چه انتظار عجیبی تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی!
عجیبتر که چه آسان، نبودنت شده عادت!
چه بی خیال نشستیم
نه کوششی نه وفایی
فقط نشسته و گفتیم
خدا کند که بیایی
ما منتظریم . . .
چه جمعه ها كه یك به یك غروب شد نیامدی
چه بغضها كه در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شكن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما كه خسته ایم و دل شكسته نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته رابه انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد نیامدی . .