با سلام و خسته نباشید خدمت همه ی کاربران انجمن . با توجه به تمایل بعضی کاربران به نوشته های آقای پائولو کوئیلو بر خودم لازم میدونم که این تحقیق ارزنده در مورد ایشان را که از استادم تهیه کردم ، خدمتتون تقدیم کنم ، امیدوارم با این تحقیق ، اگر شناخت کافی نسبت به ایشون ندارید ، دید بازی نسبت به آقای کوئیلو پیدا کنید و با عقائد و افکار و نوشته های ایشون آشنا بشید .
بنده ی حقیر از طرف یک دلسوز برای شما ، به شما توصیه می کنم که این تحقیق را مطالعه کنید و فرقی هم نمی کند که با نوشته ها و افکار و عقائد آقای کوئیلو مأنوس هستید یا نیستید . بلکه شناخت نسبت به ایشان ، در جامعه ی کنونی ، - که گاها ممکن است پیش بیاید که از گفته های ایشان بخوانید یا بشنوید ، - لازم است .
در این تحقیق با ایشان و افکار و عقائد و نوشته های ایشان آشنا می شوید، إن شاءالله .
آقای پائولو کوئیلو : پائولوکوئيلو از جمله نويسنده هاي مطرح در جهان امروز است که آثارش به بيش از 50 زبان ترجمه شده است (گردآوری : انجمن ناجی)
کوئيلو در يکي از شهرهاي برزيل به دنيا آمد. والدين وي تلاش زيادي کردند که کوئيلو شغل پر رونقي (مثل حقوقدان و مهندس) را دست و پا کند. اما وي بيشتر به نويسندگي علاقمند بود و از همان جواني نشان داد که مي تواند نويسنده موفقي باشد. کوئيلو در ايام جواني دچار تلاطم روحي گرديد که در نتيجه به قوانين و مقررات و هنجارهاي موجود دهن کنجي کرد. افراط کوئيلو در اين کار باعث شد که پدرش اين رفتار را علامت بيماري رواني بشمارد که در نتيجه کوئيلو در بيمارستان رواني بستري شد و در آن جا براي درمانش از شوک برقي استفاده کردند. وي چندمرتبه ديگر هم در بيمارستان رواني بستري شد (چون روز جاري باش،ترجمه آرش حجازي، ص14). بعد از آنکه جنبش هيپي گري به آمريکاي جنوبي روي آورد. پائولو هم به اين جنبش پيوست و با بلند گذاشتن موهاي خود و بي اعتنايي به مقررات از اين موج استقبال کرد (همان، ص15). در عين حال او شيفته افکار مارکس و چگوارا شده بود. براي کوئيلو اين بدترين دوران زندگي بود چون دچار بحران معنوي بود و اين بحران او را به سوي مواد مخدر و مواد روان گردان و افراط در استفاده از مشروبات الکي سوق مي داد.
وي مي گويد: « ابتدا کوکائين سپس مواد روان گردان بعداً بيوست، مسکالين، خلاصه هر نوع مواد مخدري بود، آزمودم. اما هم اکنون بسياري از آنها را ترک کرده ام ولي ترک اعتياد بسيار دشوار است . (خوان آرياس، زندگي من، خجسته کيهان، ص 105)
پائولوتا سال 1973 مجموعاً 6 بار روانه زندان شد و 3 ازدواج ناموفق داشت. (آفتاب و سايه ها، محمدتقي فعالي ص 273) وي بسيار اهل سفر و جهانگردي است، حتي گاهي چند ماه از سال را در سفر مي گذراند، در يکي از همين سفرها بود که با شيمون پرز رئيس جمهور قبلي اسرائيل ملاقات کرد و هدايايي از وي دريافت کرد. البته سران اسرائيل تاکنون از کوئيلو چندين بار تمجيد کرده اند و براي وي و آثارش تبليغات زيادي کرده اند. آثار کوئيلو همه به زبان اسپانيولي نگاشته شده است (گردآوری : انجمن ناجی) وي همچنين در سال 79 به دعوت مركز گفتگوي تمدنها و وزير ارشاد وقت (عطاء ا... مهاجراني) (البته شاید الان که این تحقیق را میخوانید ایشان وزیر ارشاد نباشند) مسافرتي به ايران داشت و در حالي كه قانون كپي رايت در ايران وجود ندارد، مسئولين ارشاد پذيرفتند كه كوئيلو رسما از ايران حق التأليف دريافت كند (چون رود جاري باش، آرش حجازي، ص20). *************************************
کوئيلو صاحب کتب زيادي است (گردآوری : انجمن ناجی) مشهورترين کتاب وي کيمياگر است که هم اکنون در بعضي از دانشگاه ها از جمله دانشگاه شيکاگو به عنوان کتاب درسي معرفي شده است (گردآوری : انجمن ناجی) يکي از عوامل موفقيت کوئيلو در شغل نويسندگي پرهيز وي از رمان بلند است (گردآوری : انجمن ناجی) کوئيلو به خوبي دريافته است که در رمان هاي کوتاه ، افراد بيشتري مايل به مطالعه کتاب خواهند بود. در مورد کتاب کيمياگر به خصوص بايد گفت که وي عليرغم اينکه اصل داستانش را از مثنوي مولوي گرفته است هيچ اشاره اي به اين اقتباس نمي کند و مايل است ابتکار اين داستان به نام خودش تمام شود. اين در حالي است که کوئيلو تاثر خود را از عهدين نشان مي دهد و از دانشمنداني که استفاده علمي برده نام مي برد اما نام مولوي را پنهان مي دارد هر چند در آثار ديگرش به مولوي اشاراتي دارد (چون رود جاري باش، آرش حجازي، ص113) .
