به ریسه می کشم اشکهایم را …
امشب چقدر کوچه دلم چراغانی ست !!!
.
.
کم کم دارد بِه بغض هایم خمس تعلق میگیرد !
.
.
شمع تصمیمش را گرفت … لبخند زد …
سکوت کرد و برای همیشه خاموش شد تا دیگر هیچ پروانه ای این چنین عاشقانه نسوزد !
.
.
گاهی آدم ته میکشه … آدم دیگه ساعت شنی نیست که سر و تهش کنی …
آدم گاهی تموم میشه …
.
.
چه تراژدی غمناکی است وقتی برای کسی همه کس نوست هیچکس نباشی …
.
.
نیستی ولی نبودنت همه جــــــا هست …
.
.
لیوان که پر باشه با کوچکترین حرکتی سرازیر میشه …
این حال این روزای چشمان من است …
.
.
براى ساختن آدم برفى به برف نیازى نیست …
یک برخورد سرد کافیست ….
.
من برای تنها نبودن ، آدم های زیادی دور و برم دارم !
آن چیزی که ندارم ؛ کسی برای با هم بودن است …
.
.
راست میگفتی “عادت بود ! من هیچوقت عاشقت نبودم !”
منو ببخش که به نبودنت هم عادت کردم ولی این بار میترسم عاشق شوم … ! عاشق نبودنت …
.
.
نه کسی منتظر است …
نه کسی چشم به راه …
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه …
بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست ؟
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه … ؟؟؟
.
.
من هنوز این جای دلم درد می کند ، همین جا که تویی !
.
.
شاید تو نمی دانی چقدر سخت است یار را با یار دیدن …
.
.
این روزها زیادی ساکت شده ام ، حرف هایم نمی دانم چرا به جای گلو ، از چشم هایم بیرون می آیند …
.
.
برای تنوع هم که شده …
گاهی باش !
.
.
من Remove شدم از زندگى کسى که براى داشتنش و براى بودنش خیلى ها را از زندگیم Block کردم …
.
.
گاهی اوقات بی قانونی عجیب بیداد می کند در عاشقی . . .
یکی دور می زند اما دیگری جریمه میشود و تاوان میپردازد . . .
.
.
چشـم دیدنش را ندارم ؛ زنی که هر روز در گوشم تکرار می کند :
The Mobile Set is Off
.
.
شباهت عجیبی ست بین تو و ماهی قرمزم …
هر دو هر سه ثانیه یکبار مرا فراموش می کنید !
.
.
ابراهیم نیستم اما سرانجام او را شکستم …
خدایا آتش این غم را برایم گلستان می کنی ؟
.
.
گاهی باید بعضی احساس ها رو بذاری توی خونه ی سالمندان دلت ، اینقدر بهش بی توجهی کنی تا بمیرن …
.
.
یادت هست ؟
جناق می شکستیم می گفتیم : “یادم تو را فراموش”
ولی امروز تمام استخوانهایم شکسته ولی باز هم تو را فراموش نکردم …
.
.
تو می دانی آن ها که از چشم می افتند دقیقا کجا می افتند ؟
چندیست دنبال خودم می گردم …
.
.
هستند انسانهایی که بجای درک ، ترکت میکنند …
.
.
تلخ است باور نبودن آن ها که می توانستند باشند و تلخ تر است امروز ، باور آن ها که ادعای ماندن می کنند …
.
.
کوچک که بودم ترس بزرگ من ، سیاهی بود …
حالا که بزرگ شده ام از کوچکی ام در سیاهی چشمانت میترسم !
.
.
چه تقدیر بدیست …
من اینجا بی تو میسوزم ، تو آنجا با او میسازی …
.
.
آنکه دوستش داشتم آدم با گذشتی بود حتی از “من” هم گذشت …
.
.
کاش در کودکی می ماندیم ؛ جایی که تنها تلخی زندگی ما شربت تبمان بود …
.
