بچه ها اگه یکی بیاد بهتون بگه که فردا قراره بمیری(البته دوراز جون)تو این ی روز که زنده هستی چکار میکنی؟لطفا جدی پاسخ بدین
من خودم اولین کارم اینه ب هرکی بده کارم پرداخت میکنم چون میگن اون دنیا از حق ناس نمیگذرن
شــــــــــما چکار میکنید تو این ی روز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
(۲۳-۲-۱۳۹۲ ۱۱:۱۴ صبح)بهزاد نوشته شده توسط: بچه ها اگه یکی بیاد بهتون بگه که فردا قراره بمیری(البته دوراز جون)تو این ی روز که زنده هستی چکار میکنی؟لطفا جدی پاسخ بدین
من خودم اولین کارم اینه ب هرکی بده کارم پرداخت میکنم چون میگن اون دنیا از حق ناس نمیگذرن
شــــــــــما چکار میکنید تو این ی روز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خب ساعت 21 شب بهم اين خبر رو دادند يعني فردا ساعت 21 شب اون دنيا پس ،مي گيرم همون شبونه وسايلم رو مرتب مي كنم ،سيستم نوت بوك همه چي بعد مي خوابم مي شه صبح پا مي شم مي رم يه سنگ قبر خوب سفارش مي دم با يه جايي كه خودم مي پسندم و يه جمله ي زيبا سعي مي كنم خنده دار باشه ، بعد ميام خونه ، به چند نفري كه علاقه دارم زنگ مي زنم و ازشون باي مي كنم ،يه برگه بر مي دارم يه جورايي دل نوشته مي نويسم و وصيت و الان شده ساعت 14 تلفن رو برمي دارم و زنگ مي زنم يه سري غذاهاي عالي و توپ سفارش مي دم شايد كساني رو هم دعوت كردم كه شريك باشند براي آخرين ديدار و بعد ميام ناجي از بچه ها باي نمي گم مي خوام بميرم مي گم ديگه نمي تونم بيام و دليلش شخصيه و بعد مي شه ساعت 18 مي رم يه دوش حسابي مي گيرم (غسل)و بعد هر چيزي كه خاص منه و امكان داره كسي ببينه و يادم بيافته رو بر مي دارم و يا مي رم به كسايي مي بخشم يا مي ندازمشون دور و بعد شده ساعت 20 موسيقي مورد علاقم رو مي زارم و ديگه ساعت شماري مي كنم براي پيوستن به لقاء...
[quote='بهزاد' pid='3815' dateline='1368427442']
بچه ها اگه یکی بیاد بهتون بگه که فردا قراره بمیری(البته دوراز جون)تو این ی روز که زنده هستی چکار میکنی؟لطفا جدی پاسخ بدین
من خودم اولین کارم اینه ب هرکی بده کارم پرداخت میکنم چون میگن اون دنیا از حق ناس نمیگذرن
شــــــــــما چکار میکنید تو این ی روز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[/quote
فکرکنم اول خوب گریه کنم !بعدش فکرمیکنم ببینم چه کسایی ازدستم ناراحتن ازاونابخشش میخوام .خداروشکربه کسی بدهکارنیستم.مال واموالیم ندارم که احتیاج به وصیت داشته باشم.سعی میکنم خونوادم روجمع کنم ودرکناراونابمیرم .
(۲۳-۲-۱۳۹۲ ۱۲:۰۷ عصر)شادی نوشته شده توسط: [quote='بهزاد' pid='3815' dateline='1368427442']
بچه ها اگه یکی بیاد بهتون بگه که فردا قراره بمیری(البته دوراز جون)تو این ی روز که زنده هستی چکار میکنی؟لطفا جدی پاسخ بدین
من خودم اولین کارم اینه ب هرکی بده کارم پرداخت میکنم چون میگن اون دنیا از حق ناس نمیگذرن
شــــــــــما چکار میکنید تو این ی روز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[/quote
فکرکنم اول خوب گریه کنم !بعدش فکرمیکنم ببینم چه کسایی ازدستم ناراحتن ازاونابخشش میخوام .خداروشکربه کسی بدهکارنیستم.مال واموالیم ندارم که احتیاج به وصیت داشته باشم.سعی میکنم خونوادم روجمع کنم ودرکناراونابمیرم .
