در گذشته نه چندان دور اكثر فلاسفه بر اين عقيده و باور بودهاند كه نور از چشم به طرف اشيا تابيده ميشود و بعد از انعكاس آن ، چشم قادر به رويت اشيا است .
مثال ايشان همچون مثال كسي [است كه] افروخت آتشي را ، پس زماني [كه] روشن كرد آنچه [را كه] پيرامونش [بود] ، برد خداوند به نورشان ( روشنايي ايشان ) و رها كرد ايشان را در تاريكي هايي [كه] نمیبينند 17
كراني ، گنگهايي ( لالهايي ) ، كوراني [هستند] ، پس ايشان برنميگردند 18
يا همچون ريزشي ( بارشي ) از آسمان [است كه] در آن تاريكیهايي و رعدي و برقي [است] ، قرار ميدهند انگشتانشان را در گوشهايشان از صاعقههاي هراس مرگ و خداوند محيط [است] به كافران 19
نزديك است [كه] برق بربايد ( كور كند ، به برد ) ديدگانشان ( بينايي ايشان ) را ، هر زمان [كه] روشن كند برايشان ، روان ميشوند ( به راه ميافتند ) در آن و زماني كه تاريك كند برايشان به ايستند و اگر بخواهد خداوند حتما به برد به گوش ( شنوايي ) ايشان و ديدگانشان ، بدرستي خداوند بر هر چيزي قادري ( توانايي ) [است] . آيه 20 سوره بقره
بعد از نزول قرآن عدهاي از دانشمندان و محققين ، با تفكر و انديشه درست توانستند تئوري جديد و درستي ارايه نمايند ، در واقع براي آنكه جسمي ديده شود ، بايد از آن جسم نور به چشم برسد . بنابراين اين جسم يا بايد از خودش نور تابش كند ( مولد نور باشد ) و يا نورهايي را كه بر آن تابيده شده است ، به طرف چشم بيننده بازتاب دهد . بايد اين نكته را فراموش نكنيم كه اگر جسم ، نورهايي را كه بر آن تابيده شده است را به طرف چشم بيننده بازتاب ندهد سياه ديده ميشود و شرط مشخص شدن آن رويت اشيا پيرامون يا پشت آن است .محمدرضا طباطبايي 30/8/86