2- اهل ملباسمو نيست. آدمى كه عجب دارد مىگويد: من خودم مىفهمم. كم عقل كه نيستم. از همه شما بهتر مىفهمم. نمىخواهم از تو بپرسم. تو چه كسى هستى كه من از تو بپرسم؟ اگر يك چنين نشانهاى داريد، عجب داريد.
3- اهل تشكر نيست. اصلاً تشكر از كسى نمىكند. وقتى پشت ميزش نشسته است، اين آقاى آبدارچى، چاي مىآورد. چاي را اينجا مىگذارد. اين پايش را برنمى دارد. خوب بگو: دستت درد نكند. نه خير، به ايشان ابلاغ شده است (گردآوری : انجمن ناجی) طبق ماده فلان و از تبصره فلان كه بايد چاي بياورد. خوب جانت در بيايد بگو: متشكرم. اين خيال مىكند حالا كه رئيس است، ديگر نبايد تشكر كند. مادر ميگويد: فاطمه بلند شو و آب بياور آب را مىگيرد تشكر نميكند. ميگويد: خوب دخترم است (گردآوری : انجمن ناجی) چشمش كور بايد بياورد. بگو: دستت درد نكند.
چه مانعى دارد كه آدم از دخترش تشكر كند؟ از پسرش تشكر كند؟ اصلاً ما خيال مىكنيم كه تشكر حتماً بايد از غريبه باشد. ديپلماسى باشد. انسان از خانمش، خانم از شوهرش، بچه از مادرش، خواهر از برادر، برادر از خواهر، كوچك از بزرگ، بزرگ از كوچك، آدمى كه تشكر نمىكند، مىگويد: اين وظيفهاش است (گردآوری : انجمن ناجی) اين پيداست كه كلهاش باد دارد. باد كله، خيلى باد مهمى است (گردآوری : انجمن ناجی) خيلى مرض بدى است (گردآوری : انجمن ناجی) در سرش غرور است (گردآوری : انجمن ناجی) بگو: متشكرم. نگو: وظيفهاش است (گردآوری : انجمن ناجی) ببينم حالا اگر او به وظيفهاش عمل كرد، شما بگويى: متشكرم، طورى مىشود؟