زندگی انگار تمام صبرش را بخشیده است به من!
هرچه من صبوری میکنم
اوبا بی صبری تمام هول میزند
برای ضربه بعد
کمی خستگی درکن لعنتی
خیالت راحت
خستگی من به این زودی ها در نمی شود
یک زمانی مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم،
دو به دو با هم . . .
هرکداممان را که می کندند،
آن یکی هم بیرون میزد از زندگی . . . !!
حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد . . .
!!