(۲۱-۴-۱۳۹۲ ۱۱:۲۳ صبح)کامران نوشته شده توسط:
با من کلا چیزی از غذا نگو
نه نگو از این جیزی نگو
من طاقتم طاق می شود چیزی نگو با من از این گرسنگی ، چیزی نگو
من می میرم آول از همه
کاش می شد
در غذا قوطه خورد
کاش می شد
لاقمه ای
یا قاشقی
ذره ای از آن غذا بوئید و بعد تناول کرد و تخت خوابید
کاش می شد حتی نون خالی خوردو هیچ نگفت
با من از این بی غذایی ها چیزی نگو
کاش آن غذا را کسی پنهان کند
کاش کسی خورشت را در پلو قاطی کند کاش کسی آب میوه را صدا کند آید بخواب کاش خواب خوردن بینم همش
می رم با کوله باری از غمم
از منو از درد دوری ام
کاش کسی آن میوه ها را بر دارد و قایم کند
کاش ثانیه ها تند تند روند تا روند به افطاری رسند
با من از غذا خوردن چیزی نگو
با من از من
از آن همه چیزهای خوشمزه نگو
با من چیزی از مرغ و ماهی ها نگو
کاش میشد
تمام غذاها رو یک به یک خورد و نوش جان کرد و خندید
با من الان از خوردن و آشامیدن نگو
کاش غذا را کسی پنهان کند
کاش تخم مرغ را کسی بردارد و مخفی کند می روی تا غذا را قایم کنی
می روی تا بخشی از عشق مرا قایم کنی
مرغو ماهی گوشت و پلو
...
با من از خوردن و آشامیدن در این روزها مگوووووووووووو
کامی دلم میسوزه براتروزه کارخودشوکرده طبع شعرت گل کردهاین غذاهاروببین