انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: کودکی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6
بچه بودم باد بادکای رنگی...[تصویر:  79.gif]
دلخوشی هر روز و هر شبم بود...[تصویر:  35.gif]
خبر نداشتم از دل ادما...[تصویر:  45.gif]
چه بی بهونه خنده رو لبم بود...[تصویر:  4.gif]
کاری به جز الک دولک نداشتم...[تصویر:  69.gif]
بچه بودم به هیچی شک نداشتم...[تصویر:  39.gif]
بچه بودم غصه وبالم نبود...[تصویر:  78.gif]
هیچکی حریف شورو حالم نبود...[تصویر:  35.gif]
بچه که بودم اسمون ابی بود...[تصویر:  16.gif]
حتی شبای ابری مهتابی بود...[تصویر:  13.gif]
بچگی و بچگیام تموم شد...[تصویر:  38.gif]
خاطره های خوش رو دست من مرد...[تصویر:  2.gif]
تا اومدم چیزی ازش بفهمم...[تصویر:  7.gif]
جوونی اومد اونو با خودش برد...
باز باران با ترانه

میخورد بر بام خانه

خانه ام کو ؟ خانه ات کو ؟ آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو ؟ فصل خوب سادگی کو ؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟
پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟ خاطرات خوب و رنگین
در پس آن کوی بن بست در دل تو٬ آرزو هست؟
کودک خوشحال دیروز ، غرق در غمهای امروز
یاد باران رفته از یاد ، آرزوها رفته بر باد
باز باران٬ باز باران میخورد بر بام خانه
بی ترانه ٬بی بهانه ، شایدم گم کرده خانه
در کودکی عجله داریم که بزرگ شویم و پس از مدتها
دوباره آرزو میکنیم که کودک باشیم؟
سلامتی خود را از دست میدهیم تا پول بدست آوریم ؛ و بعد پول از دست میدهیم
تا سلامتی خود را بدست آوریم؟!
حال را فراموش میکنیم و با اضطراب به آینده می نگریم در حقیقت نه در حال زندگی میکنیم و نه در آینده!!
به گونه ای زندگی میکنیم که گویی هرگز نمی میریم!
[font=Tahoma]
و به گونه ای می میریم که گویی هرگز زندگی نکرده ایم...
[تصویر:  137500149672751.jpg]
[تصویر:  10673721378906428960.jpg]اون روزا یادش بخیر ؛ چه روزای قشنگی بود ...

کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم
اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم
کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش
را از نگاهش می توان خواند
کاش برای حرف زدن
نیازی به صحبت کردن نداشتیم
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
بچه بودیم از آسمان باران می آمد

بزرگ شده ایم از چشمهایمان اشک می آید!

بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن

بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه

بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم

بزرگ شدیم تو خلوت اشک می ریزیم

بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست

بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه

بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم

بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی

بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم

بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن

بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که

اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه

کاش هنوزم همه رو

به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم
بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود

بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه

بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود

بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم

بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم

بزرگ که شدیم همش تو خیالمون برمیگردیم به بچگی

بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند

بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس نمی فهمد

بچه بودیم دوستیامون تا نداشت

بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره

بچه که بودیم بچه بودیم

بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ، دیگه همون بچه هم نیستیم


ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ، ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﯾﺾﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ
ﻭﻓﺘﯽ ﺁﻗﺎ ﺩﮐﺘﺮﻩ ، ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ …
ﺑﮕﻮ ﮐﺠﺎﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﭼﺘﻪ
ﺯﻝ ﻣﯽ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻮﻥ؟ !!
ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ …
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﮕﻪ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﻣﻮﻥ ﭼﯿﻪ؟؟ …
ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﺳﭙﺮﺩﯾﻢ؟ …
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻥ، ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ
ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ …
ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ، ﺩﺭﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ
چهارزانو میشینم ، چشمامو می بندم و میرم تو فکر. مثل ایکیوسان. میرم به کودکی. دلتنگی هامو، ‌خاطره هامو ورق می زنم..

[تصویر:  137649501677341.gif][تصویر:  137649501677341.gif]

دلم برای معصومیت هایدی تنگه ، برای اون چهره ی غمگین حنا پشت ماشین نخ ریسی. برای شجاعت های پسر شجاع و پیپِ پدرش.

این روزا روی پاگرد پله ها هرچقدر هم منتظر بمونی ،‌ حتی سایه ی بابالنگ درازو هم نمیتونی ببینی.[تصویر:  137649501677341.gif]


دلم برای تام سایر و هاکلبری هم خیلی تنگه. رفیق هم رفیقای قدیم.

هنوزم وقتی یاد غربت و عشق گالیور میفتم دلم میگیره.

این روزا دیگه کسی واسه رسیدن هاچ به مادرش دعا نمیکنه.

اون موقعا ،‌ آدم اخموها رو هم می شد دوست داشت. دلم برای کاکروی دوست داشتنیم تنگ شده. به دلم موند که یه بار تیم سوباسا رو شیش تایی کنن...
دلم برای تو وتمام لحظات کودکی تنگ شده.......
بچه که بودیم شبایی که هواگرم وغیرقابل تحمل یه تکه یخ یاآب سردمیوردم میذاشتم رومتکام تاخنک بشه بعدسرمومیذاشتم میخوابیدم ای خدایادش به خیر:happy::happy::happy:
[تصویر:  137666252800691.jpg]
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6
لینک مرجع