وقتی تصمیم میگیری زندگیتو قشنگ کنی،همه چی دست به دست هم میده که تسلیمت کنه
وقتی تصمیم میگیری زندگیتو قشنگ کنی،همه چی دست به دست هم میده که تسلیمت کنه
زجر می کشی
عذاب می بینی
ولی وقتی می ایستی و مقاومت می کنی
یک نفر
فقط یک نفر هست که داره نگات میکنه
و ته ته ته اون مقاومت
وقتی رسیدی آخر جاده
وقتی کم آوردی
فک می کنی داری میمیری
دیگه نای رفتن نداری
دیگه نمی تونی
برات دست میزنه و بهت هدیه میده
و میگه:
حواست نبود عزیز من!
خط پایانو رد کردی!تو بردی
اول شدی ولی انقدر خسته بودی که حواست نبود
اما من داشتم نگات می کردم
داشتم تک تک اشکاهاتو میشمردم
برات نگران بودم
نکنه کم بیاره
نکنه ببره
نکنه بزنه تو خاکی
ثانیه ثانیه،هیجان زده منتظر حرکت بعدیت بودم
تو قهرمان داستان خودتی
داستان زندگی خودت
بهت افتخار می کنم
و خیلی خیلی خاص دوستت دارم (وهم منه یا خدای منه )
.
.
بعد تموم روزای تلخی که گذشت
یه دوره گرد اومده و دقیقا زیر پنجره اتاقم داره
بادا بادا مبارک بادا با ویولونش میزنه!
نمی دونم چی مبارکه!!
امتحان فردا
یا امتحانی که ازش گذشتم!!!