از نظر كلي يكي از مهمترين مسائلي كه انسان به دليل اون ، زندگي مي كنه اميده .
در روايات داريم كه حضرت موسي (ع) پيرمرد هفتاد ساله اي را ديد كه با يك علاقه خاصي مشغول بيل زدن ، شخم و نهال كاشتن بود ، با خودش گفت : اين پيرمرد چه اميدي داره و گفت : “ خدايا براي امتحان يك لحظه اميد را از اين پيرمرد بگير . ” موسي (ع) ديد كه پيرمرد بيل رو كنار گذاشت ، دراز كشيد و تكون هم نخورد . موسي (ع) گفت : خدايا ! اميد رو بهش برگردون ” خداوند به پيرمرد اميد رو برگردوند .
دوباره بلند شد و كار كرد . از پيرمرد سؤال كردند كه چي شد ؟ گفت : داشتم كار مي كردم ، يك دفعه گفتم : هفتاد ساله داري كار مي كني كه چي ؟ براي چي ؟ به چه اميدي ؟ ديدم خبري نيست ، گفتم : مي خوابم تا بميرم . بعد با خودم گفتم خُب حالا كه نمرديم تا دو ساعت ديگه گشنه ات مي شه . باز پا شدم و كار كردم .
در همين ايران جوان بيست و هشت ساله اي خودكشي كرده بود و نجاتش دادند ، ازش علل و انگيزه خودكشي را پرسيده بودند ، گفت : من نگاه كردم ديدم كه همه چي دارم . به همه لذتها رسيدم ، در اوج رفاه هستم ، براي نون ، براي پول ، مقام ، براي هيچي ، ديگه لازم نيست كه تلاشي كنم . همه چي دارم . در نتيجه به پوچي رسيدم.
لذا اميد به زندگي اولين اصله . بعضي از ما يه مشكلي كه برامون پيش مي ياد ديگه رو به قبله مي خوابيم و مي گيم خدايا مرگ ما رو برسون . با اولين مشكل تقاضاي مرگ مي كنيم . اين از بي ظرفيتيه انسانه . اين بي صبري است . دومين اصل ، اميد به خلق ، اميد به خلق يعني چي ؟ بعضي از ماها اينقدر نسبت به مردم بدبين مي شيم كه هيچ اميدي به هيچ كس نداريم مي گيم : فقط خدا ، اين خوبه . اما بعد منفيش اينه كه فقط اميد به خدا داري و از خلق هم بدجوري مي بري ! ( بني آدم اعضاي يكديگرند ، كه در آفرينش ز يك گوهرند چو عضوي بدرد آورد روزگار ، دگر عضوها را نماند قرار )
مردم همه هم بد نيستند . مي گه آقا ! ديگه به هيچ كس نمي شه اعتماد كرد ، همه بدند ، دنبال مقامند ، دنبال پولند ، همه دنبال مادياتند . همه مي خوان سر آدم كلاه بذارن . اين طوري نيست . نه همة مردم بدند و نه آدم خوب قحطه . مخصوصاً در جامعه ايران ، هنوز رگه هاي بسيار قوي از عاطفه ، صداقت ، محبت ، وفاداري ، مردانگي و ديانت و . . . ديده مي شود ، گرچه يه كم كمرنگ شده اما ديده مي شه .
اميد بايد فقط به خدا باشه ، اما نسبت به مردم هم بدبين نباشيد . مي گه خدايا من براي كارم پيش فلان مسؤول مي رم ، پيش فلان بنده ات مي رم پول قرض مي گيرم اما مي دونم اين تويي كه به دست اون به من پول قرض مي دي . تويي كه به زبان او و به امضاء اون ، كار منو راه مي ندازي اميد اينطوري باشه .
اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد : “ من تعجب مي كنم از كسي كه اميد داره اما عمل نميكنه .
برگزیده از سخنان حجةالاسلام سید محمد انجوی نژاد
دوستان متأسفانه نتونستم منبع داستان و حدیث رو پیدا کنم. اگه شما میدونین منبع رو ذکر کنید.