مطرح کردن سوژه غیبت، موضوع تازه ای نیست. در واقع به طور یقین ،غیبت آن قدر میان اکثریت مردم لانه گزینی کرده و به گناهی معمول تبدیل شده که شاید لازم باشد هر چند وقت یکبار با تلنگری خود و اطرافیان را به اهمیت فردی و اجتماعی این گناه آشنا کنیم.
از حق نگذریم گاهی غیبت شیرین است
. به خصوص در مواقعی که دلمان از دست کسی گرفته و در عین حال جرات مقابله و تذکر به او را هم نداریم. در این جور موارد به محض پیدا کردن اولین و نزدیک ترین گوش شنوا سر زخم های دلمان باز می شود و به بهانه درد و دل ،آنچه را که به ذهنمان می رسد بر زبان جاری می کنیم.
بعد هم که کلی انرژی مصرف کردیم و حرص خوردیم به این نتیجه می رسیم که هنوز لب مطلب ادا نشده. هنوز دلمان پر است و می گردیم دنبال گوش های جدید و سرهایی که حرفان را تصدیق کنند و گاهی هم برای خوشایند ما نا گفته های دیگری را هم ضمیمه ناله های ما می کنند
گاهی حسادت می شود ریشه غیبت . وقتی کسی موفق است و در زمینه ای تبحر دارد . ما آزرده می شویم و سعی می کنیم بگردیم دنبال مشکلی ونقطه ضعفی تا شخصیت ممتاز او را در ذهن خودمان و دیگران تخریب کنیم.
گاهی از روی جهل و نادانی ،دلسوزی های الکی را ریشه غیبت می دانیم و موضوع غیبت را توجیه می کنیم در حالی که مطمئنا شخص غیبت شونده اصلا دلش نمی خواهد به بهانه دلسوزی ، آبرویش جلوی دیگران برود. گاهی هم تعریف کردن حکایات و قصه زندگی آدمها برایمان حکم واجب تر از نان شب را پیدا کرده و بدون گزارش دادن اتفاقات مربوط به زندگی آدمها ،امورات مان نمی گذارد و حتما لابه لای این حکایات غیبت و بدگویی و زیر سوال بردن هم به سادگی جا می شوند.
به بهانه آزادی بیان!!!!
غیر از درد دل و حسادت، اینترنت پدیده مهم و تاثیرگذار دیگراری است که در کنار تمام کاربردهای خوب و بدش نقش مهمی در فضاسازی و آماده کردن بستر مناسب برای غیبت و گاه تهمت دارد.
در واقع در این فضای مجازی به بهانه آزادی بیان و اندیشه، عرصه برای جولان باز است و بسیاری از کاربران بدون نظر گرفتن عواقب احتمالی آن به تخریب شخصیتی آدم ها مشغول می شوند. حالا این تخریب می تواند در محدوده های کوچک وبلاگ های دوستانه باشد و یا در عرصه های سیاسی و مملکتی. به خصوص که پای انتخابات هم در میان باشد.
از آنجا که مطابق با احکام فقهی یکی از موارد وجوب ارتکاب غیبت وقتی است که مثلا قرار است فرد ناصالحی مسدولیت مهمی را عهده دار شود و زمام امور را بدست بگیرد، گاه در این عرصه خیلی افراد فرصت طلب وارد میدان شده و به تخریب از طریق غیبت مشغول می شوند.
در این هنگام است که اگر این فرد حتی دارای یک نقطه ضعف کوچک هم باشد، بدون در نظر گرفتن توانمدی های وی، ابعاد مختلف خصوصی او زیر سوال می رود و حتی شخصی ترین مسائل زندگیش مقابل چشم و گوش میلیون ها مخاطب قرار می گیرد.
معمولا غیبت با یک دور هم جمع شدن ساده و یک گپ کوتاه شروع می شود و گاهی آن قدر قباحت این موضوع از بین می رود که دوستان به شوخی با هم قرار می گذارند ؛ «فلان جا جمع شیم و کمی بحث شیرین غیبت کنیم! »
حالا ممکن است ما بخواهیم دختر خوبی شویم و تصمیم جدی برای ترک این کار بگیریم.
اولین قدم استفاده از عقل و منطق است و در عین حال زبان به دهن گرفتن! اصولا کسانی که کمتر حرف می زنند، کمتر غیبت می کنند و طبیعتا دردسرهایشان هم کمتر است (گردآوری : انجمن ناجی)خیلی از افراد با وجودی که علاقه زیادی به غیبت دارند می ترسند که نامشان برای فرد غیبت شونده ،فاش شود.
به همین خاطر معمولا غیبت با جمله « یک چیزی، می گم، ...به کسی نگی ها!» شروع می شود.
در این جور مواقع اگر بر عطش سیری ناپذیر خود برای شنیدن موضوع غلبه کنید و دست رد بر سینه گوینده بزنید،برنده شده اید. می توانید خیلی راحت بگویید:
« قول نمیدم که به کسی نگویم. پس به من نگو» این طوری خیلی راحت و محترمانه توی شکم غیبت کننده رفته اید.
شنونده خوبی نباشید!
کوچک ترین شکل غیبت، به شکل دو نفره است ؛ گوینده و شنونده.
و اگر شما شنونده خوبی نباشید، دکان غیبت تخته می شود
معمولا بی تفاوتی شنونده حال گوینده را می گیرد.
" title=":" />
شما هم از این ترفند استفاده کنید .
علاوه بر این می توانید فرد غیبت شونده را که در واقع مظلوم واقع شده با کلمات خوب و تحسین و تمجید حمایت کنید مثلا بگویید:
«نه بابا، این طورها هم که می گویی نیست.» یا « فلانی یه عالمه حسن دیگر هم دارد.» یا «چرا حالا این همه موضوع را بزرگ می کنی. مگر ما خودمان بی ایرادیم.» این طوری دماغ غیبت کننده را فشار کوچکی داده اید و او را به خود آورده اید.