منریسم ،که معنای آن مترادف با(شیوه گرائی)است،در زمینه هنر وادب خبر از استفادهءافراطی ازیک شیوه یا اسلوب اختصاصی و شخصی میدهد.این اصطلاح معمولا"به گرایشهای هنری اواخر رنسانس،یعنی اززمان مرگ رافائل(1520)تا پایان قرن شانزدهم،اشاره می نماید.
در دوران کمال منریستها،بعد از 1520تمام مسائل مربوط به تصویر سازی حل شده بود.علاوه بر این تب عتیقه جوئی نیز شیوع داشت که در نهایت به کشف نمونه های بیشماری از آثار هنری روم با ستان منجر گردید.
منریستها آثار خود را ،نه بر پایه دریافتهای بصری بیواسطه،بلکه بر اساس باورهای ذهنی بوجود می آوردند.ومدلهای خود را نه در طبیعت بلکه در استادان اوج رنسانس،بخصوص میکل آنژو پیکره سازهایرومی جستجو می کردند.بهعبارت دیگر به عوض آنکه طبیعت استاد آنها باشد،هنر این وظیفه را بر عهده میگرفت.به گمان منریستها نوعی خشونت در طبیعت وجود داشت که میباید ملایم میشد،بنابر این نقطه رجوع آنها همان جائی بودکه این خشونت ملایم شده بود(واین نبود مگر در هنر اوج رنسانس و هنر کلاسیک).
اما از سوی دیگر منریستها، به متابعت از میکل آنژ،این حق را برای هنرمند قائل بودند که قوانین و قواعد را به شیوهءشخصی خود تفسیر کند.بر این مبنا هنرمندان منریست،هر یک در حد توانائی و استعداد خود،از هنر کلاسیک و هنر رنسانس شکلهائی اقتباس می کردند و به آنها صورتی شاعرانه تر میدادند.
از آنجا که منریسم تقریبا"فقط به فیگور انسانی می پرداخت،متداولترین بیان آن به صورت نقاشیهائی است که در آنها چند فیگور حالتی از رقص یا پانتومیم(لال بازی)پیچیده و بغرنج را به بیننده القاءمی کندندو ترکیب بندیها و همچنین حالتها و ژستهای غیر واقعی،تعمدا" پیچیده ودر هم هستند.از جمله نقاشان منریست((برونزینو))واز پیکره سازان ((جیووانی بولونیا))را میتوانیم نام ببریم