.
دلم گرمای بودنت را می خواهد نه سرمای خیالت . . .
.
.
اینکه در آن ، جا خوش کرده ای دل است نه شهرِ بازی !
باور کن تابِ بازی ندارد …
.
.
به من گفتی “تو سخترین لحظه ها کنارتم”
دریغ از اینکه سخت ترین لحظه ها رو خودت برام رقم زدی !!!
.
.
بیا از قلمرواَت دفاع کن ، دارند فتحم می کنند غـــم ها …
.
.
پلان اول :
بیا جلو ! لبخند بزن و با نشانه رفاقت دست بده !
و چند سال بعد …
پلان آخر :
رد پا ، کوچه و آسمانی ک همیشه بی موقع گریه اش می گیرد !
.
.
گوشه ی راستم بنویس
“زنــــــده”
پخش مستقیم
از کجایش مهم نیست …
بنویس زنده است هر چند دلش گرفته باشد !!!
.
.
صدا نزدی اسمم را …
“جانَمی” را که برایت کنار گذاشته بودم ، گندید !
.
.
مات شدم از رفتنت !
هیچ میز شطرنجی هم در میان نبود !
ایـن وسط ، فقط یک دل بود که دیگر نیست !
.
.
مرا دید و نشناخت ؛ این بود درد …
.
.
چه بیرحم می شوی ای تقدیر آنگاه که می گویی : “تقصـــیر خودت بــــود …”
.
.
حقیقت دارد !
کافی ست چمدان هایت را ببندی تا حاضر شوند هـمه برای از یاد بردنت !
آنکه بیشتر دوستت میدارد ، زودتــــر …
.
.
مستقیم ؟
دربست ؟
مدتهاست مانده ام در این شهر شلوغ و پر ترافیک …
کسی دلم را نمی برد …
.
.
قرار شد اشکَنَک باشد و سر شکستنَک !
اما این بازی که تو راه انداختی ، ســراســر دل شکستنَک بود و بس …
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻼﻏﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ، ﮐﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺑﺎﻏﻤﺎﻥ ﺗﺒﺮ ﺍﺳﺖ !
.
.
رسیده ام به حس برگی که میداند باد از هر طرف بیاید سرانجامش افتادن است !
.
.
سرسوزنی اگر مرا میخواست ، زمین و زمان را به هم میدوختم !
.
.
ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻲ ﻭ ﻣﻦ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺷﻜﺴﺘﻢ
ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺩﻟﻢ ﺭﻳﺨﺖ ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺳﻜﻮﺗﻢ
.
.
این روزها احساس میکنم چقدر شبیه سکوتم ، با کوچکترین حرفی میشکنم !
.
.
ﺍﺳﻤﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ؟
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﮐﻨﻢ . . .
.
.
یه روزی من بودم نفسش
ولی بعد شدم عامل تنگی نفسش
رفت سراغ یه نفس تازه !!!
.
.
انگشتانم را فرو می برم در چشمانم …
این سد اگر فرو بریزد ، دنیا را آب خواهد برد …
.
.
چقدر جالب !
تو لحظه های داغونی فقط یه نفر میتونه آرومت کنه اونم کسیه که داغونت کرده …
.
.
این نیز بگذرد …
اما بعضی چیزها هست که هر چقدر هم بگذرد ، “نمی گذرد” و داغشان تا ابد بر دل آدم میماند !
.
.
تازه فهمیدم چرا پشت سر مرده ها آب نمی ریزند …
چون این دنیا ارزش برگشتن ندارد … !
.
.
کاش فقط یک نفر بود که وقتی بغض میکردم ، بغلم میکرد و میگفت گریه کنی میکشمتا …
.
.
درد یعنی سرت به همون سنگی بخوره که به سینه میزدی …
.
.
خیلی سخته که عشقت رو با کس دیگه ای ببینی بعد بهش اس ام اس بدی کجایی ؟
بگه تو قلبتم . . . !
