آلبرشت دورر (۲۱ مه ۱۴۷۱ –۶ آوریل ۱۵۲۸) (به آلمانی: Albrecht Dürer) نقاش، حکاک و ریاضی
آلبرشت دورر
http://najiup.ir/up3/najiforum_Dürer-Sel...kothek.jpg خودنگارهٔ دورر به سال ۱۵۰۰
زادروز ۲۱ مه ۱۴۷۱
نورنبرگ آلمان
درگذشت ۶ آوریل ۱۵۲۸
نورنبرگ آلمان
ملیت آلمانی
پیشه نقاش، چاپ و حکاکی
آلبرشت دورر (۲۱ مه ۱۴۷۱ –۶ آوریل ۱۵۲۸) (به آلمانی: Albrecht Dürer) نقاش، حکاک و ریاضیدان آلمانی دوره نوزائی است (گردآوری : انجمن ناجی) بزرگترین گراورساز عصر خویش بود و با حکاکی روی چوب و فلزات آثار بیهمتایی آفرید که در سراسر مغربزمین دست به دست چرخید و نفوذ دامنهدار خود برروی هنر سدهٔ شانزدهم اروپا را تثبیت کرد.[۱]
محتویات
۱ زندگی
۲ دستاوردها
۳ دیدار اول از ایتالیا
۴ دیدار دوم از ایتالیا
۵ شهرت
۶ سالهای پایانی عمر
۷ آثار
۸ پیوند به بیرون
۹ منابع
۱۰ پانویس
زندگی
http://najiup.ir/up3/najiforum_Houghton-...-orbis.jpg حکاکی و طراحی اثر طراح آلمانی آلبرشت دورر از ماشاالله بن اطهری ستارهشناس ایرانی سده ۸ میلادی و با عنوان صفحه «جهان در جریان» که به سال ۱۵۰۴ میلادی ترسیم شده است (گردآوری : انجمن ناجی)
این تصویر همانند بسیاری از طراحیهای قرون وسطی نمایشگر یک پرگار است (گردآوری : انجمن ناجی) پرگار در دنیای دانش، نمادی برای صفت آفرینندگی گیتی به وسیله ایزد بوده است (گردآوری : انجمن ناجی)
در بالای تصویر نام «ماشاالله» با عنوان آلمانی MESSAHALAH ذکر شدهاست (گردآوری : انجمن ناجی)
دورر در نورنبرگ بدنیا آمد. وی فرزند سوم از خانوادهای با هجده فرزند بود.[۲] پدرش طلاساز بود و آلبرشت نزد او طلاسازی آموخت. سپس از ۱۴۸۶ تا ۱۴۹۰ نزد نقاش آلمانی میخائل ولگموت به کار نقاشی پرداخت. برادران خوشبخت وپدر روزها و شبها به سختی کار میکردند و مادر هنرمند بزرگی بود که میتوانست با پولی اندک خانواده بیست نفره را سیر کند. دو پسر بزرگ خانواده، «جیم» و «آلبرت» حالا دیگر بزرگ شده بودند. با آنکه عاشق هنر بودند اما میدانستند که نمیشود خانواده را رها کرد و به دنبال سرنوشت رفت. نه، این خودخواهی محض بود.نیمهشبهای فراوانی- وقتی که همه خواهر و برادرهای کوچکتر- در خواب بودند سکوت فرصت مناسبی برای فکر کردن بود، آنها عاشق نقاشی بودند و میدانستند زمانی خوشبختند که نقاشی کامل باشند.
سرانجام تصمیم گرفتند برای ورود به جاده خوشبختی هرکدام به دیگری اعتماد کند.سکهای را به هوا پرتاب کردند و به حکم قرعه «آلبرت» انتخاب شد. بنابر عهدی که با هم بسته بودند او راهی نورمبرگ میشد و «جیم» برای تامین مخارج تحصیل برادر به معدن خطرناک نزدیک روستا میرفت تا در شرایطی سخت، کاری دشوار را آغاز و زمینه تحصیل «آلبرت» را فراهم کند تا او نیز پس از چهار سال و پایان دوران تحصیل در رشته هنر در صورت موفقیت با اندوختههای هنری جدید و در صورت عدم موفقیت با کار در همان معدن امکان تحصیل «جیم» را فراهم کند. دوران کار و تلاش هر دوی آنها بسیار زود آغاز شد.«جیم» مجبور بود روزهای سختی را در معدن از جان خود مایه بگذارد اما تصور رسیدن به خوشبختی و پایان این دوران رنج امروز را برایش سادهتر میکرد.«آلبرت» نیز شب و روز درس میخواند و به تمرینات هنری خود مشغول بود.
مدت زیادی نگذشت که حتی از استادان خود نیز بهتر میدانست و عمل میکرد. تابلوها و آثارش در همان دوران دانشجویی فروش خوبی داشت و نزد بسیاری از هنردوستان شناخته شده بود.
و اینک دوران تحصیل به روزهای پایانی خود میرسید...۴ سال سخت تلاش و کوشش آن دو در دو عرصه مختلف، اما با هدف مشترک رسیدن به خوشبختی به پایان رسید.
