شیعیان حدیثهای زیادی را منتسب به وی میدانند یکی از مشهورترین احادیثی قدسی منقول از وی حدیثی موسوم به سلسلة الذهب است که هنگام وداع وی با مردم شهر نیشابور در بین راه چنین گفتهاست که:
مرا پدرم موسی کاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمد باقر از پدرش علی زین العابدین از پدرش حسین شهید کربلا از پدرش علی بن ابی طالب که گفت: عزیزم و نور چشمانم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرئیل حدیث کرد مرا و گفت شنیدم پروردگار سبحانه و تعالی میفرماید: کلمهٔ لا اله الا الله دژ استوار من است، پس هر کس در این حصار وارد شد، از عذابم محفوظ است (گردآوری : انجمن ناجی)
شیعه میگوید: او چند قدمی حرکت کرد و سپس برگشت و گفت:به شرطهای آن و من از جمله شرطهای آن هستم. مقصود علی بن موسی از شرطها، اعتراف به این واقعیت است که او مانند پدرانش از سوی خدا امام و حجت است و اطاعتش بر همه واجب است (گردآوری : انجمن ناجی)
کنیهها: ابوالحسن و ابوعلی
لقبها: رضا، صابر، زکی، ولی، وفی، صدیق، رضی، شمس الشموس، معین الضعفاء و الفقراء، غریب الغربا، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المؤمنین، مکیدة الملحدین، کفو الملک، رب السریر، رئاب التدبیر، شمس توس، خورشید ولایت، ضامن آهو، عالم آل محمد، ثامن الحجج، امام الرئوف علی بن موسی زادهٔ جمعه ۱۹ رمضان یا نیمه ماه رمضان یا پنج شنبه ۱۱ ذیقعده یا ۱۰ رجب سال ۱۴۸ هجری در شهر مدینه بود. او ۲۴ سال وچند ماه را با پدرش به سر برد. ولی مطابق آنچه گفته شد، عمر او در روز درگذشت پدرش ۳۵ سال یا ۲۹ سال و دو ماه بوده و پس از وفات پدرش چنانکه در مطالب السئول نیز آمده، ۲۵ سال زیستهاست و مدت امامت او حدود ۲۰ سال طول کشید، که ۱۷ سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت. رضا در مدینه، پس از وفات پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگی امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع کرد، و به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جدش، رییس مذهب شیعه جعفر صادق پرداخت. در طول این مدت، او در دنباله حکومت هارون الرشید را که ده سال و بیست و پنج روز بود زیست. سپس امین از سلطنت خلع شد و عمویش ابراهیم بن مهدی برای مدت بیست و چهار روز به سلطنت نشست. آنگاه دوباره امین بر علیه او شورش کرد و برای وی از مردم بیعت گرفته شد. یکسال و هفت ماه حکومت کرد ولی به دست طاهر بن حسین کشته شد. سپس عبد الله بن هارون، مامون، به خلافت تکیه زد و بیست سال حکومت کرد. در زمان حکومت مامون، آن گونه که در کتب معتبر شیعه آوردهاند او که علاقه مردم ایران به امامان شیعه را میدید تصمیم گرفت رضا را مجبور کند تا از مدینه به خراسان بیاید و او را به عنوان ولیعهد و جانشین خود معرفی کند و چنان چه شیخ مفید در کتاب مسار الشیعه آوردهاست روز اول ماه رمضان روز بیعت به ولایت عهدی رضا توسط مامون است، تا با این روش بتواند در بین مردم محبوبیت قابل ملاحظهای پیدا کند و درضمن تصمیم داشت تا رضا را نزد خود بیاورد و کارهای او را تحت نظارت کامل خود قرار دهد.