شروع داستان » در حکايت مثنوي « چنين آمده است «بود يک ميراثي مال و عقار ...« (مثنوي دفتر ششم بيت 4206 به بعد) ابيات زير در ادامه کاملاً با فرازهاي کتاب کيمياگر تطبيق مي کند:
(بيت 4219) :
خواب ديد او هاتفي گفت او شنيد ** که غناي تو به مصر آيد پديد
در فلان موضع يک گنجي است زفت ** در پي آن بايدت تا مصر رفت
بـرامـيـد وعـده هـاتـف کـه گنـج ** يـابـد انـدر مصـر بـهـر دفـع رنـج
...........................................................................
(بيت 4321 ) :
گفت با خود گنج در خانه من است ** پس مرا آنجا چه فقر و شيون است
بر سر گنج از گدايي مرده ام ** زانک اندر غفلت و در پرده ام.
پائولو در کيمياگر داستان سير و سلوک معنوي را در قالب خواب چوپان جوان (سانتياگو ) و رسيدن به هدف نهايي به تصوير مي کشد. کوئيلو همچنين با نگارش کتاب «کوه پنجم » در مورد سفر معنوي ايلياي نبي ـ که مطابق با اعتقاد يهود و مسيحيت است ـ يک ميليون دلار جايزه گرفت که بالاترين رقمي است که تا به حال به يک نويسنده برزيلي پرداخت شده است (چون رود جاري باش، آرش حجازي، ص18؛ آفتاب و سايه ها ص 281 )
«بازخواني مفاهيم ديني در آثار کوئيلو»
1ـ جبر از جمله مفاهيمي که کوئيلو از تکرار و پردازش آن خسته نمي شود، مفاهيم «جبرگرايي » و «تقدير از پيش معلوم » است (گردآوری : انجمن ناجی) گويا يکي از ماموريت هاي کوئيلو ، جا انداختن اين گونه مفاهيم است به گونه اي که در رفت و برگشت داستان ها ، اين دسته از مفاهيم به صورت هاي مختلف مورد اشاره و تبيين قرار مي گيرند.
«... نشان دادن اين که سرنوشت هر کس از پيش رقم خورده است ، فاجعه هميشه رخ مي دهد و هيچکدام از تلاش هاي ما نمي تواند صف پليدي را که منتظر ماست تغيير دهد » (شيطان و دوشيزه پريم ص 106 ترجمه آرش حجازي)
«تصادف و اتفاق » چنان در آثار کوئيلو پر رنگ نمايش داده مي شود که حتي «خطاي محاسباتي يک فرشته نگهبان مي تواند مسير تاريخ را عوض کند». به عقيده کوئيلو بچه هاي 3 ساله مي توانند فرشته نگهبان خود را ببينند (همان صفحات 189و 73). در يک ماجرا (طبق تقدير) قرار بوده دخترکي نجات يابد. فرشته نگهبانش به او اشاره مي کند که به سمت ديوار حرکت کند تا از شليک گلوله ضارب در امان باشد، اما دخترک به اشتباه به سمت فرشته مي رود. در همين زمان گلوله به دخترک اصابت مي کند و جان مي دهد.
قابل تامل است اين اتفاق و تصادف را کوئيلو وقتي وارد اصل ماجرا مي کند که درصدد بيان « برنامه از پيش تعيين شده » و « جبر معلوم » است که طبق آن تقدير مشخص، دخترک بايد زنده بماند. به عبارتي فرايند داستان در صدد القاي مفهوم جبر است و قتل دخترک ، به خاطر عدم اجراي کامل نمايشنامه اي است که خداوند طراحي کرده است و البته طبق گفته کوئيلو در اين تقدير الهي، دخترک نتوانست نمايشنامه خداوند را اجرا کند. نتيجه اين فراز از داستان اين است که خداوند نتوانست نقشه مورد نظر خود را اجرا کند به همين علت «اراده خدا اين بود که تاريخ داستان زيبايي از رستکاري را به نمايش بگذارد اما يک اتفاق باعث شد نبرد بي امان خير و شر، با شدت بيشتري ادامه يابد . »(همان ص 189)
پي گيري فرازهايي که کوئيلو به تکرار اين گونه مفاهيم ـ «اتفاق» ، «تقدير محتوم» ـ پرداخته است پرده از اين حقيقت بر مي دارد که تکرار اين مفاهيم، تصادفي نيست بلکه نويسنده درصدد جا انداختن و تثبيت آنها، در ذهن و روح مخاطب است (گردآوری : انجمن ناجی) رگه هاي اين تفکر را فقط در کتاب و دوشيزه پريم مي توانيد از صفحات 210-189-188-146-106-92 بيابيد. 2ـ خدا، نبوت در نگاه کوئيلو چون طبيعت انسان آميخته با بدي است، «رفتار انسان ها باعث مي شود که هر لحظه از زندگي ابدي آنان، تبديل به شکنجه شود و اصلاً دوزخ خدا، عشق او به انسان هاست (گردآوری : انجمن ناجی)» (شيطان ، ص 89و 144) گويا عشق خداوند به آدمي، براي انسان نه تنها فايده اي ندارد بلکه باعث مي شود انسان دچار عذاب اخروي شود (پس جهنم رفتن ما نتيجه عشق خدا به ماست نتيجه اين که عشق خدا، منطق ندارد و حکمتي در کارهاي خدا تصور ندارد.)
