امام حسن علیه السلام دوستی شوخ طبع داشت . روزی به خدمت
او رسید. امام علیه السلام فرمود: شب را چگونه صبح كردی ؟
او در جواب گفت : یابن رسول اللّه ! شب را بر خلاف رضای خود
و خدا و شیطان به صبح آوردم . امام علیه السلام خندید و
فرمود چگونه ؟ عرض كرد: خدای عزوجل دوست دارد كه او را
اطاعت كنم و مرتكب معصیت او نشوم و من چنین نیستم و شیطان
دوست دارد معصیت خدا كنم و او را اطاعت نكنم و این چنین هم
نیستم و خودم دوست دارم هرگز نمیرم و این گونه نمی باشم.
از این داستان استفاده می شود كه امام علیه السلام با همه
ابهت و بزرگی كه داشتند به گونه ای با دیگران برخورد می...