شاهکاری دیگر از دختران باهوش ایرانی به نقل از یه دختر باهوش دیگر یکی از دوستام براش خواستگار رفته بود و قرار بر اين شد تا زير نظر خانواده با هم كمي در رفتو آمد باشند و همديگر رو بيشتر بشناسند و دختره از خواستگارش بي نهايت خوشش اومده بود و مي خواست هر جوري شده باهاش عروسی کنه ، تو یه مهمونی یه دفعه از دهنش پرید که 5 ساله دفتر خاطرات داره و همه چیزشو توش می نویسه ، این آقا هم گیر داد که دفتر خاطراتتو بده من بخونم!
از فردای اون روز مژگان و من نشستیم به نوشتنه یه دفتر خاطرات تقلبی واسش، من وظیفه قدیمی جلوه دادنشو داشتم ، 10 جور خودکار واسش عوض کردم ،پوست پرتقال مالیدم به بعضی برگاش ...، چایی ریختم روش...
مژی هم تا می تونست خودشو خوب نشون داد و همش نوشت از تنهایی و من تا حالا حتي تو دانشگاه با پسري ولو ارتباط ساده برقرار نكردم و من خیلی پاکم و اصلا دنبال مادیات نیستم و فقط انســــانیت برام مهمه وبعد از یک هفته کار مداوم ما و پیچوندن آقای خواستگار ، دفتر خاطرات رو بُرد تقدیم ایشون کرد ... آقای خواستگار در ایکی ثانیه دفتر خاطرات رو بر فرق سر مژی کوبید و گفت :
منو چی فرض کردی؟اینکه سالنامه 1390 هست! تو 5 ساله داری تو این خاطره می نویسی؟