متذکر مي شويم از نگاه ديني غايت آفرينش انسان، سعادت اخروي است به عبارت ديگر آن چه اصالتاً هدف است بهشت است و عذاب و عقاب، بالتبع هدف است (تفکيک هدف استقلالي از هدف تبعي) به عبارت دقيق تر اصلاً جهنم هدف نيست و بلکه «جهنم همان باطن و حقيقت معصيت و عصيان است (گردآوری : انجمن ناجی)» و بعلاوه انسان مي تواند در پرتو اختيار و باقوه «اراده» از عصيان خداوند اجتناب کند، گاهي خدايي غير عادل به تصوير کشيده مي شود «خدايي بي رحم که همواره مي سازد و ويران مي کند » (شيطان ص 149)
خداي غير عادل کوئيلو موجود منفعلي است که به دست مخلوقات خود قابل تحريک است، اين خدا فقط براي اين که به شيطان ثابت کند ايوب پيامبر انسان خوبي است، بدون وجود مصلحتي ديگر، به بدترين صورت وي را عذاب مي کند تا جائيکه ايوب به کفر گويي مي پردازد والبته بعد از «کفر گويي ايوب» ، هرچه را که خداوند از ايوب گرفته بود به او بر مي گرداند.
شيطان قادر است خدا را چنان تحريک کند که باعث عذاب يک پيامبر شود، کانه که زندگي يک پيامبر، بازيچه شرط بندي خدا و شيطان است (گردآوری : انجمن ناجی) خدايي که در پي زنده کردن ظرفيت هاي مختلف در وجود انسان است (ظرفيت شکر، ظرفيت علم، ظرفيت صبر ...) کجا و خداي ملعبه دست شيطان کجا؟ (ص 154 شيطان و دوشيزه پريم)
کوئيلو در يکي از سفرهاي جادويي اش بهشتي متناسب با همين خدا را مي پذيرد و به مخاطب معرفي مي کند. به نقل از خودش در آن سفر جادويي مي گويد:
«پائولو گفت: دروازه هاي بهشت دوباره باز شده، خدا فرشته اي را که با شمشير آتشين محافظ دروازه بهشت بود، کنار راند، براي يک مدت هر کسي مي تواند وارد بهشت شود » (والکري ها، ترجمه آرش حجازي، ص126)
بماند که در آثار کوئيلو گاهي ميکائيل به يک زن جادوگر الهام مي کند و دستوراتي مي دهد (والکري ها ـ ترجمه آرش حجازي، ص 131)
گاهي حتي فرشته ها هم به جنگ هم مي روند . (همان، ص138)
البته خدا در آثار کوئيلو گاهي شريعت مشخصي ندارد و به همه چيز راضي مي شود چنانکه از زبان يک اسقف آمده : « ابراهيم بيگانگان را پذيرفت و خدا راضي بود، الياس بيگانگان را نپذيرفت و خدا راضي بود. داود به کرده هاي خود مي باليد و خدا راضي بود. باجگير جلو محراب از کرده هاي خود شرم داشت و خدا راضي بود .. از کجا بدانيم چه چيزي قادر متعال را خوشنود مي کند؟ کاري را بکن که قلبت فرمان مي دهد و خدا راضي مي شود( شيطان /177 )
گاهي هم بي عدالتي خدا چنان روشن است که حتي پيامبر خدا اين موضوع را بر نمي تابد و خواهان دور شدن خداوند از زندگي اش مي شود. از زبان پيامبر:
«خدايا من حکمت تو را در نمي يابم . من در اعمال تو عدالت نمي بينم. من قادر نيستم رنجي را که به من داده اي متحمل شوم . از زندگي من دور شو ! ( کوه پنجم ص 186 )
«خدايي که يک سره در زندگي آدميان رنج مي کارد تنها براي اين که سراسر زندگي مان را به التماس براي رهايي از بدي بگذارنيم. » (ص 63 شيطان)
کوئيلو فرد مصيبت زده (يکي از شخصيت هاي داستان) را چنين توصيف مي کند. «... با ديگران همان کاري را مي کرد که خدا با او کرده بود، همان گونه که خدا به او نيک بختي داده بود و بعد او را به درون مغاکي افکنده بود او با مردم همين کار را مي کرد . » (ص211 شيطان) «خدا» در نوشته هاي کوئيلو، خدايي است که حتي پيامبرانش هم او را به حکمت و عدالت نمي شناسند. هرچند کوئيلو پيامبران را از جايگاه حقيقي شان به زير کشيده و تصويري مبهم و آلوده از آنها به نمايش گذاشته اما بايد انصاف داد که کوئيلو توانسته تناسب بن خدا و پيامبر را رعايت کند! و پيامبراني به تصوير بکشد که با خداي خودش نسبتي منطقي و معقول دارد. اگر در نوشته کوئيلو، پيامبر خطاکار و آلوده نشان داده مي شود باکي نيست چون خدا هم حکيم نيست! مُرسَل و مُرسِل هر دو خطا کار و اهل لغزشند. سرگذشت خدا و پيامبران درآثار کوئيلو جداً خواندني است! کافي است مروري بر کتاب کوه پنجم داشته باشيد. ايلياي پيامبر هر چند در وجود خداي خود شک ندارد اما در حکمتش ترديد دارد؛ وي از زبان ايلياي نبي مي گويد: «خدا تا به حال کارهايي کرده که در حکمتش ترديد کرده ام. البته هرگز در وجودش شک نکرده ام (کوه پنجم ص 40 )
