هی فلانی! زندگی شاید همین باشد
یک فریبِ ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی
من گمانم زندگی باید همین باشد.
آه!...آه! امّا
او چرا این را نمی داند، که در اینجا
من دلم تنگ ست. یک ذرّه ست؟
شاتقی هم آدمست، ای داد برمن، داد!
ای فغان! فریاد!
من نمی دانم چرا طاووس من این را نمی داند؟
که من بیچاره هم در سینه دل دارم.
که دل من هم دل ست آخر؟
سنگ و آهن نیست.
او چرا این قدر از من غافل ست آخر؟
آه، آه، ای کاش