدیث همیشه هست. من هر چه قرض کنم و برای بهتر شدن جشنمان تلاش کنم باز اکثر فامیل های من وتو میگویند: برای یگانه دخترشان چه خسیس بازی درآورده اند!
ای گل زیبای زندگی ام!
من و تو قرار است باهم زندگی مان را بسازیم... بیا تا قبل از اینکه خدا کودکی برای هدیه در دامانمان گذارد، کمی هم خودمان را بسازیم. تو آیینه ی من باش منم آیینه ی تو... بیا قانع باشیم وساده... ولی پر از صفا باشیم و صمیمیت...
آن وقت همین آدم ها که عروسیمان را به سخره می گیرند، چشم حسرتشان به زندگی سبز و پر مهرمان دوخته خواهد شد.
بذار هر چه می خواهند در شب جشن بگویند... بذار ایراد بگیرند... ما که با هم بودنمان را جشن می گیرم هدفمان بالاتر این حرف هاست (گردآوری : انجمن ناجی)
بیا جشنمان را با لبخند خدا برپاکنیم... نگاه او به سوی ماست (گردآوری : انجمن ناجی).. به جشن ساده مان...