همين پيامبر هنگام استدلال در برابر مشرکان، منطق خود را چنين بيان مي کند که «من صداي خدايم را شنيده ام اما شما صداي خدايان خود را نشنيده ايد » [پس بايد ايمان بياوريد] . (همان، ص 42)
ايلياي پيامبر با اعتراض به خداي خود مي گويد «خدايا! آيا اين بيوه زن بيچاره را هم که با من مهربان بود بدبخت مي کني؟ ... « (همان ص 56) وي به صداي بلند فرياد مي زند «خدايا چرا مرا انتخاب کردي؟ مگر نمي بيني که من قادر به انجام آنچه تو مي خواهي نيستم؟» کوئيلو، مشقت ها و سختي هايي را که امت يک پيامبر براي استقرار مکتب نبوت متحمل مي شوند به «بدبختي » تعبير مي کند و علاقمند است در جاهاي مختلف اين تعبير را تکرار کند. در توصيف ايليا مي نويسد «حضور ايليا فقط براي ديگران بدبختي آورده بود» (همان ص 59،76،186) و حتي ايليا اين مطلب را به فرشته وحي هم گوشزد مي کند : «من تو را چندين بار ديده ام و از فرمان تو که فرشته خداوند هستي اطاعت کرده ام و اين باعث بدبختي بسياري از افراد شده است » (همان ص 61 )
ايليا بارها در وظيفه خودش شک مي کند «هرچه پيش بيايد من به خودم ترديد دارم،» البته فرشته وحي هم ترديد يک پيامبر را تاييد مي کند و فقط از ايليا مي خواهد که «اصل وظيفه را فراموش نکند والا هر انساني حق دارد که گاه نسبت به وظيفه خويش دچار ترديد شود.» (همان، ص 61) بالاتر از اينها اصلاً ايليا در پيک الهي هم شک مي کند. «لحظه اي پيش تو شاهد بودي که من حتي مطمئن نبودم که تو واقعاً فرستاده خداوند هستي» (همان ص 61) او خدا را هم متهم مي کند که در انتخاب رسولش اشتباه کرده است (گردآوری : انجمن ناجی) (ص 150)
اين پيامبر گاهي هم به دروغ مي گويد که «خدايان » به او دستور داده اند )همان ص 62، 78، 86) و پسرک هم متوجه دروغ گويي پيامبر شده است (همان ص 178) گاهي پيامبران حتي فريب ديگران را مي خورند و اعمال کفر آميز انجام مي دهند به طوري که خدا آنها را نفرين و تأديب مي کند (همان ص 77)
پيامبري که عاشق زن دوستش مي شود و به خاطر اين عشق نامشروع، دوستش را به قتل مي رساند. کوئيلو نقل مي کند که « حضرت سليمان به خاطر عشق به زني بيگانه تاج و تخت سلطنت را از کف نهاده بود و حضرت داود يکي از بهترين دوستانش را به سوي مرگ روانه کرده بود چون عاشق همسر او شده بود » و [ راه رسيدن به معشوقه اش، قتل شوهر آن زن بود]. (همان ص 97 )
جاي ديگر مي گويد : « از آن زمان جنگ داخلي آغاز شد ايليا پيامبراني را که به خداوند خيانت کرده بودند کشت »
کوئيلو به نقل داستاني مضحک ـ به نقل از کتاب مقدس ـ مي پردازد :
« در گذشته هاي بسيار دور هنگامي که يعقوب در خيمه گاه خود بود مردي به هنگام شب به درون خيمه او آمد و تا طلوع فجر با او کشتي گرفت. يعقوب مبارزه را پذيرفت ، هر چند مي دانست که حريف وي خداوند است (گردآوری : انجمن ناجی) به هنگام طلوغ فجر او هنوز شکست نخورده بود و مبارزه هنگامي پايان يافت که خداوند پذيرفت او را برکت دهد. اين داستان نسل اندر نسل گزارش شده تا هيچ کس آن را فراموش نکند که گاه مبارزه با خداوند ضروري مي نمود. » (همان ص 223) وي در تفسير و رازگشايي از اين داستان جعلي مرتکب عذر بدتر از گناه مي شود. در تفسير کوئيلو هرچه سنتي و قديمي است بايد دور ريخته شود و انسان همه چيز را رها مي کند «حتي خدا را»، که بتواند با شجاعت به پيش بتازد:
