به نام خداوند بخشنده و مهربان . خداوند جهانيان را حمد و سپاس مىگويم و بر پيامبر اسلام و خاندان او درود و سلام مىفرستم . خداوند متعال حقيقت را نيكو بازگو فرمود؛ آنجا كه در قرآن بيان داشت: « پايان كار كسانى كه زشتكارى و گناه انجام دادهاند به جايى رسيد كه آيات خدا را دروغ شمردند و آن ها را به استهزا و مسخره گرفتند » (روم/10) آرى؛ كلام خدا صدق و راست و عين واقعيت و حقيقت است .
يزيد! از اينكه زمين و آسمان را بر ما تنگ گرفتهاى و ما را همچون اسيران از سويى به سوى ديگر مىبرى، گمان دارى كه ما در نزد خدا خوار و پستشدهايم و تو در پيشگاه او قرب و منزلتيافتهاى؟ و با اين تصور خام و باطل، باد به غبغب انداخته و با نگاه غرورآميز و شادمانه به اطراف خود مىنگرى؟ از اينكه دنيايت آباد شده است و امور طبق مراد تو مىچرخد و مقام و منصبى را كه حق ما خاندان [رسول اكرم (ص)] است، در دست گرفتهاى، شادمانى؟ اگر چنين تصور باطلى بر وجود تو حكمفرما شده است، لحظهاى بينديش و فكر كن! مگر فراموش كردهاى كلام خدا را كه مىفرمايد: « گمان نكنند آنان كه به راه كفر بازگشتهاند كه آنچه ما براى آنها پيش مىآوريم و آنها را مهلت مىدهيم به نفع آنان و به خير و سعادتشان است، كه اين مهلت دادن براى آن است كه بر گناهان خود بيفزايند و براى آنان عذاب ذلتآميز ابدى در پيش مىباشد » .(آلعمران/178)
اى فرزند آزادشدگان! آيا اين عدالت است كه زنان و كنيزان خود را در پس پرده نهان سازى، ولى دختران پيامبر خدا را، در ميان نامحرمان، به صورت اسير حاضر نمايى، حجاب آنان را بدرى، روى آنان را بگشايى و دشمنان، آنان را از شهرى به شهرى ببرند و شهرى و بيابانى بدانها چشم بدوزند و نزديك و دور و مردمان پست و شريف به تماشايشان بايستند، در حالى كه نه از مردانشان سرپرستى مانده و نه از ياورانشان مددكارى؟ اما چه توقع و انتظارى است از فرزند آن جگرخوارى كه جگر پاكان را جويد و بيرون انداخت 1 و گوشتش از خون شهيدان اسلام روييده است؟ چگونه مىتوان از فردى انتظار كوتاه آمدن داشت كه همواره با بغض و دشمنى و كينه و عداوت، به خاندان ما نگريسته است؟
يزيد! اين جنايات بزرگ را انجام دادهاى، آنگاه نشستهاى و بىآنكه خود را گناهكار بدانى يا جنايات خود را بزرگ بشمارى، با خود ندا سر مىدهى كه اىكاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانى و سرور فرياد برمىآوردند و مىگفتند: « اى يزيد! دست مريزاد » ؟ اين جملهى جسارتآميز را مىگويى، در حالى كه بىشرمانه چوبدستى بر دندانهاى مبارك اباعبدالله (ع)، سيد جوانان بهشت مىكوبى! چگونه چنين ياوهسرايى نكنى؟ تويى كه زخمهاى گذشته را شكافتى و ريشهمان را با ريختن خون فرزندان محمد (ص) و ستارگان روى زمين از آل عبدالمطلب بريدى و اكنون پدران خود ( نسل شرك و بتپرستى ) را ندا مىدهى و گمان دارى كه با آنان سخن مىگويى . به زودى خودت به جمع آنان ملحق مىگردى و در آن جايگاه، عذابى ابدى است كه آرزو مىكنى اىكاش دستهايم شل و زبانم لال مىگشت و هرگز چنين ياوههايى را به زبان نمىآوردم و هرگز چنين كارهاى ناشايستى را انجام نمىدادم .
