چرا غیبت می کنیم؟ تا حالا به این موضوع فکر کردین؟ اصلا چرا اینقدر غیبت کردن برامون شیرین و آسونه ؟ واقعا چرا؟ مگه تو کتاب عزیز قرآن گفته نشده که غیبت برابر خوردن گوشت برادر مرده مونه؛ پس چرا با اینکه اینو می دونیم اینقدر راحت از کنارش می گذریم و ....بیاید یکی یکی دلائلی رو که به نظرمون می رسه، ردیف کنیم:۱- حسادت: به طرف خیلی حسودیت میشه... اون یه چیزی داره که حسابی از بقیه متمایزش میکنه و اتفاقا تو تو اصلا وجود نداره... اگرم بخوای بدستش بیاری یا نمی تونی، یا طول میکشه ، یا حسابی زحمت داره... خلاصه کوتاه ترین راه رو انتخاب می کنی... غیبت... اینطوری بجای اینکه خودت رو بکشی بالا، آبروی اونو می بری و اونو میاری پایین... دلت خنک میشه... اما... دهنت بو گرفته...ها کن... بوش رو فهمیدی؟۲- کینه: حسابی از دستش دلخوری... اصلا یک کاری باهات کرده که دلت نمی خواد سر به تنش باشه... کینه اش حسابی تو دلت ریشه دوانده... نمی دونی چکار کنی... مقابله به مثل ؟؟ نمی تونی... دستت به جایی بنده؟ ... هیچ جا... دلت هم که با هیچ چیزی خنک نمی شه... بهترین راه: پشت سرش حرف زدن و تخریب کردن طرف... اینطوری هم دلت خنک میشه هم انتقام گرفتی و هم زخم کینه ات مرهمی رو خودش دیده... تو حالا جنگ رو بردی ... اما... دهنت بو گرفته... ها کن... بوش رو فهمیدی؟
3.خشم: از دستش خیلی عصبانی هستی...حق هم داری... حسابی کفریت کرده فقط دلت می خواد یه جوری خودت رو خالی کنی...به در و دیوار بد و بیراه می گی ... نه... جواب نمی ده تلفن رو بر می داری و به یکی از دوستات زنگ می زنی و تا جایی که از دستت برمی آد پشت سر طرف بد می گی...شاید همه اون بدی ها رو داشته باشه -که اگر نداشته باشه تو تهمت زدی اما...دهنت بو گرفته...ها کن... بوش رو فهمیدی؟ 4.عادت: فکر می کنم بدترین و بزرگترین دلیل غیبت کردن های ما، همین دلیل باشه: عادت...وقتی توی یک جمع نشستی، اگر غیبت نباشه انگار حرف دیگه ای برای زدن نیست...حسابی مزه میده... جمعهای چند نفری، کله پاچه یکی رو بار گذاشتن و به قول اون سریال نخودچی خورون راه انداختن؛ حالا یا پشت سر عروس و مادرشوهره یا پشت سر همسر و دوست و آشنا... یا تو محل کار منتظری که فلانی از در اتاق بره بیرون ؛ سوژه صحبت و خستگی در کردن جور شده... دو تا حرف که برات زده، تو تا دردلی که باهات کرده...حسابی مزه میده...اما... دهنت بو گرفته... ها کن... بوش رو فهمیدی؟ این دلیل آخر خیلی دلیل بدیه ... چیزی که توی جامعه ما جا افتاده و از زیرش در رفتن، شجاعتی رو می خواد که فقط فکر کردن و در نظر آوردن میزان قبحی که دینمون برای این گناه تعریف کرده می تونه جلوش رو بگیره... الغیبت اشد من الزنا... یعنی اینقدر بزرگ و ما خیلی راحت هر روز انجامش میدیم... ترک این عادت موجب مرض نیست. بیاین از امروز دست بکار بشیم که فردا خیلی دیره و جبران خیلی سخت...یا علی
شایدم یکی از علت هاش اینکه ما یادمون میره خدایی هست ک میتونیم براش دردو دل کنیم
ما همه حرفامون رو با دیگران میزنیم و هیچی رو برای گفتن برای خدا نگه نمیداریم
ایکاش عادت میکردیم با خدا دردو دل کنیم
ک چه بسا با این کار دلمان خالی میشد و دیگر احتیاجی ب دردو دل کردن با دیگران نمیموند ک هیچ سودی جز گناه غیبت برامون نداره
و دوم اینکه اعتقادی ب عدالت خدا نداریم ویا شک داریم
اون آیه قرآن رو فراموش کردیم ک هیچ ذره ای از اعمال ما نادیده گرفته نمیشه
بزارید منظورم رو براتون بیشتر توضیح بدم
وقتی از کسی عصبانی هستیم و ازش زخم خورده هستیم تصمیم ب تلافی میگیریم و حالا اگر قدرتش رو نداشته باشیم تنها راه غیبت از اون شخص میمونه
خب اگر ب عدالت خدا اعتقاد داشته باشیم از او میگذریم و او را بخدا واگذار میکنیم
چرا ک اعتقاد داریم اگر خدا جوابش رو نده .لااقل این گذشت و بخشش مارو بی جواب نخواهد گذاشت
ما برای حل مشکلاتمون ب وکیل مراجعه میکنیم چون میگیم اون بهتر از ما از حقوقمون دفاع میکنه
حالاوقتی از اعماق وجودمان قبول داشته باشیم ک خدا بهترین و کامل ترین عدالت رو دارد و بهترین منتقم هست
با خیال راحت همه چی رو ب دست او میدیم و دیگر ب غیبت دچار نمیشویم