«انسان هاي با شهامت هرچه کهنه و سرآمده است را به آتش مي کشند و به قيمت رنجي عظيم و دروني همه چيز را رها مي کنند حتي خدا را و به پيش مي تازند ». (همان ص 224 )
« براساس سنت مي بايست اجساد را طي مراسم خاص به خاک بسپارند اما ايليا، با خدا و سنت مبارزه کرد و اقدام به سوزاندن اجساد نموده بود، اما احساس مي کرد که گناهي مرتکب نشده است (گردآوری : انجمن ناجی) چون براي مشکلي جديد بايد راهي جديد مي يافت » (همان، ص226 )
ايليا برخواست و به دعا مشغول شد : «خداوندا من با تو مبارزه کردم اما شرمگين نيستم. از اين راه فهميدم که من در راه خودم هستم چون آن را مي خواهم و نه به اين دليل که پدر و مادر يا سنت هاي کشور و يا حتي تو آن را به من تحميل کرده اي ... با اين همه براي اين که تو رسالت پر ارزش ات را به من بسپاري بايد مبارزه اي را که عليه تو آغاز کرده ام به پايان برم تا زماني که مرا برکت دهي» (همان ص 227)
از همه خواندني تر جايي است که پيامبري ليست گناهان خدا را فهرست مي کند و به خدا ثابت مي کند که گناهان خدا در مقابل گناهان پيامبر بزرگتر است . ايلياي پيامبر خطاب به خداوند : « خدايا امروز روز آمرزش است و گناهان من نسبت به تو بي شمارند.... با اين همه، خداي من! گناهان تو نسبت به من نيز بي شمار است تو قبل از آن که لازم شود، با بردن تنها کسي که وي را دوست داشتم موجب رنج من شدي، تو شهري که مرا پذيرا شده بود ويران کردي. سنگدلي تو موجب شد که عشقي را که به تو داشتم فراموش کنم. در تمام اين مدت با تو مبارزه کردم و تو شرافت مبارزه مرا به رسميت نمي شناسي. خدايا ! اگر فهرست گناهان من و گناهان تو را با هم بسنجيم به من مديون خواهي بود. اما چون امروز روز آمرزش است تو مراخواهي بخشيد، من نيز تو را خواهم بخشيد تا بتوانيم باز با هم راه برويم) . » ( کوه پنجم ص 239 )
گفتني است که بعد از اين دعاي طلبکارانه ،فرشته اي بر ايليا ظاهر مي شود و کار ايليا را تاييد و از او تشکر مي کند. 3ـ شيطان :
پرداختن کوئيلو به پديده اي به نام شيطان سزاوار تحسين است چرا که بسياري از آدميان توجهي به اين دشمن مشترک ندارند و از وساوس او غافل اند. بازگشت کوئيلو به اين «حقيقت پنهان زندگي انسان ها» از نقاط قوت اوست.
اما بايد اذعان کرد تصويري که کوئيلو از شيطان و قدرت ها و نيروهاي او دارد، بازخواني همان اعتقاد شيطان پرستان است (گردآوری : انجمن ناجی) از نگاه کوئيلو، شيطان ) از او پيام آور تاريکي تعبير مي کند ( موجودي است که مي تواند به انسان زيان برساند و البته شياطين موجوداتي بي منطق اند که هدف خاصي ندارند.
وي مي گويد : «يک شيطان براي زيان رساندن، به زمان احتياج ندارد درست مانند طوفان ، گردباد و بهمن که مي توانند در عرض چند ساعت درخت هاي دويست ساله را از جا بکنند ... هميشه جهان را مي پيمايند گاهي فقط براي خبر گرفتن، اما هوسبازند و بي هيچ منطقي خيلي ساده، به خاطر لذت نبردي که ارزشش را داشته باشد هدفشان را تغيير مي دهند . » (ص 16 شيطان(
از منظر کوئيلو گويا شيطان موجودي است که اگر او را پذيرفتي براي هميشه مهمان توست و اگر او را رد کردي براي هميشه شيطان قهر کرده و تو را رها مي کند. البته متون اسلامي از جمله قرآن کريم اين مطلب را به جِد رد مي کند و اثبات مي کند شيطان هميشه مشغول وسوسه است و در نزد همه افراد به ايفاي اين نقش شوم مشغول است و بالاخره مطلب چنان که کوئيلو تصوير نموده نيست و اصولاً برداشت کوئيلو از شيطان مثل رمانهايش غير واقعي و تخيلي است (گردآوری : انجمن ناجی) چرا که اگر کسي تصميم بگيرد شيطان را براي هميشه از زندگي خود براند اين اراده، دست شيطان را براي وسوسه و تزيين نمي بندد و شيطان تا آخرين لحظات عمر آدمي از اين «مسئوليت ذاتي» خود دست نمي کشد.