.
.
خیلى از اونایی که بودن ، دیگه نیستن چون دیگه اونایی نیستن که بودن …
.
.
این من هستم که وفادار خواهم ماند
این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند !
این من هستم که آخرش میسوزم
این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم …
.
.
این روزها زیادی ساکت شده ام ؛ حرفهایم نمی دانم چرا به جای گلو از چشمهایم بیرون می آیند !
.
.
چه زخم هایی بر دلم خورد تا یاد گرفتم که هیچ نوازشی بی درد نیست !
.
.
یکی بود ، هیچکس نبود …
گفته بودم که قصه من شنیدن ندارد …
.
.
اگه نیمه گمشدتو پیدا نکردی زیاد مهم نیست …
درد واقعی از اونجایی شروع میشه که نیمه پیدا شدتو گم کنی !
.
.
به پایان رسیده ام اما نقطه نمی گذارم …
یک ویرگول میگذارم ،
این هم امیدیست ، شاید که برگردی …
.
.
سخت است ؛ خیلی سخت وقتی بدانی او کجای زندگی توست !
ولی ندانی تو کجای زندگی او هستی … !!!
.
.
من درد میکشم ، تو اما چشم هایت را ببند !
سخت است بدانم میبینی و بی خیالی . . .
.
.
وقتی یه زن سیگار کشید یعنی دیگه گریه جواب نمیده
و وقتی مردی اشک ریخت بدون کار از سیگار کشیدن گذشته . . .
.
.
نقش یک درخت خشک را در زندگی بازی میکنم ؛
نمیدانم که باید چشم انتظار بهار باشم یا هیزم شکن پیر …
.
.
بعضی از اشیا حس دارند …
گریه می کنند … مثل بالش من …
هرشب غرق اشک است !
.
.
همونایی که خنده هاشون گوشه فلک رو کر می کنه …
همونایی هستن که صدای گریه های آرومشونو حتی بالشتشون نمی شنوه …
.
.
شنیدید که میگن : اونی که گریه می کنه یه درد داره اما اونی که میخنده هزار تا ؟
من میگم : اونی که میخنده هزار تا درد داره ولی اونی که گریه میکنه به هزار تا از دردهاش خندیده اما جلوی یکیشون بدجوری کم آورده …
.
.
از این تکرار ساعتها
از این بیهوده بودنها
از این بی تاب ماندنها
از این تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ باورها و رویاها
پریشانم …
دلم پرواز میخواهد !
.
.
حس خوبی نیست در رویای کسی گم شوی که فکر تو حتی در خوابش هم نمیگنجد … !
.
.
این روزها میگذرند ولی من از این روزها نمیگذرم …
.
.
گاهی مجبوری برای راحت کردن خیال دیگران ، خود را خوشحال نشان بدهی ولـــــی چه حیف که درونت غوغاست …
.
.
من سوسو میزنم ؛ فانوس ها تماشایم می کنند !
.
.
رفتن هم حرف عجیبی است ، شبیه اشتباه آمدن است !
.
.
آلزایمر درد نیست ، برای بعضی ها درمان است !
.
.
دودی که از دهانم بیرون میاد ، دود سیگار نیست !
قلبم سوخته …
.
.
از زخم زبان های مردم ناراحت نباش اینها همان هایی هستند که به آسمان و هوای بارانی مگویند “خراب”
.
.
بدتر از رفتن ، گندیست که انسانها به باور یکدیگر می زنند !
.
.
به تو ساده دل ندادم که بری ساده ز یادم …
.
.
اعصابم این روزها عین بیسکویت شده …
از اون بیسکویت هایی که یک هفته میمونه ته کیفت ، که یادت میره بخوریش …
همون ته له میشه ، خورد میشه ، پوووووودر میشه !
پیامکهای دلشکسته انجمن ناجی http://najiforum.ir/forum-167.html