شیوانا از راهی میگذشت. مرد جوانی را دید که غمگین و افسرده قدم میزد. خود را کنار او رساند و همپای او قدم برداشت و در همان حال از او دلیل اندوهش را پرسید.
مرد جوان آهی کشید و گفت: "قصد دارم کارگاهی نجاری بزنم اما سرمایهام اندک است و میترسم کسب و کارم نگردد و همین سرمایه کم را از دست بدهم."
شیوانا با لبخند پرسید: "حال چرا شغل نجاری را انتخاب کردهای؟"
مرد جوان گفت: "این شغل اجدادی ماست و هنر و مهارت نجاری چیزی است که در خون من جریان دارد. پدر و پدربزرگ من نجارهای خوبی بودهاند ولی در یک آتشسوزی همه اموال خود را از دست دادند و به روز سیاه نشستند. از یک سو میترسم من هم در نهایت شکست بخورم و از سوی دیگر میبینم که چیزی غیر از شغل نجاری مرا راضی نمیسازد. شما میگویید چه کنم؟"
شیوانا کمی قدمهایش را تندتر برداشت و در همان حال با مرد جوان صحبت کرد. شیوانا گفت: "بچه عقاب وقتی میخواهد در آسمانی که پدر و مادرش پرواز میکنند بپرد لب صخره میرود و از آنجا بالهایش را باز میکند تا اولین باد مخالف او را به سمت بالا ببرد. باد که آمد او در آسمان است (گردآوری : انجمن ناجی) اگر باد مساعدی بوزد و بالهای بچهعقاب باز نباشد هرگز پروازی اتفاق نمیافتد. عقاب بالبسته شبیه سنگی است که سقوط فرجام حتمی اوست."
مرد جوان بیاختیار گامهایش را تندتر برداشت تا به شیوانا برسد و در همان حال پرسید: "اما به شما گفتم که سرمایهام اندک است (گردآوری : انجمن ناجی) میترسم این سرمایه اندک را از دست بدهم؟"
شیوانا قدمهای خود را سریعتر کرد و در همان حالت گفت: "تو میگویی مهارت نجاری در رگ و خون تو نهفته است، پس میتوانی این مهارت اجدادی را پیشفروش کنی. وسایل اولیه را تهیه کن و به صورت سیار به سراغ مشتری برو و در محل و با سرمایه اولیه مشتری برایش کار را انجام بده مزد خودت را هم آخر سر بعد از تحویل کار به مشتری و تایید او بگیر. در این صورت تو سرمایهات نزد خودت میماند و مشتری خودش هزینهها را پرداخت میکند. فردی که مهارت دارد نیازی به مکان و کارگاه ثابتی ندارد.
هر جا باشد مهارتش را میتواند بفروشد. آنقدر به صورت سیار نجاری کن تا سرمایه اضافی کافی برای خرید یک کارگاه بزرگ و ایمن در مقابل آتشسوزی را برای خودت فراهم کنی."
مرد جوان هم که همپای شیوانا داشت میدوید با خنده گفت: "در تعجبم چرا این راه زودتر به فکر من نرسید؟"
و شیوانا ایستاد و به مرد جوان که همچنان داشت میدوید گفت: "چون بالهایت را بسته بودی و در خود فرو رفته بودی و آهسته قدم برمیداشتی و انتظار داشتی آسمان برای تو آغوشش را باز کند. الان چون داری با امید و نشاط میدوی میتوانی بفهمی چرا بچه عقاب قبل از پریدن بالهایش را باز میکند و مطمئن است که آسمان برای پرواز او آماده است (گردآوری : انجمن ناجی) تو هم اگر در مهارت نجاری واقعا یک عقاب هستی بالهایت را هر جا که هستی باز کن. پرواز تو همان جا اتفاق میافتد.