وبعلاوه کوئيلو شيطان را به گونه اي تصوير مي کند که گويا طرفين نزاع، فرشتگان و شيطانند و در اين ميان انسان ها گويا فقط «ميدان جنگ» اند و اين نزاع ربطي به انسان ندارد.
اين بيان از کوئيلو پذيرفته نيست که شيطان را وارد زندگي انسان ها مي کند اما انسان را «قرباني مظلوم » ماجرايي تعريف مي کند که در ان ماجرا، نور به جنگ تاريکي رفته (نبرد ازلي شيطان و فرشته ها) و فقط بايد در محيطي اين نزاع تاريخي شکل بگيرد و آن محيط نبرد، «نفس انسان» باشد.
قابل ذکر است از منظر قرآن در صحنه هستي، انسان است که صحنه گردان تاريخ است و جدال بين انسان و شيطان است و به عبارت دقيق تر دشمني شيطان نسبت به انسان است که باعث شکل گيري يک جدال تاريخي مي شود. انسان تلاش گر عرصه سعادت خويش است و شيطان و فرشته هر دو نقش «الهام دهنده» نسبت به انسان دارند، شيطان تلقين شرارت مي کند و فرشته ها الهام گر، خوبي ها و فضايل اند، و درگيري ميان شيطان و فرشته، تغيير دادن محل نزاع است و فريب دادن خود. بنابراين برخلاف آنچه کوئيلو در رمانهايش به تصوير مي کشد نزاع( اگر تعبير به نزاع دقيق باشد) بين فرشته ها و شيطان نيست بلکه نزاع بين شيطان و نفس انساني است و در اين ميان ملائکه «مُلهِم » انسان اندو البته در متون اسلامي نقش هايي در «تدبير عالم» هستي براي ملائکه ذکر شده است (گردآوری : انجمن ناجی)
کوئيلو گاهي از لفظ شيطان هم استفاده نمي کند اما « کارکرد شيطان » را براي زندگي انسان مفيد مي داند بالاتر اين که نه فقط مفيد که « لازم » مي داند. وي از طرفي تحقق «افسانه شخصي » را وظيفه هر فرد مي داند و از طرف ديگر معتقد است کسي که در صدد عملي نمودن «افسانه شخصي خود برآيد تمام جهان در خدمت او قرار مي گيرد و او را براي رسيدن به افسانه شخصي مدد مي رسانند حتي «نيروهاي شر» در جهان . بايد پرسيد منظور کوئيلو از نيروهاي شر غير از شياطين چه مي تواند باشد؟
وي مي گويد : «نيروهايي هستند که به نظر شر مي آيند ولي در واقع به تو مي آموزند که چگونه افسانه شخصي ات را محقق کني . »
مفهوم اين جملات آن است که شيطان و نيروهاي او نه فقط شرارت ذاتي ندارند که اسباب خيري اند که انسان را به افسانه شخصي رهنمون مي سازند. نتيجه اين که کوئيلو با اين بيان، بايد يکي از دو مطلب را بپذيرد يا بايد قبول کند که شيطان براي اين افراد تغيير ماهيت مي دهد و دست از وسوسه گري بر مي دارد، يا بايد بپذيرد که هدف شيطان با اين افراد يکي مي شود و « وحدت مقصد » محقق مي شود . جاي ديگر مراد از شيطان را چنين توضيح دهيد: « شيطان هم يك فرشه است ولي نيرويي آزاد و طغيانگر، ترجيح مي دهم او را پيام آور بنامم چون مهمترين راه ارتباط تو با جهان است ... تنها راه رويارويي با پيام آوران پذيرش او به عنوان يك دوست است ... شنيدن توصيه هاي او در هنگام لزوم، درخواست كمك از او » (خاطرات يك مغ، ص84. ) *****************************************
خط سير ديگري در نوشته هاي کوئيلو تعقيب مي شود و آن ، جا انداختن اين اصل است که « هدف وسيله را توجيه مي کند » . البته اين اصل با زبان شخصيت هاي متنفذ و مطرح در داستان بازگو مي شود و با بيان هاي مختلف تکرار مي شود.
