هزار مرتبه کردم فرار و دیدم باز
تو از کرم به من آغوش خویش کردی باز
به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم
که می*کشی تو ز عبد فراری خود ناز . . .
.
.
.
الله تویی و ز دلم آگاه تویی / درمانده منم دلیل هرراه تویی
گرمورچه ای دم زند اندر ته چاه / آگه زِ دَمِ مورچه و چاه تویی . . .
.
.
.
خداوندا
برای همسایه که نان مرا ربود، نان
برای عزیزانی که قلب مرا شکستند، مهربانی
برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش
و برای خویشتن خویش ، آگاهی و عشق می طلبم . . .
.
.
.
من گرچه سیه روی و بدم یا الله
از درگه خود مکن ردم یا الله
گفتم که من و این همه عصیان چه کنم؟
گفتی که بیا من آمدم یا الله . . .
.
.
.
روزی روزگاری خدا ما را آفرید ، تا آدم باشیم
قصه ما به سر رسید . خدا به خواستش نرسید . . .
.
.
.
چه بسیار نعمت های خداوند که
تنها در رگی
خانه گزیده اند.
کتاب نیایش پیامبر(ص)
.
.
.
خداوندا، خداوندا
قرارم باش و یارم باش
جهان تاریکی محض است
می*ترسم
کنارم باش
.
.
.
خدایا
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان ترا شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد . . .
.
.
.
ای آنکه طلبکار خدائی، به خودآ / از خود بطلب، کز تو، خدا نیست جدا
اول به خودآ، چون به خودآئی، به خدا / اقرار نمایی، به خدائی خدا . . .
.
.
.
ای خدایا از بَرِ هر حکمتت ، حکمت درست
لیک , دل از بر تنها شدن حکمت نَجُست . . .
.
.
.
خدای من خداییست که دست گیر است نه مچ گیر!
دستم را میگیرد همان طور که هستم!
بدون پیش شرط
همین و بس . . .
.
.
.
معبودا
به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکند . . .
.
.
.
ما که از ترس خدا او را عبادت می کنیم / بر تعصب های خود یک عمر عادت می کنیم
هر نمازی با خودش تجدید بیعت کرده و / ساعتی دیگر به او راحت خیانت می کنیم
ما که مغروریم ازاینکه مسلمان زاده ایم / با طلبکاری ، تقاضای شفاعت می کنیم
.
.
.
تو تکراری ترین ” حضور ” روزگار منی
و من عجیب ؛ به آغوش تو
از آن سوی فاصله ها
خو گرفته ام . . .
.
.
.
چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به دعا برداری . . .
.
.
.
خدایا مرا ببخش
بابت هر آنچه کردم و نباید
و هر آنچه نکردم و باید . . .
.
.
.
چاره ی ما ساز که بی یاوریم / گر تو برانی به که روی آوریم؟
پیش تو گر بی سر و پا آمدیم / هم به امید تو ، خدا آمدیم . . .
.
.
.
عمری به جز بیهوده گفتن سر نکردیم / تقویمها گفتند و ما باور نکردیم
دل در تب لبیک تاول زد ولی ما / لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم
اللهم لبیک
.
.
.
میخوانمت در بلندی که خودت بلند ترینی
میخوانمت به مهربانی که خود مهربان ترینی
میدانمت به رحمتت که خودت رحیم ترینی
میدانمت به بزرگی که خودت بزرگترینی
همه این میخوانمت ها و میدانمت ها بهانه ای هست
تا بگویم خدایا دوستت دارم ، من خدا را دارم!
.
.
.
کوله بارم بر دوش سفرى مى باید،سفرى تاته تنهایى محض
هرکجا لرزیدى،از سفر ترسیدى ، فقط آهسته بگو: من خدا را دارم!
از پنجره روزگار به درخت عمر که مینگرم / خوش تر از یاد خداوند ثمری نیست . . .
.
.
.
خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز
با هزاران قدرت عقل توجیهشان می*کنم ببخش . . .
.
.
.
خدایا برمن مهر کردن را عطا کن / مهر و محبت خود رحمتت را عطا کن
خدایا مرگ را خود خواهم آموخت / بر من زیستن در خانه ات را عطا کن . . .
