لغت نامه دهخدابهزاد. [ ب ِ ] (اِخ ) نام یکی از پسران جمشید جم ، حکیم و فرزانه خوی . (آنندراج )
بهزاد
لغت نامه دهخدابهزاد. [ ب ِ ] (اِخ ) یکی از نجبای عصر یزدگرد. (ولف ).
بهزاد
لغت نامه دهخدابهزاد. [ ب ِ ] (اِخ ) نام یکی از نجبای ایران در زمان قباد پیروز. (ولف ):گوا کرد ازمهر و خراد رافراهین و نیدوی و بهزاد را.فردوسی (شاهنامه چ برو ...
لغت نامه دهخدابهزاد. [ ب ِ ] (اِخ ) نام اسب بوده . (انجمن آرا) (آنندراج ). نام اسب کیکاوس که او را شبرنگ بهزادی گفتندی . (شرفنامه ). نام اسب سیاوش . (ناظم ا ...
بهزاد
لغت نامه دهخدابهزاد. [ ب ِ ] (اِخ ) نام اسب گشتاسب . (ولف ) : بدادش بدو شاه بهزاد راسیه جوشن و خودپولاد راپسر شاه کشته میان را ب ...
بهزاد
لغت نامه دهخدابهزاد. [ ب ِ ] (اِخ ) کمال الدین . بزرگترین و مشهورترین نقاش مینیاتورساز ایرانی در قرن دهم هجری . تاریخ تولد و وفاتش معلوم نیست ، بقولی در