میخواهـــــــم بنویـــــــــــسم ... اما نمیدانم این نوشته های درد و کلمات آغشته به خون تا چه حد در تو اثر میکند... ؟ نمیدانم عشقم را در آن ذهن لطیف و خسته ات چقدربه باور رسانده ای بر ، برگی از یاس شعرهای بهاری باتوبودن را مینویسم با نگاه سحر به افق دیده ات لبخند میزنم سیاهی را رنگ میزنم تا وقت زودتر بگذرد و تو زودتر بیایی بی تو بودن عمر مرا به انتها میرساند با تو بودن را همچون آینه ای به من بسپار تا هر دم عاشقانه با نگاههای تو خاکستر شوم ماه شو مرا از نگاه سیاه شب نجات بده چه بگویم که در تو اثر کند و تو مرا از هرچه پوچی نجات دهی به نگاهت قسم که خیال مرا از تو گریزی نیست همیشه این منم که برای پرسش ساده ای پریشانم آیا مرا به فراموشی خواهی سپرد یا عشق و اشکهایم را به خاطر خواهی سپرد یا دلت را به بستر لطیف پاکی می نشانی ...!!!؟