بابا دیگه آب نمیده ! چون اداره آب و فاضلاب آب رو قطع کرده ...
دهقان فداکار پیر شده و دنبال چندر غاز مستمری از این اداره میره تو اون اداره..!!
چوپان دروغگو عزیز شده و کلی طرفدار داره
شنگول و منگول بزرگ شدن و گرگ شدن.
مامانشونم دو سه روزیه رفته تایلند گیساشو ببافه
دارا و سارا رفتن فرانسه کبابی باز کردن
کوکب خانم رفته یه ماکروفر سامسونگ خریده و دیگه حوصله مهمونداری رو نداره و جواب تلفن رو هم نمیده
کبری موهاشو مش کرده و تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه
روباه و کلاغ دستشون تو یه کاسست
حسنک گوسفنداشو فروخته و پیکان خریده مسافرکشی میکنه
آرش کمانگیر معتاد شده و دیگه سنگ هم نمی تونه پرت کنه
شیرین، خسرو و فرهاد رو پیچونده و با دوست پسرش رفته اسکی
رستم و اسفندیار اسباشونو فروختن و موتور خریدن میرن کیف قاپی
پتروس از بس با دوست دختراش چت کرده انگشت درد گرفته و دیگه نمی تونه انگشتشو بکنه تو سوراخ سد
خانواده آقای هاشمی دیگه بنزین ندارن برن مسافرت در ضمن دل خوشی هم از راه و سفر ندارن چون آخرین باری که تو راه گوشت کبابی خریدن چوپان دروغگو گوشت ... بهشون فروخته......