هنرمند جوان اکنون شرایط مالی بسیار خوبی داشت، آثار هنریاش به خوبی فروش میرفت و تصمیم به بازگشت به زادگاهش و حمایت از آلبرت را گرفت.
... با ورود او به خانه، مهمانی شام گرفته شد و تمام اعضای خانواده بر سر میز شام حاضر شدند. «آلبرت» پس از صرف شام و گذراندن ساعاتی خوش با تکتک اعضای خانواده برخاست و رو به «جیم» کرد و با تحسین و تشکر گفت: «حالا... برادر خوب من. نوبت خوشبختی توست. حالا تو میتوانی به نورمبرگ بروی و به آرزوهایت برسی. من نیز طبق قولی که دادهام از تو حمایت میکنم».تمام سرها مشتاقانه به سوی «جیم» چرخید. اشک از صورت رنگ پریدهاش به پایین میآمد. صورت ضعیف و لاغر خود را به اینطرف و آنطرف تکان داد و هقهقزنان گفت: «نه... نه... نه... نه». سرانجام برخاست، اشکایش را از روی گونه پاک کرد. به برادرش نگاه کرد و دست راست خود را نشان داد و به آرامی گفت: «نه. برادر. من نمیتوانم به نورمبرگ بروم. برای من، بسیار دیر شده است (گردآوری : انجمن ناجی) نگاه کن... نگاه کن... چهار سال کار در معدن با دستهای من چه کرده است (گردآوری : انجمن ناجی) هرکدام از استخوانهای انگشتانم حداقل یک بار خرد شدهاند. دستانم قدرت پرداختن به کار ظریف و دقیقی چون هنر را ندارد. اکنون خوشبختی من در گرو خوشبختی توست».
... بیش از ۴۵۰ سال از آن تاریخ میگذرد و همچنان بسیاری از آثار هنری «Albrecht Durer» در بسیاری از موزههای دنیا دیده میشود.در میان تمام آثار ارزشمند او اثری به چشم میخورد که به پاس زحمات برادر، از او کشید. او جیم را با دستان ضعیف و لاغری که از کف به هم چسبیده و رو به آسمان در حال دعا بودند ترسیم کرد و نام ساده «دستان» را بر آن نهاد.
... اما کسانی که داستان زندگی او را میدانستند، این اثر را «دستان نیایشگر» نامیدند گویا به خوبی دریافتند که این دستها در حال دعا برای خوشبختی کیست و چگونه امید خوشبختی توان خود را از دست داده است (گردآوری : انجمن ناجی)
دستاوردها http://najiup.ir/up3/najiforum_220px-Dürer-Melancholia-I.jpg مالیخولیا
دورر در زمینه باسمه سازی (برای چاپ) ملاک و مبنایی بنیان گذارد که در آن زمان در سراسر اروپا موجب دگرگونی شد.[۱]
وی از اولین نقاشانی است که شیفته چهره خود شد . نخستین اثر شناخته شده دورر تصویری خطی از چهره خویش است که در سیزده سالگی کشیدهاست و تا پایان عمر نیز به ساختن چهرههایی از خود ادامه داد.
دیدار اول از ایتالیا
وی در دوران جوانی با شوقی وافر به سیر و سیاحت پس از از دیدار از ونیز به سالهای ۱۴۹۴ و ۱۴۹۵ با دریافتی تازه از دنیای خارج و مقام هنرمند در آن به زادگاهش بازگشت.[۳] و ده سال در آنجا اقامت کرد. بیشتر کارهای مهم حکاکی خود را در این دوره انجام داد. در همین دوره بود که به حکاکی روی مس پرداخت و مانند بسیار از هنرمندان دوره رنسانس، به مسایل مربوط به ژرفانمایی در نقاشی و نسبتهای بدن انسان و نیز کالبدشناسی علاقهمند شد.
دیدار دوم از ایتالیا
پس از این دوره دوباره به ونیز رفت و این بار بیشتر به نقاشی پرداخت. آثار او مورد توجه هنرمندان ونیزی قرار گرفت و از برخی کارهای او تقلید میشد. چند اثر مذهبی او را اشراف خریدند و امپراتور رودولف دوم یکی از آثار او را خرید و با خود به پراگ برد.
دورر با وجود محبوبیتش در ونیز، دوباره به نورنبرگ بازگشت.
شهرت
آوازه دورر در سراسر اروپا پیچیده بود و بسیاری از هنرمندان آن دوره با او مکاتبه و دوستی داشتند. رافائل افتخار میکرد که با دورر مبادله نقاشی کردهاست (گردآوری : انجمن ناجی) در این زمان دورر به امپراتور ماکسیمیلیان نزدیک بود و بسیاری از کارهای خود را برای او و با حمایت مالی او انجام داد.