امام رضا(ع) در اين سفر تاريخى ، هر جا كه توانست كوشيد تا مردم را با اسلام، قرآن، تشيع، اخلاق اسلامى ، آرمانهاى دينى و احكام مذهبى آشنا سازد. از جمله مهمترين فرازهاى اين سفر، توقف امام در نيشابور و سخن تاريخى ايشان در جمع گروه بسيارى از مردم و حديث شناسان اين شهر است (گردآوری : انجمن ناجی)
آشنايى با اين سخن و حديث امام براى همه ما جالب است (گردآوری : انجمن ناجی)
اين حديث به
(سلسلة الذهب)
شهرت دارد. دليل اين نامگذارى را خواهى دانست. اما بهتر آن است كه نخست، با چگونگى بيان حديث و اصل آن آشنايى پيدا كنى :
دو تن از حديث شناسان نيشابور خدمت
امام رضا(ع)
رسيده، گفتند:
اى بزرگوار!
اى بازمانده از دودمان امامان!
اى سلاله پاك پاكان!
اى فرزند پيامبر!
به حق پدران و اجداد پاك و نياكان نيكومقام سوگندت مى دهيم كه پرده را بردارى ، رخسار خود را به ما نشان دهى و حديثى از نياكان خود را براى ما بازگو فرمايى ... تا خاطره اى فراموش نشدنى از شما داشته باشيم.
امام كاروان را از حركت بازداشت، پرده هودج را كنار زد...
انبوه جمعيت مى كوشيدند تا خود را به امام نزديك كنند...
اما آنان كه حديث مى نوشتند از مردم خواستند كه آرام باشند تا آنان بتوانند سخن امام را بشنوند و آن را براى تاريخ ثبت كنند و به يادگار بنويسند.
آن گاه امام چنين فرمود:
پدرم بنده شايسته خدا، موسى بن جعفر،
از پدرش جعفر بن محمد،
و او از پدرش محمد بن على ،
و او از پدرش على بن الحسين،
و او از پدرش حسين بن على ،
و او از پدرش على بن ابى طالب،
نقل كرده كه از پيامبر(ص) شنيده است،
و پيامبر از جبرئيل دريافت كرده
كه خداوند فرموده است:
كلمه لا اله الا الله دژ استوار من است (گردآوری : انجمن ناجی) هر كس كه وارد آن دژ شود از عذاب من ايمن خوهد بود.
گوشها شنيدند و قلمها نوشتند... در ميان مردم همهمه افتاد. دهها هزار مرد و زنى كه اين سخن را دريافتند آن را براى يكديگر باز مى گفتند... كاروان امام به راه افتاد، اما حضرت ندا در داد و آن را از رفتن بازداشت و فرمود:
با شرايط آن... و من از شرطهاى آن هستم.
امام در اين حديث بسيار كوتاه و فشرده، نكات بسيار بلندى را بيان فرموده است (گردآوری : انجمن ناجی) به اين نكات توجه كن:
1 ـ اهميت مسأله توحيد و محور بودن آن در انديشه اسلامى .
2 ـ پيوستگى معارف خاندان امامت به شخص پيامبر اسلام(ص) و به سرچشمه وحى .
3 ـ پيوند گسست ناپذير توحيد با رهبرى .
4 ـ تثبيت امامت حضرت رضا عليه السلام و ردّ ديدگاه كسانى كه به امامت ايشان باور نداشتند.
اما چرا اين حديث را (سلسلة الذهب) ناميده اند؟
وقتى جمله اى از كسى نقل مى شود، گاه چندين نفر در بازگو كردن آن نقش دارند و آن را از قول كسان ديگر روايت مى كنند. اين افراد را در اصطلاح علم حديث، (سلسله سند حديث) مى گويند. مثلاً در همين حديث، كه امام رضا(ع) اين سخن را از قول پدران خود نقل مى فرمايد، اين افراد، سلسله سند اين حديث ناميده مى شوند. از آن جا كه همه اين افراد، امامان عزيز ما شيعيان هستند، اين حديث در تاريخ به عنوان حديثى كه همه سلسله سند آن طلايى و زرّين هستند معروف شده است و
آن را (سلسلة الذهب، يعنى رشته طلايى ) نام داده اند.
اين حديث از آن زمان كه از زبان مبارك امام شنيده شد، همواره مورد توجه و عنايت حديث شناسان، تاريخ نويسان و هنرمندان بوده است (گردآوری : انجمن ناجی) تا كنون نيز هنرمندان آن را به شيوه هاى مختلف نوشته و عرضه كرده اند. با انتخاب