متافیزیک
خدا
مفاهیم عمومی
ندانمگرایی • بیخدایی • تراخداباوری • خدانامهمدانی • ناخداباوری
دادارباوری • یکتاپرستی • یکازچندپرستی • خداناشناسدانی
یکتاپرستی گزینشی • دوگانهپرستی • سهگانهپرستی • چندخدایی
خدافراگیردانی • خداباوری • همهخدایی • ضدخدایی
مفاهیم اختصاصی
واجبالوجود • خالق • معمار • عقل فعال • شیطان
حامی و رزّاق • لرد • پدر • موناد
یگانگی • وجود برتر •
شخصی • وحدت وجود • ثنویت
سهگانگی (تثلیث)
در ادیان ابراهیمی
(در بهاییت، در مسیحیت، در اسلام، در یهودیت)
در یافالی • در بوداییسم • در هندوییسم
در جینیسم • در آیین سیک • در آیین زرتشتی
ویژگیها
عالم مطلق • قادر مطلق
حضور در همه جا در آن واحد • خیر اعلی • بسیط
مجرد • شخصوار • بزرگترین موجود قابل تصور
خدا و انسان
ایمان • نماز • عقیده • وحی
عرفان • توکل • متافیزیک
تصوف • جادو • علوم خفیه
+++++
مابعدالطبیعه یا متافیزیک و یا متاگیتیک شاخهای از فلسفه است که به پژوهش دربارهٔ چیستی و کُنه وجود، زندگی و جهان به عنوان یک کل، میپردازد.[۱] متافیزیک را ریشهٔ فلسفه میدانند؛ بدین معنا که فیلسوفان نخستین عمدتاً به این حوزه از فلسفه میپرداختهاند. در فلسفهٔ معاصر، به مباحث مابعدالطبیعی با شکٌاکیت بسیار نگریستهاند.[۲]
محتویات [نهفتن]
۱ مسائل کهن مابعدالطبیعه
۲ اعتبار مابعدالطبیعه
۲.۱ مابعدالطبیعهٔ مثبت، نظامهای مابعدالطبیعی
۲.۲ مابعدالطبیعهٔ انتقادی
۲.۳ فیلسوفان مشهور منتقد متافیزیک
۳ پیوند به بیرون
۴ پانویس
۵ منابع
۶ مطالعهٔ بیشتر
مسائل کهن مابعدالطبیعه
مسائلی را که در این شاخهٔ فلسفه مطرح اند، میتوان به سه دستهٔ اصلی تقسیم کرد:
مسائلی که در باب چیستی خدا و هستی هستند؛ همچون وجود و عدم، و وجود خدا.
مسائلی که در باب چیستی انسان هستند؛ همچون جبر و اختیار.
مسائلی که در باب چیستی جهان هستند؛ همچون ثبات و تغیٌر، و ذهن و مادٌه.[۳]
اعتبار مابعدالطبیعه
یکی از نکات مهمُی که بعضاً مورد غفلت قرار میگیرد، مسئلهٔ اعتبار مابعدالطبیعه است؛ یعنی بود و نبودش محل بحث و گفتگوی فیلسوفان است (گردآوری : انجمن ناجی)[۴] بر این اساس میتوان فیلسوفان را به دو دسته مابعدالطبیعی مثبت و مابعدالطبیعی انتقادی تقسیم کرد.[۵]
مابعدالطبیعهٔ مثبت، نظامهای مابعدالطبیعی
از دیرباز، فیلسوفان مابعدالطبیعی مثبت کوشیدهاند با طرح نظامهایی مابعدالطبیعی، به ترسیم تصویری کلی از جهان بپردازند.[۶]
مابعدالطبیعهٔ انتقادی
باید گفت متافیزیک یا مابعدالطبیعهٔ برای استناد برای دو چیز مورد استفاده قرار میگیرد. در معنای نخست، متافیزیک به طبیعت بنیادین واقعیت و متعاقبا اصول بنیادینی که می توانند پایه ای برای طبیعت آن واقعیت به شمار آیند، می پردازد. دومین مفهوم متافیزیک، معنایی است که کانت برای آن قائل است که عبارت است از اکتشاف آن چیزی که شرایط ضروری برای برخورداری ما از هر گونه تجربه در حالت کلی را فراهم می آورد. [۷] در فلسفهٔ معاصر، خصوصاً پس از فلسفهٔ انتقادی ایمانوئل کانت، به مباحث مابعدالطبیعی با شکٌاکیت بسیار نگریستهاند.