«بحارج 44 ص 223-احتجاج ص 239» سعید بن عبدالله می گوید : از حضرت قایم (ع) تأویل کهیعص پرسیدم؟
حضرت فرمودند: این دو حرف از الفبا غیبی است که خدا بنده خود زکریای پیامبر را آگاه فرمود. پس برای حضرت محمد (ص) آن قصه را بیان کرده ، هنگامی که زکریا از پروردگار خواست که اسامی پنج تن را به او تعلیم فرماید. جبرییل به امر پروردگار نزد زکریا آمد و اسماء خمسه به وی آموخت و ذکریا هر وقت نام محمد و علی و فاطمه و حسن(ص) را می برد شاد می شد و غم و اندوه او بر طرفمی شد اما وقتی به نام حسین (ع) می رسید اندوه عمیقی تمام وجودش را فرا می گرفت و گریهگلویش را می فشرد. و دچار حزن شدید می شد لذا روزی عرض کرد خدایا چرا هر وقت نام چهارنفر از پنج تن را می برم موجب تسلی خاطر می شوم لیکن وقتی نام حسین (ع) را بر زبان جاریمی سازم اشکم فرو می ریزدو اندوه فراوان بر من مستولی می گردد ؟
پس خداوند تبارک و تعالی حکایت شهادت حسین را در کربلا برای ذکریا بیان کرد و فرمود« کهیعص»« کاف اشاره به کربلاست و هاء اشاره به شهادت و هلاکت عترت طاهرین است، یاء اشاره است بهیزید که او ستمکار به حسین است ، عین کنایه از تشنگی و عطش حسین است، صاد اشاره استبه صبر و استقامت و بردباری حسین.» وقتی ذکریا این حکایت را شنید سه روز از مسجد خارج نشدو از پذیرش مردم در این سه روز امتناع نمود و به گریه و مرثیه خوانی مشغول گردید و می گفت:الهی آیا این چنین جنایت هولناکی درباره فرزند بهترین مخلوقاتت بوقوع می پیوندد!؟ خدایا چنین حادثه ناگواری را برای نابودی ذریه پیامبرت نازل می فرمایی بارالها ایالباس مصیبت بر قامت علی فاطمه می پوشانی ؟ خدایا آیا این مصیبت جانکاه را به ساحت مقدسآنان روا می داری ؟!
سپس از خدا درخواست نمود که درسن پیری فرزندی به او کرامت فرماید. که او را دوست بداردانگاه حادثه ای برای وی مقرر فرماید مانند فاجعه ای که برای محمد(ص) حبیب خود مقرر فرمودهاست و خدا هم دعایش را مستجاب فرمود. یحیی را به او کرامت فرمود و به فاجعه ای مبتلا گردید.(که سرش را بریدند و برای طاغوت زمان فرستادند.) « و مدت حمل یحیی و امام حسین (ع) ششماه و هر دو یکسان بودند.»
جبرییل برای آدم روضه می خواند : صاحب کتاب در الثمین در ذیل آیه شریفه فتلقی ادم ...نقل میکند که چون خدای متعال اراده فرمود توبه آدم را بپذیرد پرده ای از چشم ادم برداشت و در ساق عرش اسامی خمسه ال عبا را مشاهده کردو آنها را بر زبان راند و از جبرییل پرسید :
اینان کیستند؟
جبرییل آنها را معرفی کرد و سپس گفت خدا را به این اسامی بخوان تا توبه ات را بپذیرد، آدم پرسی چگونه بخوانم ، جبرییل گفت:بگو یا حمید بحق محمد ، یا عالی بحق علی ، یا فاطر بحق فاطمة، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان، وقتی جبرییل نام حسین را برد قلب آدم علینبینا و آله و علیه السلام شکست و اشکش جاری شد، گفت: برادرم جبرییل چراهنگامی که نامی پنجمی را بر زبان جاری نمودم قلبم شکست و اشکم جاری شد؟ جبرییل گفت :برای این فرزندت مشکلی روی می دهد که همه مصایب در پیش آن کوچک و حقیرند. آدم گفت : ایبرادر آن مصیبت چگونه است ؟
جبرییل گفت : ( اورا با لب تشنه می کشند در حالی که غریب و بی کس و تنها است و یا رو یاور ندارد.) و اگر ببینی ای آدم اورا در آن روز که می گوید : وای از تشنگی و کمی یارویاور . تشنگیچنان بر او غلبه کند که آسمان به چشمش تیره و تار آید مثل اینکه دود فاصله شده است پسهیچکسی او را یاری نکند مگر با شمشیر به جانش افتند و او را مانند گوسفند ذبح کنند و سرش رااز قفا ببرند و دشمنان پس از کشتن اموالش را غارت نمایند سر های او و یارانش را شهر به شهر ودیاربه دیار گردانند و زنانش را اسیر نمایند. سپس ادم و جبرییل گریستند مانند زنی که فرزندش مرده باشد.(بهار ج 44 ص 245-نفس المهموم ص 53)