در داستان دوشيزه پريم، براي يک گروه اين امکان وجود دارد که براي رسيدن به طلا (نجات روستا) ، کشيش و يا ديگري را به قتل برسانند. وصف حال اين گروه چنين آمده: « ناگهان پي بردند که يک روز شنبه آفتابي است، که ديگر نه يک جنايت، که فقط يک شهادت در پيش است » (ص 169 )
جاي ديگر به ذکر اين داستان مي پردازد که «عيسي از خائن مي خواهد که او را به سربازاني که در پي اش هستند تسليم کند... حال چرا عيسي مردي را به گناه ترغيب مي کرد چون خائن هم مثل عيسي يک قرباني بود و بدي بايستي خودش را نشان دهد و نقش خود را ايفاء مي کرد... اگر خيانتي نبود صليبي هم نبود. » (ص 180 دوشيزه پريم)
روشن است که هيچکدام از اين فلسفه ها، توجيه گر اين نيست که عيسي خودش از خائن، کار خائنانه درخواست کند. در اين منطق چون «بدي بايد تجلي يابد تا ارزش نيکي را درک کنند» پس لازم است که عيسي خائن را به قتل خودش تحريک کند و خودش را داوطلبانه تسليم کند .
کوئيلو در «پيدا کردن دليل ديني براي کارهاي ضد ديني»، مهارت خوبي دارد : «از انجايي که قرباني شدن يک انسان (مسيح) بشريت را نجات داد و خدا شرط شيطان را پذيرفت و مومن ترين بنده اش را مجازات کرد... »
کوئيلو از زبان کشيش مي گويد که براي رسيدن به هدف، ارتکاب جنايت مباح است و اصولاً خداوند افرادي را که در طول تاريخ در راه رسيدن به اهداف مقدس مرتکب گناهان بزرگ شدند بخشيده است (گردآوری : انجمن ناجی)
از زبان کشيش :
«پروردگار ... ما را با نقص هايمان بپذير.. همان گونه که صليبيوني را بخشيدي که براي فتح سر زمين مقدس اورشليم، مسلمانان را کشتند، همان گونه که اعضاي دادگاه تفتيش عقايد را بخشيدي که مي خواستند خلوص کليساي تو را حفظ کنند. همان گونه که کساني را بخشيدي که تو را محاکمه کردند و به صليب کشيدند. ما را ببخش چون بايد فردا قرباني تقديم کنيم (قتل پير زن) و شهري را نجات دهيم » (شيطان و دوشيزه پريم ص 164) *****************************************
توضيح : در رمان کسي را بخاطر داستان پردازي اش و تخيلي بودن بازخواست نمي کند، به عبارتي نويسنده مي تواند ادعا کند آن چه از زبان يکي از شخصيت هاي قصه آمده مورد قبول نويسنده نيست و نويسنده فقط به جذابيت و پيچيدگي داستان نظر داشته نه صحت و سقم منقولات . اما حقيقت آن است که از جمله کارکردهاي رمان همين است که مي تواند به «تثبيت شنيده ها» کمک کند و زمينه پذيرش ذهني فرضيه ها را فراهم آورد. يعني آن چه که در بدو نظر يک توهم بحساب مي آيد و حتي ممکن است طرحش موجب تمسخر شود ، وقتي با عبارت پردازي يک نويسنده چير دست مثل کوئيلو با ذهن مخاطب انس بگيرد قبولش آسان مي شود و از حالت « ايده » و «تئوري» خارج مي شود و به شکل يک « نظريه مطرح» جلوه مي کند و مسلم است اين توفيق مهمي است که نويسنده اي بتواند بدون تمسک به پشتوانه علمي و تجربي ، «فرضيه » را تبديل به «نظريه» کند. البته به مدد رمان، نويسنده براي اثبات صحت فرضيه، نياز به صغرا و کبراي منطقي و يا آزمون هاي تجربي ندارد و همين اندازه که بتواند مخاطب را با داستان همراه کند ، مي تواند فرضيه اش را هم به اثبات برساند چرا که دست کم توانسته از فرضيه، «رفع بُعد» نمايد و از يک « توهم » ، «نظريه» بسازد.
کوئيلو به اين مطلب اين گونه اذعان مي کند . «قصه ها شادند، سرگرم کننده اند، نمايشي اند، اما فراتر از همه معرفت را به شکلي دلپذير منتقل مي کنند.»