پروردگارا! حق ما را از دشمنان ما بگير و از آنان كه بر ما ظلم كردند انتقام بكش و آتش قهر و غضبت را بر كسانى كه خون ما و حاميان ما را ريختند، فرو فرست . قسم به خدا كه اى يزيد! بدان با اين جنايت هولناك پوستخود را شكافتى و گوشتخود را پاره كردى . به همين زودى است كه در عرصهى محشر به محضر رسولالله (ص) وارد شوى، در حالىكه بار گرانى از مسؤوليت ريختن خون فرزندان او و هتك حرمت خاندان و پارههاى تن او را بر گردن گرفتهاى . آن روز، همان روزى است كه خداوند تمامى آنان را جمع مىنمايد و پريشانى و پراكندگى آنان را سامان مىبخشد و حقشان را مىستاند .
« گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شدهاند، مردگاناند؛ بلكه آنان زندهاند و در نزد پروردگار خود، روزى مىخورند » (آلعمران/168).
اى يزيد! تو را همين بس كه داور و حاكم تو خداوند باشد و خصم تو پيامبر، و جبرييل پشتيبان او . به زودى آنكه سلطنت را براى تو آراست و بر اين جايگاه نشاند و تو را بر گردهى مسلمانان سوار كرد خواهد يافت كه ستمگران را چه عقوبت و جايگاه بدى است و كداميك از شما جايگاه بدترى داريد و سپاهش ناتوانتر .
اى زادهى معاويه! اگر چه شدايد و پيشامدها و فشار روزگار مرا در شرايطى قرار داد كه مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را كوچكتر از آن مقام ظاهرىات مىبينم و تو را بسيار توبيخ و سرزنش مىكنم . چگونه سرزنش نكنم با اينكه چشمها در فراق دوستان، گريان، و دلها در فراق عزيزان، سوزان مىباشد .
آه! چه شگفتانگيز است كه مردان بزرگ حزب خدا به دستحزب شيطان، آن بردگان آزاد شده كشته شوند! همين دستهاى شماست كه به خون ما خاندان [پيامبر] آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما پر گرديده است . مگر نه اينكه آن بدنهاى پاك و پاكيزه روى زمين افتاده و گرگهاى بيابان بدنهاى آنها را حلقه زدهاند و كفتارها آنها را در خاك مىغلطانند . اى پسر سفيان! اگر چه تو امروز كشتار و اسارت ما را غنيمتشمردهاى و به آن مىبالى، اما طولى نمىكشد كه مجبور مىگردى غرامت و تاوان آن را پس بدهى، و آن روزى است كه آنچه از پيش فرستادهاى خواهى يافت « و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمىورزد » (حج/10). ما از بيدادگرىهاى تو، به پيشگاه او شكايت مىبريم و او تنها پناهگاه و اميد ماست .
پس هر مكرى كه مىتوانى بساز و هر تلاشى كه مىتوانى انجام بده؛ ولى بدان به خدا سوگند! هرگز توان آن را ندارى كه ذكر خير ما را از يادها ببرى و قدرت آن را ندارى كه وحى ما را نابود سازى و دورهى ما را به پايان رسانى و نمىتوانى ننگ و عار اعمالت را از دامن خود بزدايى . اى يزيد! بدان كه عقلت ضعيف و ايام حكومتت اندك و اجتماعت رو به پراكندگى و پريشانى است . روزى خواهد رسيد كه منادى ندا خواهد كرد: آگاه باشيد كه لعنتخدا بر ستمكاران باد . پس حمد و سپاس از آن خداى جهانيان است كه اول كار ما را خوشبختى و مغفرت و پايان آن را شهادت و رحمت قرار داد .
از خدا مىخواهم كه ثواب و رحمتخويش را بر شهيدان ما كامل كند و بر پاداششان بيفزايد و ما را جانشينان و بازماندگان شايستهى آنان قرار دهد كه او با محبت و مهربان است و او براى ما كافى است و هم او بهترين پشتيبان ماست (گردآوری : انجمن ناجی)