* بعضی وقت ها دوست دارم حس و حال بعضی از آدم ها رو توی یه لحظه هایی بدونم..مثل اون پیرمردی که روی پله های کثیف بانک نشسته بود و داشت به سیگارش پک های سنگین میزد...مادری که داشت بچه اش رو بوووووووس میکرد... معتادی که داشت سوزن تزریف رو توی دستش فرو میکرد...و..... میدونم دیوونم!
* من و ۶۶۰۰ همونه که بود! چیزی که کسی بهش توجهی نکرد! انگاری عادی شده کلیه فروختن!!!
* بعضی وقت ها... باید خیلی هوای خودت رو داشته باشی... خیلی!!!