وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز. و دویدن كه آموختی، پرواز را. راه رفتن بیاموز، زیرا راه هایی كه می روی جزئی از تو میشود و سرزمینهایی كه میپیمایی بر مساحت تو اضافه میكند.
دویدن بیاموز ، چون هر چیز را كه بخواهی دور است و هر قدر كه زود باشی، دیر.
و پرواز را یاد بگیر نه برای اینكه از زمین جدا باشی، برای آن كه به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی.
من راه رفتن را از یك سنگ آموختم ، دویدن را از یك كرم خاكی و پرواز را از یك درخت.
بادها از رفتن به من چیزی نگفتند، زیرا آنقدر در حركت بودند كه رفتن را نمیشناختند! پلنگان، دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند كه دویدن را از یاد برده بودند.
پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند، زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند كه آن را به فراموشی سپرده بودند!
اما سنگی كه درد سكون را كشیده بود، رفتن را میشناخت و كرمی كه در اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن را می فهمید و درختی كه پاهایش در گل بود، از پرواز بسیار میدانست!
آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت.
وقتی رفتن آموختی ، دویدن بیاموز. ودویدن كه آموختی ، پرواز را. راه رفتن بیاموز زیرا هر روز باید از خودت تا خدا گام برداری.
دویدن بیاموز زیرا چه بهتر كه از خودت تا خدا بدوی. و پرواز را یادبگیر زیرا باید روزی از خودت تا خدا پر بزنی...