با مرگ ماکسیمیلیان در ۱۵۱۹ دورر در پی حامی دیگری رفت. با همسرش و یک خدمتکارشان عازم هلند شد و در گذشتن از شهرهای سر راه آثاری نیز ایجاد کرد. هدف او حضور در مراسم تاجگذاری امپراتور جدید یعنی شارل پنجم بود.
سالهای پایانی عمر
در ۱۵۲۱ از این سفر طولانی به نورنبرگ بازگشت. در این سفر به بیماری نامعلومی دچار شد که تا آخر زندگی با او بود.
دورر قسمت عمدهای از سالهای پایانی عمرش را وقف پژوهش در زمینه اصول نظری هنر ساخت و براساس بررسی کاملی از عقاید پیرو دلا فرانچسکا رسالهای در زمینه ژرفانمایی و هندسه نگاشت.[۴]
دورر در ۱۵۲۸ در سن ۵۶ سالگی در نورنبرگ درگذشت.
آثار
کرگدن دورر http://najiup.ir/img/3/admin/najiforum_D...o-full.png مشخصات
هنرمند: آلبرشت دورر
سال: ۱۵۱۵
نوع: گراور چوبی
ابعاد: ۲۱٬۴ در ۲۹٬۸ سانتیمتر
محل نگهداری: موزه بریتانیا
کرگدن دورر
چهار حواری
ملانکولیا
آدم و حوا
چهار سوار سرنوشت
چهره نقاش
چهره ماکسیمیلیان
پورترهٔ یاکوب موفل
شام آخر
منابع
تاریخ هنر/ه.و.جانسن/ترجمه پرویز مرزبان/تهران:شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۷۹
پانویس
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ آلبرشت دورر موجود است (گردآوری : انجمن ناجی)
↑ پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ تاریخ هنر/ه.و.جانسن.ص ۳۸۹
پرش به بالا ↑ مینا فشنگچی. تقویم تجسمی. . دو هفته نامه تندیس، ش. شماره ۱۲۴ (۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۷): صفحه ۲۷.
پرش به بالا ↑ تاریخ هنر/ه.و.جانسن.ص ۳۸۸
پرش به بالا ↑ تاریخ هنر/ه.و.جانسن. ص۳۹۰
در یك دهكده كوچك نزدیك نورنبرگ خانواده ای با 18 فرزند زندگی می كردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر میبایستی 18 ساعت در روز به هر كار سختی كه در آن حوالی پیدا میشد تن میداد.
در همان وضعیت اسفباك آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 فرزند) رویایی را در سر میپروراندند. هر دوشان آرزو میكردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب میدانستند كه پدرشان هرگز نمیتواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد.
یك شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. با سكه قرعه انداختند و بازنده میبایست برای كار در معدن به جنوب میرفت و برادر دیگرش را حمایت مالی میكرد تا در آكادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری كه تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی میكرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد...
آن ها در صبح روز یك شنبه در یك كلیسا سكه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناك جنوب رفت و برای 4 سال به طور شبانه روزی كار كرد تا برادرش را كه در آكادمی تحصیل میكرد و جزء بهترین هنرجویان بود حمایت كند. نقاشی های آلبرشت حتی بهتر از اكثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصیلی او درآمد زیادی از نقاشی های حرفه ای خودش به دست آورده بود.
وقتی هنرمند جوان به دهكده اش برگشت، خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به كانون خانواده پس از 4 سال یك ضیافت شام برپا كردند. بعد از صرف شام آلبرشت ایستاد و یك نوشیدنی به برادر دوست داشتنی اش برای قدردانی از سال هایی كه او را حمایت مالی كرده بود تا آرزویش برآورده شود، تعارف كرد و چنین گفت: آلبرت، برادر بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا میتوانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی و من از تو حمایت میكنم.
تمام سرها به انتهای میز كه آلبرت نشسته بود برگشت. اشك از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: نه! از جا برخاست و در حالی كه اشك هایش را پاك میكرد به انتهای میز و به چهره هایی كه دوستشان داشت، خیره شد و به آرامی گفت: نه برادر، من نمیتوانم به نورنبرگ بروم، دیگر خیلی دیر شده، ببین چهار سال كار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندین بار شكسته و در دست راستم درد شدیدی را حس میكنم، به طوری كه حتی نمیتوانم یك لیوان را در دستم نگه دارم. من نمیتوانم با مداد یا قلم مو كار كنم، نه برادر، برای من دیگر خیلی دیر شده...
بیش از 450 سال از آن قضیه میگذرد. هم اكنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر قلمكاری ها و آبرنگ ها و كنده كاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری میشود.
یك روز آلبرشت دورر برای قدردانی از همه سختی هایی كه برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پینه بسته برادرش را كه به هم چسبیده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصویر كشید. او نقاشی استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاری كرد اما جهانیان احساساتش را متوجه این شاهكار كردند و كار بزرگ هنرمندانه او را "دستان دعا كننده" نامیدند.
این اثر خارق العاده را مشاهده كنید.
اندیشه كنید و به خاطر بسپارید كه مسلما رویاهای ما با حمایت دیگران تحقق مییابند