صدای زیبای آبشار نقره ای را با همین گوشهای تیزم می شنوم. گویی که قطره قطره اش برایم حکم یک دریا دارند،صدایشان کردم آمدند وبرایم یک جام از آب گوارا آوردند،گفتم:مگر خودتان تشنه نیستید گفتند ما سیرابیم،اما تو هنوز رودخانه دلت کویر است،لیوان را گرفتم،نوشیدم آن را،گوارا بود وبه دلم نشست ودر همان لحظه دیدم صدایی دگر نمی شنوم،هر چه نگاه کردم آن همان قطرات آب را ندیدم، گفتم خدایا جرا اینگونه مرا تنها گذاردند. چرا اینگونه سیراب شدم،اما مرا خواب کردند ورفتند،صدایی شنیدم به سویش دویدم ورسیدم،آریٍ،آری،این همان آبشار است ورفتم یک لیوان را در کنار سنگ ریزه های آبشار دیدم،دویدم،دویدم،آنقدر که دوباره تشنه شدم اما دیدم نوری کنارم ایستاده ،گفتم که هستی!:گفت:همان کسی که در انتظارش کنار جاده سرنوشت نشسته ای،گفتم من لیاقت ندارم،چرا سراغم آمدی،گفت:پاک است دلت،اینگونه مگذار آلوده شوند،گفتم:چگونه،گفت مرا طلب کن،صدایم زن،گفت نمی رسد صدایم به گوشت،گفت رسیده،اما نه با آن لحنی که باید مرا طلب کنی،گفتم عشقم را چه کنم،گفت:عاشق باش،اما آنگونه که خودت می گویی بر سر جاده انتظار منتظرش باش این را گفت:واز جلوی چشمان سیاهم محو شد
سالهاست در پس پرده اشک، کوچه باغ نگاه مهربانت را در تجسّم آه می بینم، سالهاست نگاهم بی ترانه حرفهایت مانده، و سالهاست دیوار زمان، انتظار شکستن را می کشد... ابراهیم بت شکن دوران، فرزند ناجی نوح...! بیا و کشتی عشقت را به عاشقان بی قرار عرضه دار و مگذار در اقیانوس پر تلاطم عشق و فراق جان دهیم. مهربانم چه قرن ها، چه عصرها و چه جمعه ها که زمان به انتظار آمدنت بر سر راهت به انتظار نشست و تو ای معشوق زیبنده عرش و فرش حتی به ناز نیم نگاهی بر قامت خمیده منتظران دیرینه ات نینداختی. مهربانم دیگر سکوت چشمها شکسته، بغض های نشکفته باز شده، قلبهای بی آهنگ تپیدن گرفته و آغوش زمان به آمدنت گشوده گشته. عزیزم هر روز بر کوچه های سرد و یخ بسته ظلمت قدم می نهم آنقدر بوی نفرت از وجود دیوان آدم نما برخاسته، آنقدر زمین سرد است که تنها قدمهای گرم تو یارای آب کردن برفهای زمستان بی بهایش را دارد، مهربانم چشمهایم در این ظلمت نمی بیند، چراغ فروزان راهم بیا...! همین جمعه بیا مهربانم...! هفت شهر عشق را عطار گشت ، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم...
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
سلام بر توای خاص ترین وپاک ترین نعمت خدا.
سلام برتوای مهدی ای پسرمحمد و علی
ای نوگل بهار جنت و ای پسر فاطمه کجا هستی؟
می دانم که ناله ی دلم رامی شنوی و اشکهای سرازیرم رامی بینی.
ای آرزوی قلبی ما و ای شمیم عطر بهشت
کجا بروم تا پیدایت کنم؟
هر جمعه که می گذرد و نمی آیی
گویی روزبه روز قلبم پیرتر می شود.
ای مولاجان تاکی درانتظارت گریان بمانم؟
ای حجت خدا هیچ کسی جزتودرمان دردها نیست.
آیا راهی برای دیدارت هست؟
آیا روزی خواهد رسید که چشمان اشک بارم
به یمن برکات قدومت روشن شود؟
آیاخواهم توانست یکی ازعاشقان خالصت باشم؟
ای خورشید تابان اهل بیت و ای ماه نورانی اسلام محمدی
دیگر اشکهایم یارای دل خسته عاشقم نیست.
ای نور چشمهای منتظر
قسم به ذره ذره ی عشقی که برای تودرسینه ام می تپد
منتظرت می مانم
و با اراده ای محکم
و دلی غمدیده از دوریت
عهد می کنم که هرگز از بیعت باتوبرنگردم.
ای مولا بیا که دل به تنگ آمده
بیا که برای جگرهای سوخته ی ما التیامی جزظهورت نیست
و هیچ مرهمی گواراتر از دیدار تو زخمهای داغدیده راتسکین نمی دهد.
بیا که دلم از فراقت آتش گرفت.
بیا ای قاصد آزادگی و پیام آور کربلای حسینی.
بیا ای فرزند قرآن!
بیا ای ناجی ما و ای بهار دلها!
بیا که دل خسته ام تو را می طلبد
و تویی تمام آرزوی منتظران عاشق.
اگرزمان موعود فرا رسید
و من ازجهان چشم فروبسته بودم
بدان که تا آخرین لحظه ی زندگی منتظرت ماندم.
بدان که ضربان قلبم به عشق تومی تپد.
فریاد ازخدا می خواهم و ناله ازدل برمی آورم
که چرا ازمحبوبترین عاشقان دورم.
پس توای پروردگار مهربان و بخشنده !
جمال پاک و منزه فرزند زهرای اطهر را
برای ما ظاهر ساز
و آن مروارید درخشان را از پرده غیب برون آر
که دلهای سوخته و دستهای به دعا برداشته مان
محتاج و نیازمند دستهای عدالت گسترش است (گردآوری : انجمن ناجی)
ای خدا بیا و رحمی براین بندگان حقیر درگاهت بفرما
و ظهور مولایم مهدی را نزدیکتر کن.
ای خداوند کریم،
این عاشقان رنجیده را
به وصال دستهای پر برکت امام زمان برسان
و ما را از رهروان مهدی و عاشقان راه حق قراربده.
به امید روزی که با لطف خدا و ظهور مهدی موعود (عج)
اشکهای انتظارمان تبدیل به گلستان گلهای عشق محمدی شود.