[۸] فیلسوفان مابعدالطبیعه انتقادی، به مرز محدودیتهای تفکٌر مابعدالطبیعی توجه میکنند.[۹] میتوان یکی از مشهورترین استدلالهایی را که گزارههای مابعدالطبیعی را بی معنا میداند، این گونه خلاصه کرد که تنها گزارههای تجربی و گزارههای تحلیلی معنا دارند؛ اما گزارههای مابعدالطبیعی نه تجربی هستند، نه تحلیلی، پس بی معنایند. گزارههای تجربی، گزارههایی هستند که با مشاهده و آزمایش قابل ابطال باشند؛ و گزارههای تحلیلی، گزارههایی هستند که نقیضشان با خودشان متناقض باشد.[۱۰]
فیلسوفان مشهور منتقد متافیزیک
از فیلسوفان انگلیسی : دیوید هیوم ، برتراند راسل ، جان استوارت میل ، جرج اسمیت ، جرج ادوارد مور ، پل دیراک ، استیون هاوکینگ ، فرانسیس کریک ، جولیان هاکسلی
ارسطو خودش مابعدالطبیعه را چنین تعریف می کند:
علم به موجود از آن حیث که وجود دارد؛ یعنی هدف آن، بررسی کلی ترین و عام ترین مسائلی است که در مورد هر چیزی می توان مطرح نمود. مسائلی مانند:
این همانی، دوام، مکان،زمان، ماده،علیت و غیره... .
ارسطو اصول مفاهیم تازه ای را در مابعدالطبیعه اش پایه ریزی می کند که خلاصه آنها بدین ترتیب است:
او در ابتدا میان ذات هر چیزی با صفات آن یا به عبارت دیگر، میان جوهر که وجود حقیقی و مستقل و قائم به خود است، با عرض که وجود مستقل ندارد و قائم به جوهر است، فرق گذاشت.
سپس اعراض را در 9 دسته طبقه بندی کرده و همراه با جوهر، مقولات ده گانه خواند.
قوه و فعل
پس از آن، ارسطو وارد بحث مهم قوه و فعل می شود. وی جهان هستی را به قوا و فعلیت ها تقسیم کرد و گفت: عالم بر مدار قوه و فعل می گردد. قوه یعنی استعداد برای به بودن چیزی و فعل یعنی بودن و تحقق آن چیز.
مثلا دانه بلوط بالقوه درخت بلوط است و درخت بلوط، فعلیت همین قوه است؛ یعنی بالفعل، درخت بلوط است (گردآوری : انجمن ناجی) بنابراین، وجود، زمانی بالقوه و زمانی بالفعل است (گردآوری : انجمن ناجی)
ماده و صورت
مفهوم دیگری که ارسطو طرح کرد، مفهوم ماده و صورت بود. وی میان دو جنبه از موجودات فرق گذارد و بیان کرد که هر موجودی عبارت است از ماده و صورت. ماده هر موجود، مصالح و مواد و خمیره ای است که آن چیز از آنها ساخته شده است (گردآوری : انجمن ناجی) و صورت هر چیز، ساخت و سازمان آن چیز است (گردآوری : انجمن ناجی)
مثلا در مورد کوزه، گل و خاک، ماده است و شکل و قالب کوزه، صورت آن است (گردآوری : انجمن ناجی) در واقع، صورت کوزه، چگونگی در هم آمیختن گل و خاک و ساخته شدن کوزه است (گردآوری : انجمن ناجی)
در اینجا ارسطو قوه و فعل را به ماده و صورت مرتبط می سازد؛ به این صورت که:
ماده همان وجود بالقوه است و صورت، فعلیت موجود ویا به عبارت دیگر، وجود بالفعل است (گردآوری : انجمن ناجی) صورت، فعلیت ماده است و حقیقت هر چیز، صورت اوست. در انسان جسم به منزله ماده و نفس به منزله صورت اوست.
