انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: کودکی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6
 
دلم دوران کودکیم را می خواهد....!!

آن روزهای شاد و بیخیالی و سادگی...


نه غمی,نه کابوسی و....

دلم برای دوران کـودکیم تنگ شده...!!

دورانی که روزم را با بازی به شبـم می رساندم...

و شبم را با فکر بازی فردا و با لالایی مـادرم به خواب ناز می سپردم...!!

اما اکنون روزم را با غـم به شب می سپارم...!!

و شبم را با لالایی سمـفونی مرگ به کابوسها می سپارم...

دلم برای یک خواب راحت و آرام تنگ شده...

کاش خواب آرام من زودتر برسد....!!

خوابی که کلیـد رهایی من از غم و درد این دست..!!

 
کااااااااااااااااش .............
مرسی گلم عالی بود ..



[تصویر:  136992814948921.gif]
میخواهم برگردم به روز های کودکی . آن زمان ها که پدر تنها قهرمان بود ...
عشق تنها در آغوش مادر خلاصه می شد ...
بالاترین نقطه زمین شانه های پدر بود ...
بدترین دشمنانم خواهر و برادر خودم بودند ...
تنها دردم زانو های زخمی خودم بودند ...
تنها چیزی که میشکست اسباب بازی هایم بود ...
و معنای خداحافظ تا فردا بود ...
چهارزانو میشینم ، چشمامو می بندم و میرم تو فکر. مثل ایکیوسان. میرم به کودکی. دلتنگی هامو، ‌خاطره هامو ورق می زنم..

یادش بخیر..

دلم برای معصومیت هایدی تنگه ، برای اون چهره ی غمگین حنا پشت ماشین نخ ریسی. برای شجاعت های پسر شجاع و پیپِ پدرش.

دیگه تو کوچه خیابونا اثری از رد پای ترنادو نیست. روی در و دیوارهای شهر علامت z نمیبینم. حتی روی شکم چاق گروهبان گارسیا ها.

هنوز وقتی دریا می رم دلم یه غول خوشگل صورتی میخواد. دوست دارم محکم بشینم پشت سرندیپیتی و همه ی دریا رو زیر آبی بریم.

این روزا روی پاگرد پله ها هرچقدر هم منتظر بمونی ،‌ حتی سایه ی بابالنگ درازو هم نمیتونی ببینی.

مادربزرگه اگه الان زنده باشه ، فکر کنم دیگه تنهاست (گردآوری :‌ انجمن ناجی) یا شاید با هاپوکمار. من از همون اول می دونستم هیچکس جز هاپوکمار از ته دل مادربزرگه رو دوست نداره.

دلم برای تام سایر و هاکلبری هم خیلی تنگه. رفیق هم رفیقای قدیم.

هنوزم وقتی یاد غربت و عشق گالیور میفتم دلم میگیره.

این روزا دیگه کسی واسه رسیدن هاچ به مادرش دعا نمیکنه.
اون موقعا ،‌ آدم اخموها رو هم می شد دوست داشت. دلم برای کاکروی دوست داشتنیم تنگ شده. به دلم موند که یه بار تیم سوباسا رو شیش تایی کنن...
اون روزا هرچی اسفناج می خوردم ، بازوهام مثل بازوهای ملوان زبل قلمبه نمی شد..

هنوز کارهای خارق العاده ی کارگاه گجت خودمونو خیلی دوست تر دارم از آتیش بازی های این بِن تِن..

بشکن ! من نمیشکنم! چی بود چی بود؟ شیشه شکست!
شیشه نبود ،‌ پس چی شکست؟ .... اَلسون و وَلسون قلب منو شکستن ،‌ چه شیطونایی هستن ...
کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم
اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم

کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود
کاش همان کودکی بودیم که حرف هایش
را از نگاهش می توان خواند



کاش برای حرف زدن
نیازی به صحبت کردن نداشتیم
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
کاش قلب ها در چهره بود
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم

سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست
سکوتی را که یک نفر بفهمد
بهتر از هزار فریادی است که هیچ کس نفهمد
سکوتی که سرشار از ناگفته هاست
ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد
دنیا را ببین...
بچه بودیم از آسمان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشم هایمان می آید!
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن
بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه

بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم
بزرگ شدیم تو خلوت
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه

بچه بودیم همه رو
دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی
بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم

[تصویر:  136986025257811.jpg]

بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن
بزرگ که شدیم قضاوت های درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه


کاش هنوزم همه رو
به اندازه همون بچگی
تا دوست داشتیم




بچه که بودیم اگه با کسی
دعوا می کردیم
ساعت بعد از یادمون میرفت

بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سال ها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم

[تصویر:  136986025262172.jpg]

بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم
بزرگ که شدیم حتی
صد تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه


بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه
بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود
بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم


بچه که بودیم تو بازی هامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم
بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر می گردیم به بچگی
بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند
بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس نمی فهمد
بچه بودیم دوستیامون تا نداشت
بزرگ که شدیم دوستیامون تا داره

[تصویر:  136986025264533.jpg]

بچه که بودیم بچه بودیم
بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ
دیگه همون بچه هم نیستیم


امضای بی تا
چطور میتوانیم به تاول های پای دلمان بگوییم:تمام راهی که آمدیم،اشتباه بود؟!
من درد
میکشم اما تو چشمهایت را ببـند !
سخت است
بدانم میبینی و بیخیالی .....
کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود ، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم...
[تصویر:  136989353136381.jpg]
کاش همان کودکی بودیم که حرف هایش را از نگاهش می توان خواند
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و …
و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم .
آری ،
سکوت پُر بهتر از فریاد تو خالی ست !
دنیا را ببین …



بچه بودیم از آسمان باران می آمد ، بزرگ شده ایم از چشم هایمان می آید !

بچه بودیم دل دردها را با هزار ناله می گفتیم !

همه می فهمیدند …

بزرگ شده ایم …

درد دلمان را به صد زبان ، به کسی می گوییم …

و هیچ کس نمی فهمد !
[تصویر:  136998060993071.jpg]
کودکی هایم اتاقی ساده بود

قصه ای دور اجاقی ساده بود

شب که می شد نقش ها جان می گرفت

روی سقف ما که طاقی ساده بود

می شدم پروانه خوابم می پرید

خوابهایم اتفاقی ساده بود

زندگی دستی پر از پوچی نبود

بازی ما جفت و طاقی ساده بود

قهر می کردم به شوق آشتی

عشقهایم اشتیاقی ساده بود

ساده بودن عادتی مشکل نبود

سختی نان بود و باقی ساده بود
به قول بعضی ها ای کاش النم بچه بودیم تا همه چی دو دقیقه ای بود و بس چه خوشی و چه غم و چه غصه یادت بخیر ؟کوچه علی  چپکوچه علی  چپ
خدایا ،

تمام خندهای تلخ امروزم را میدهم .....

یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده .....
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6
لینک مرجع