از پله های پل عابر پایین می رفت ، دستش را به کیف دوشی اش گرفته بود. سر، به زیر داشت و از آدمهای اطرافش فقط کفشهایشان را می دید! برایش فرقی نداشت عابرانِ مثلِ او مرداند یا زن؟ پسراند یا دختر؟ خوشگل اند یا زشت؟ راحت تر بگویم برایش فرقی نداشت روزانه چند پسر خوشتیپ را ببیند و دل چند نفر را ببرد.
پله ها که تمام شد، راه خانه را در پیش گرفت. کمی جلوتر از او دختری با تونیکی تنگ -که رنگی تند و به اصطلاح جیغ داشت- با حالت خاصی قدم میزد. با دیدن او با خود گفت: « باز من برگشتم تهران! »
همانطور که قدم میزد – و آن دختر هم جلوتر از او حرکت می کرد- وارد کوچه ی خلوتی شدند، همان لحظه نگاه های خیره و چشمان گرد شده ی چند پسر، دنباله رو دختر شد...
چقدر از نگاه ناپاکشان بدش آمد، با خود اندیشید: « باز هم اتفاقات تکراری، باز هم تلخی این لذتها، باز هم افسوس های بیهوده ی من...
چرا راضی میشن هر کس که دلش خواست، بدون دغدغه نگاهش رو به اندامشون بندازه؟ چرا اجازه میدن هر جا که قدم میزارن هزاران پسر دنبالشون راه بیفته؟ »
یاد حرف همکلاسی اش افتاد، وقتی با نگرانی همین افکار رو بهش گوشزد می کرد، او می گفت: « خب مگه چه عیبی داره؟ خوبه که! هرجا میری عاشق پیدا میکنی و تو دلبر میشی...»
بله، خوبه آدمهای زیادی دوستت داشته باشن، اما بهتر ماجرا اینجاست که دوست داشتن داریم تا دوست داشتن!
اون مدل دلداده ها یه روزی دل به کس دیگه میدن و تو براشون تکراری میشی...
متاسفانه فرد دیگه ای در جواب این بحث می گفت: « پسرها اگه خیلی خدا رو دوست دارن به ما نگاه نکنن!...»
هه!
حالا هی بیا براشون توضیح بده که آقا، خانوم، درسته اونها باید جلوی خودشون رو بگیرند اما خوب فکر کنید، وقتی شما اونجوری می آید جلوش و دلبری می کنید و به قول معروف نخ میدین، می فهمید کنترل نفسش در اون شرایط چقدر سخته؟؟ مثل اینه که وسط ظهر گرم تابستون ، یه بستنی خوشمزه که اتفاقا جلوه ی خیلی جذابی هم داره رو درست بذارن روبروت و بهت بگن نه تنها حق خوردنش رو نداری بلکه حتی نباید نگاهش کنی!
حالا حساب کن این بستنی ها تعدادش بیشتر بشه، مدل هاش مختلف بشه، دائم در مسیر دید تو باشه و...
و تو ای بستنی خوشرنگ و لعاب!!
زیر این آفتاب سوزان، آب میشی و ماهیت خودت رو از دست میدی، اونوقت دیگه نمیشه بهت گفت بستنی! دیگه نمیشه خوردِت!
دیگه هیچ قیمت و ارزشی برات نمی مونه...
اگه بستنی باشی، آب میشی.
پس هویت خودت رو فراموش نکن، تو دختری، یه دختر قیمتی و ارزشمند...