گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون یا کتابمون نقاشی می کشیدیم بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن . . زﻧﮓ آﺧﺮ ﮐﻪ میشد ﮐﯿﻒ و ﮐﻮﻟﻪ رو ﻣﯿﻨﺪاﺧﺘﯿﻢ رو دوﺷﻤﻮن و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮدﯾﻢ زﻧﮓ ﺑﺨﻮرﻩ ﺗﺎ اوﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮی ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ از ﮐﻼس ﻣﯿﺪوﻩ ﺑﯿﺮون ! . . چند نفر می شدیم نفری یه چوب دستی بود و یه لاستیک موتور ، با هم مسابقه میدادیم ! . . مهیج ترین تفریح بعضیا مزاحمت تلفنی از نوع فوتی بود ! . . سلامتی دهه شصتی ها که ماشین کنترلی نداشتن ولی یه نخ دومتری به ماشین پلاستیکیشون میبستن و ذوق دنیارو میکردن که ماشینشون ۲متر عقب تر از خودشون راه میره … . . به افتخار اون نسلی که ظهرها به زور میخوابوندنشون تا خرابکاری نکنن اما حالا باید ظهر به زور بیدارشون کنن … . . یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود ، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها یا ضرب المثل یا چیستان ! . . دهه شصت : یعنی شیفت صبح مدرسه آخر حال و شیفت بعد از ظهر ضدحال یعنی عشق زنگ ورزش و با زیرشلواری مدرسه رفتن یعنی بخاری نفتی و مکافات روشن کردنش یعنی از این تمبر کوچیکا بسته ای ۱۰تا تک تومن یعنی بوی نارنگی و سیب قاچ شده توی کیف یعنی بستنی خوردن و تکرار “بستنیش خوشمزه تره مامان !” یعنی صف طولانی شیر ، از اون شیشه ای ها که خامه اولشو با انگشت پاک می کردیم !
یعنی ته کلاس بچه تنبلا ، ردیف جلو زرنگا یعنی صدآفرین ، هزار آفرین ، کارت تلاش یعنی زنگای اول ریاضی ، زنگای آخر انشا و تعلیمات مدنی یعنی از این بستنی توپیا که شکل زی زی گولو بود یعنی مشق شب نوشتن فقط با دوتا مداد : سیاه و قرمز یعنی تلویزیون سیاه و سفید که فقط دوتا کانال می گیره یعنی بوی رب گوجه همسایه توی حیاط ، لواشک پهن کرده تو سینی و سفره رو پشت بوم یعنی کلاسی ۴۵نفر هر نیمکت سه نفر یعنی میکرو ، سگا ، آتاری کرایه کردن ساعتی ۲۰تومن یعنی دوست داشتن ، دوست داشته شدن ، صفا ، صمیمیت ، عشق … .
.
ما دهه شصتیا نسلی هستیم که در صورت بروز شیطنت بیش از حد با یک قاشق روی شعله ی اجاق گاز روبرو می شدیم !