سلام بر تنها مرد باقیمانده ی روزهای اسارت وخستگی
سلام بر پیشانی تب دار تو
سلام بر بغضهای شکسته قلب تو
چه صبورانه دیده ات را به کودکان و زنان خسته می دوختی
چه صبورانه پاسخ نگاههای پر از سوال عاشقان را می دادی
امروزکاروان خسته با گام هایی لبریز از حزن و اندوه باز هم ادامه مدهند
هفت روز از واقعه کر بو بلا می گذرد
هفت روز است که کاروان زخم زبان می شنوند
هفت روز است که سینه ها در غم از دست رفتگان می سوزد
هفت روز است که رباب بهانه ی نوزاد 6 ماهه اش را می گیرد
هفت روز است که زینب بی قرار برادرش حسین است