هر موجودی وجود بالقوه و بالفعل و یا ماده و صورت دارد و چون صورت، فعلیت و حقیقت موجود است، کمال هر چیزی در صورت آن است نه در ماده آن.
در نظر ارسطو، مرگ و ولادت و کون وفساد یعنی از بین رفتن صورتی از ماده و پدیدار شدن صورت دیگر.
ماده همیشگی است و صورت ها هستند که عوض می شوند. و به همین دلیل با تأمل عقلانی می توان عقب رفت و به ماده نخستین و اولیه ای رسید که هنوز صورت نپذیرفته و ماده (قوه) محض است (گردآوری : انجمن ناجی) این ماده و قوه محض که هیچ تعینی ندارد، هیولای اولی نام دارد. اما باید توجه داشت به دلیل آن که ماده هیچ گاه از صورت جدا نمی شود، هیولای اولی یا ماده بی صورت نمی تواند وجود خارجی داشته باشد و فقط فرض ذهن ماست (گردآوری : انجمن ناجی)
علت های چهارگانه
در نظر ارسطو درباره هر موجود و هر رویدادی می توان چهار گونه علت برای آنقائل شد. یعنی وقتی درباره سبب پیدایش آن موضوع و رویداد سوال می پرسیم، می توانیم چهار نوع دلیل و علت برای آن ذکر کنیم:
اول، علت مادی آن که عبارت از ماده آن موجود است (گردآوری : انجمن ناجی) (در مثال کوزه، خاک و گل علت مادی کوزه است (گردآوری : انجمن ناجی))
دوم، علت صوری آن که عبارت از ساخت و سازمان و چگونگی کنار هم قرار گرفتن ماده است (گردآوری : انجمن ناجی) (در مثال کوزه، شکل و ساخت کوزه، علت صوری کوزه است (گردآوری : انجمن ناجی))
سومین علت، علت فاعلی است، یعنی سازنده موجود و محرک آن. (سازنده کوزه)
و چهارمین علت، علت غائی است، یعنی امری که موجود برای آن به وجود آمده و برای آن به حرکت در می آید. (هدف سازنده کوزه.)
خدا یا علةالعلل
در نظر ارسطو، بدلیل آنکه فعلیت، همان صورت است و صورت نیز کمال است، ماده همواره در حال حرکت به سوی صورت و غایت خویش است، زیرا هدف ماده کمال یافتن و رسیدن به حقیقت خود است (گردآوری : انجمن ناجی)
آخرین درجه کمال، جایی است که فقط فعلیت باشد و هیچ قوه ای در کار نباشد؛ یعنی صورت محض باشد.
چنین مو جودی خداست که فعلیت و صورت محض است و لذا حرکتی ندارد (زیرا حرکت یعنی سیر قوه و ماده به سوی فعلیت و صورت خود)، بلکه او همه چیز رابه حرکت وا می دارد و همه موجودات رو به سوی او در حال حرکتند.
نظر ارسطو درباره کلیات
ارسطو نیز مانند افلاطون معتقد بود که علم به محسوسات که جزئی اند تعلق نمی گیرد، بلکه فقط کلی است که با عقل ادراک می شود.
با این حال بر خلاف افلاطون که کلیات را موجودات واقعی و مستقل از انسان می دانست، وی جدایی کلیات از جزئیات را تنها در ذهن قائل بود، نه در خارج. او در رد مُثُل افلاطونی دلایل مختلفی ارائه کرد.
برای آگاهی از این دلایل نگاه کنید به:
دلایل ارسطو در رد مثل افلاطونی
و برای اطلاعات بیشتر از مابعدالطبیعه ارسطو می توانید بنگرید به:
اصل مابعدالطبیعة نزد ارسطو
ماده وصورت نزد ارسطو
قوه و فعل نزد ارسطو
نظریه کلیات نزد ارسطو
علت های چهارگانه ارسطویی
خدا یا عله العلل نزد ارسطو