.
.
.
صحبتی شد که خدا باب نجاتی بفرست
تلخی ذائقه را شاخه نباتی بفرست
میرسد با علم سبز، امامت بر دوش
از چه خاموش نشستی صلواتی بفرست . . .
.
.
.
خدایا
دستم به آسمانت نمی رسد
اما تو که دستت به زمین می رسد
“بلندم کن “
.
.
.
ما که از ترس خدا او را عبادت می کنیم / بر تعصب های خود یک عمر عادت می کنیم
هر نمازی با خودش تجدید بیعت کرده و / ساعتی دیگر به او راحت خیانت می کنیم
ما که مغروریم ازاینکه مسلمان زاده ایم / با طلبکاری ، تقاضای شفاعت می کنیم
التماس دعا
.
.
.
خدایا به من تلاش در شکست، صبر درنومیدی، رفتن بی همراه
فداکاری در سکوت،خدمت بی نان، مناعت بی غرور، عشق بی هوس و
دوست داشتن بی آنکه دوست بداند روزی کن
.
.
.
چه زیبا خالقی دارم
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که میخواند مرا، با آنکه میداند گنه کارم . . .
.
.
.
خدا مطلق است ، بی جهت است (گردآوری : انجمن ناجی) این تویی که در برابر او جهت می گیری
(شریعتی)
.
.
.
گفتم خدایا همنشینم باش گفت: من مونس کسانی هستم که مرا یاد کنند!
گفتم چه آسان به دست می آیی؟!
گفت: پس آسان از دستم نده!
.
.
.
خدا را شکر از آنچه به ما دادی و آنچه به ما ندادی مصلحت دانستی
سپاس آفریدگار که بزرگترین وداناترین ومهربانترین هستی
بنده شکرگزار خودت را در غربت هم تنها نمی گذاری . . .
.
.
.
همه*خدایا منو ببخشیده محمل به جنابِ کبریایت
من و خجلتِ سجودی که نکرده*ام برایت
نه به سنگش آزمودم، نه به خاکِ ره بسودم
به کجا برم سری را که نکرده*ام فدایت؟
.
.
.
پروردگارا
به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم
و دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم
بینش ده تا تفاوت ایندو را دریابم
مرا فهم ده تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتارکنند . . .
.
.
.
خدایا
خدایاچگونه تورابخوانم درحالی که من، من هستم
(بااین همه گناه ومعصیت)
و چگونه از رحمت تو نا امید شوم درحالی که تو ، تو هستی
(باآن همه لطف ورحمت)
.
.
.
خدایا !
سنگین آمده ام و با کوله باری از گناه ، سبک بازم گردان !
خدایا !
سبک آمده ام و با دستهایی تهی ، سنگین بازم گردان!
.
.
.
گرفته غم گریبانم خدایا / من از این غم گریزانم خدایا
یکی در دل برای من نمانده / چرا امشب پریشانم خدایا
برای که بنالم من ز سینه / دل پر خون که خواهانم خدایا
قلم با دل در این دفتر نویسم / شدند تنها رفیقانم خدایا . . .
.
.
.
خدایا
به هر که میوه سنگین عشق می*دهی
شاخه وجودش را میشکنی
تو خود مرهم شاخه شکسته ما باش . . .
.
.
.
خدایا نماز عشق بر پا کردم ، استجابت کردنش از تو
شب و روزم به درگاهت دعا کردم، قبول طاعتش از تو
خدایا دیوانه گشتم چو مجنونت ، لیلی گشتنش از تو
ببارد قطرهای اشک از چشمان دلم ، دریا کردنش از تو . . .
.
.
.
خدایا یک دل پررازجویم
خدایا صبح یک آغازجویم
خدایا خسته ام از بال بی پر
خدایابال یک پرواز جویم . . .
.
.
.
خدایا رها کن زدنیا مرا / که دنیا بود خار و ماخولیا
الها تو جامی بده تشنه ام / زاحوال دنیا سرگشته ام
خدایا کریمی و رحمان توئی / الهی انیسی و احسان توئی