جاي ديگر رسالت خود را چنين توضيح مي دهد : «کتاب کنار رودخانه پيدرا کتابي است درباره اهميت ايثار. پيلار و دوستش اگر چه شخصيت هاي خيالي هستند اما مي توانند نمادي باشند از درگيري هايي که هر يک از ما در جستجوي «نيمه ديگر» تجربه کرده ايم . » (در ساحل رودخانه پيدرا ـ ترجمه دل آرا قهرمان ص 7)
در کتابهاي داستاني مطلب بالا اين گونه آمده: « وقايع هر رمان بايد حتماً در زمان و مکاني اتفاق بيفتد؛ در حقيقت آن چه رمان بنا بر خصلت خود عرضه مي کند اوضاع و احوال جامعه در زمان خاص و مکان خاصي است و انجام چنين تعهدي بخشي از شايستگي ها و قابليت هاي رمان است (گردآوری : انجمن ناجی) » (ادبيات داستاني، قصه، رمان، رمانس، جمال مير صادقي ص 421) مطلب بالا تا آن جاست که نوعي از رمان به نام رمان رسالتي در کتب داستاني پذيرفته شده. البته بعضي کتب کوئيلو از جمله شيطان و دوشيزه پريم به رمان گوتيک نزديک است (گردآوری : انجمن ناجی)
به عنوان مثال کوئيلو در لابه لاي نوشته هايش به طرح موضوعي مي پردازد که بعضي از فلاسفه غرب آن را ادعا کرده اند و مارکسيست ها با آب و تاب آن را تبليغ کرده اند و آن مسئله « علل پيدايش مذهب» است (گردآوری : انجمن ناجی)
در «شيطان و دوشيزه پريم» سرنوشت فردي که به دست کشيش توبه نمود (آحاب) و ابتکار آحاب در خلق يک مذهب جديد چنين آمده « بالاخره اولين کشيش ظاهر شد و آحاب خيلي زود تهديد را احساس کرد براي جبران اين خطر چيزي را اختراع کرد که از يهوديان آموخته بود يعني روز آمرزش. با اين تفاوت که تصميم گرفت مراسمي به شيوه خودش خلق کند. » (148 شيطان)
گاهي واژه اي دلفريب را بعد از تکرارهاي ملال آور ـ در کمتر از 4 صفحه 20 بار آن واژه را تکرار مي کند ـ چنان مبهم تبيين مي کند که ظاهراً فقط خود وي مي تواند مراد نويسنده را بيابد. واژه «روح جهان» که از اصطلاحات دوستي داشتني نويسنده کيمياگر است، در پايان چنين تفسير مي شود:
« مرد جوان در روح جهان غرق شد و ديد که روح جهان جزيي از روح خداست و ديد که روح خدا، روح خود اوست » (کيمياگر ص 145 )
اين که نسبت « روح خدا » با خالق هستي، نسبت «جزء به کل» است يا نسبت « مخلوق به خالق» ... سربسته مي ماند.
اين گونه نثرهاي داستاني فقط انعکاس « تخيل نويسنده» نيست و صرف يک « افسانه » به شمار نمي رود بلکه هنگامي که در فرازهاي مختلف و کتب مختلف اين گونه عبارات تکرار شود اين انديشه در ذهن مخاطب قوت مي گيرد که «آداب مذهبي و سنت هاي ديني به دليل نياز زمان» ابداع شده اند و مذهب ساخته دست انسان هاست (گردآوری : انجمن ناجی) به راستي اين تفکر کجا و نگاه قرآن به شريعت کجا ؟ مشکل اين است که کوئيلو مذهب را حداکثر «نيايش جمعي » بشر مي داند نه بيشتر ( اعتراف ات يک سالک، ترجمه دل آرا قهرمان ص 33). به عبارتي از منظر کوئيلو مذهب يک سرگرمي معنوي است نه راه واقعي براي سعادت بشر! در نتيجه همان طور که سرگرمي هنري و ادبي نياز روح کوئيلو است مذهب هم به عنوان يک سرگرمي معنوي براي روحيه جمعي بشر نياز است (گردآوری : انجمن ناجی)(کنار رودخانه پيدرا نشستم و گريه کردم، ترجمه دل آرا قهرمان ، ص 6)
کوئيلو مذهب را به گونه اي مي بيند که گاهي روسپي و فاحشه هم مي تواند فردي با ايمان باشد و بالاتر اين که بيشتر روسپي ها اعتقاد مذهبي خود را حفظ مي کنند (يازده دقيقه ص 110)
و حتي مي پذيرد روسپي گري تاريخي مقدس دارد که در آن برهه از تاريخ، نزديک شدن به خدا، مشخصه آلا زمان زمان بوده است (يازده دقيقه 244) و حتي تاکيد مي کند نور به يک رو بي برگشت ( 246، 247، 255، 259 )
گاهي هنر عبارت پردازي کوئیلو، به ناحق در خدمت امور عبث و لغو قرار گرفته بطوريکه از خودکشي يک دختر چنان تمجيد مي کند که گويا کاري بزرگ و تاريخي صورت گرفته است (گردآوری : انجمن ناجی) « ماريا (بعد از خوردن قرص خودکشي) ديگر افتخار ملتش برايش مهم نبود، هنگام آن بود که به خودش افتخار کند، هنگام آن بود که باور کند قدرت انجام کار را داشته و سرانجام شهامتش را باز يافته، چه لذتي! » (ورونيکا ـ آرش حجازي ص 27 (
گاهي مهمترين هدف و بزرگ ترين آرزوي يک دختر، رسيدن فردي از جنس مخالف است (گردآوری : انجمن ناجی) اين وصال چنان بزرگ جلوه مي کند که دختر علاوه بر گذشته خود، تمامي سنت هاي جامعه را فراموش مي کند. ( کيمياگر، ترجمه دل آرا قهرمان ص 94 )
------------------------------------------------------------- این تحقیق را بنده از استادم » حمزه شريفي دوست « از اساتید طرح مهدویتی که در اراک برگذار شد گرفتم و روی متن آن ویرایش هایی برای زیبایی متن و ( اصلاح - البته کم بود - ) ، انجام دادم . در آخر لازم میدونم کمال تشکر را از استاد عزیزم آقای شریفی داشته باشم و إن شاءالله که هرجا هستند موفق و پیروز و سلامت باشند .