خیلی عالیه کار بسیار خوبی میکنی ولی انشالله هزار سال زنده باشی
(۲۳-۲-۱۳۹۲ ۱۱:۱۴ صبح)بهزاد نوشته شده توسط: بچه ها اگه یکی بیاد بهتون بگه که فردا قراره بمیری(البته دوراز جون)تو این ی روز که زنده هستی چکار میکنی؟لطفا جدی پاسخ بدین
من خودم اولین کارم اینه ب هرکی بده کارم پرداخت میکنم چون میگن اون دنیا از حق ناس نمیگذرن
شــــــــــما چکار میکنید تو این ی روز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خب ساعت 21 شب بهم اين خبر رو دادند يعني فردا ساعت 21 شب اون دنيا پس ،مي گيرم همون شبونه وسايلم رو مرتب مي كنم ،سيستم نوت بوك همه چي بعد مي خوابم مي شه صبح پا مي شم مي رم يه سنگ قبر خوب سفارش مي دم با يه جايي كه خودم مي پسندم و يه جمله ي زيبا سعي مي كنم خنده دار باشه ، بعد ميام خونه ، به چند نفري كه علاقه دارم زنگ مي زنم و ازشون باي مي كنم ،يه برگه بر مي دارم يه جورايي دل نوشته مي نويسم و وصيت و الان شده ساعت 14 تلفن رو برمي دارم و زنگ مي زنم يه سري غذاهاي عالي و توپ سفارش مي دم شايد كساني رو هم دعوت كردم كه شريك باشند براي آخرين ديدار و بعد ميام ناجي از بچه ها باي نمي گم مي خوام بميرم مي گم ديگه نمي تونم بيام و دليلش شخصيه و بعد مي شه ساعت 18 مي رم يه دوش حسابي مي گيرم (غسل)و بعد هر چيزي كه خاص منه و امكان داره كسي ببينه و يادم بيافته رو بر مي دارم و يا مي رم به كسايي مي بخشم يا مي ندازمشون دور و بعد شده ساعت 20 موسيقي مورد علاقم رو مي زارم و ديگه ساعت شماري مي كنم براي پيوستن به لقاء...
یعنی ایول خوشم میاد واسه تک تک لحظات عمرت برنامه داری افرین داری البته ایشالله هزار سال عمر کنی
الان که اینو خوندم اشک تو چشام ... واقعا از ته دل خوشحال میشم نمیگم خوبم و با مرگ به جای خوبی میرم ولی اینجا واقعا داره بهم سخت می گذره همیشه همه لبخندای کذایی تو می بینن و باورشون می کنن ولی... خیلی تنهام... قلبم واقعا مچاله اس... به یه دوستی گفتم، بهم گفت ازدواج کن از تنهایی در میای... ولی من میدونم بدتر میشم وقتی اونی که من میخوام کنارم نباشه. از یکی شنیدم الطاف خدا رو که تو این دنیا می بینی فقط 1% از رحمتشه 99% مال اون دنیاست! از این دنیا فقط یه ایمان خشک و خالی و ناقابل با خودم می برم و اشک توبه ی لحظه ی آخر... از صبح همون روز با آروین کوچولوی خودم بازی می کنم. میشینم یه عالمه نگاش می کنم. چشای نازشو که برام جلوه ای از خدا بوده بوسه بارون می کنم. تا عصر چند دست فوتبال میزنیم و میخندیم و شبم می گیرمش تو بغلم و میخوابم تا زمانی که روح به درد نخور فری رو بعد از 23دوباره بیان و پی بگیرن.همین و بس
خیلی فکر کردم چ کار میکنم،ولی ی روز خیلی کمه واسه آماده کردن خودم!
یکمی نماز میخونم تا آرامش بگیرم،اتاق و وسایلمو مرتب میکنم،از ی نفر باید حلالیت بگیرم،ی مهمونی از بهترین و عزیزترین اشخاصم تا لذت ترین لحظه ها رو باهاشون سپری کنم
برم آخرین مطلبامو بنویسم ناگفته از این دار کج دنیا نرم یه وقت!
هی بهزاد اگه ملک الموت چیزیش بشه من هستم. دارم هواشو.( بین خودمون باشه ها این جوری شاید یه تخفیف اعمال ننگینی هم از پروردگار بگیرم نه؟) اِ این "حواسم نیس "جاموند از پرانتز بیا()