"پدرم" تنها کسیه که باعث میشه بدون شک باور کنم که فرشته ها هم میتونن مرد باشن...
سرم را نه ظلم میتونه خم کنه، نه مرگ، نه ترس، سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم میشه "مادرم " ...
خورشید هرروز دیرتر از "پدرم" بیدار میشه ، اما زودتر از او به خانه بر میگرده...
همیشه "مادر" رو به مداد تشبیه میکردم،که با هر بار تراشیدن کوچیک و کوچیک تر میشه...
ولی "پدر" یه خودکار شکیل و زیبا که در ظاهر ابهتش همیشه حفظ میکنه ،خم به ابروش نمیاره و خیلی سخت تر از این حرفاست ،فقط هیچ کس نمیبینه و نمیدونه که چقدر دیگر میتواند بنویسد...
قند خون "مادر" بالاست ،اما دلش همیشه شور میزنه برای ما..اشک های "مادر" مروارید شده تو صدف چشماش،دکترها اسمشو گذاشتن آب مروارید ...حرفا داره چشمهای "مادر" ..گویی زیر نویس فارسی داره...دستانش رو نوازش میکنم ..داستانی داره دستانش...
سلامتی اون "پدری " که شادیشو با زن و بچه ش تقسیم میکنه ..اما غصه هاشو با سیگار و دود سیگارش...
سلامتی "مادری " که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن…
وقتی پشت سر "پدرت" از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده .. وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده .. وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه... و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری ...
"مادر" یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری.. " مادر" یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی.. " مادر" یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری .. "مادر" یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد... "مادر" یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود... "مادر" یعنی باز هم بهانه " مادر" گرفتن....
"پدرم" هر وقت میگفت "درست میشه"... تمام نگرانی هام به یک باره رنگ میباخت...
"مادر " تنها کسیه که میشه "دوستت دارم" هاشو باور کرد حتی اگه نگه...
دست پر مهر "پدر" تنها دستیه، که اگه کوتاه از دنیا هم باشه.. از تمام دستها بلند تره...