داستانهای کوتاه در مورد صله رحم و یا روایاتی در مورد صله رحم...
صله رحم
قال الله الحكيم : (فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم ) (سوره محمد: آيه 22)
شما (منافقان ) اگر از فرمان خدا روى بگردانيد يا در زمين فساد كنيد و قطع ارحام نمائيد باز هم اميد (نجات ) داريد؟
امام باقر عليه السلام : صلة الاءرحام تطيب النفس و تزيد فى الرزق (460)
صله رحم نفس را پاكيزه و موجب زيادى روزى مى شود.
شرح كوتاه :
رحم به كسانى كه بواسطه نسبت فاميل و خويش انسان شده اند گفته مى شود كه قطع ارتباط با رحم از محرمات بشمار مى آيد.
خوبى و نيكى بهر حال از زبان خوش و دادن پول و سركشى و مانند اينها مصداق پيدا مى كند، و خداوند عمر چنين افرادى را زياد و رزقشان را فراوان و حساب روز قيامت را بر آنان آسان مى گيرد: و در عوض كسانى كه از اقوام دورى مى جويند و سبب ناراحتى آنان را فراهم مى كنند (سبب قطع هر چه باشد) اثر وضعى دارد و موجب تباهى دين و آخرت مى شود و موجب مى گردد عمر كوتاه و ارزاق كم شود و بدتر از همه خدا از او الطاف خود را قطع مى كند چنانكه در حديث قدسى آمده كه خداوند فرموده (من رحمان هستم هر كه با خويش خود بريد من هم از او مى برم ).(461)
1- وبا
مردى از اصحاب امام صادق به حضرت عرض كرد: برادران و پسر عموهايم فشار زيادى بر خانه ام وارد كرده اند تا جائيكه در يك اطاق زندگى مى كنم ، اگر در اين باره (به آنها يا حاكم ) شكايت و گله كنم ، آنچه اموال دارم را مى گيرند.
امام فرمود: صبر كن ، همانا بعد از سختى فرج و گشايشى برايت مى شود. آن مرد گفت : از اقدام بر عليه آنها مصرف شدم ، چيزى نگذشت وبا در سنه 131 ه ق آمد و همه آن اقوامى كه او را اذيت مى كردند مردند.
بعد از مدتى خدمت امام رسيد، فرمودند: حال اقوامت چطور است ؟ گفت : همه مردند! فرمود: آنها به خاطر اذيت به تو كه خويش آنها بودى ، و بعقوبت عملشان (قطع رحم ) نسبت به تو مردند، آيا تو دوست داشتى آنان زنده بمانند و به فشار و اذيت بر تو وارد كنند؟ گفت : نه والله .(462)
2- صله رحم امام
حسين بن على پسر عموى امام صادق عليه السلام از افراد شجاع و پر صلابت بود به طورى كه به او رمح آل ابوطالب (نيزه خاندان ابوطالب ) مى گفتند. از آنجائى كه بينى پهنى داشت به حسن افطس معروف گرديد.
او در ماجراى قيام عبدالله محض (نواده امام حسن ) بر ضد منصور دوانيقى خليفه عباسى پرچمدار بود، و بر سر همين موضوع با امام صادق كدورتى داشت ، به حدى كه يكبار با كارد پهن به امام حمله كرد تا آن حضرت را بكشد. (سالمه ) يكى از كنيزهاى امام مى گويد: در آن هنگام كه امام در بستر شهادت قرار گرفت ، در بالينش بودم و پرستارى مى كردم ، بى هوش شد، وقتى كه به هوش آمد، به من فرمود: هفتاد دينار به حسن افطس بدهيد و فلان مقدار و فلان مقدار به افراد ديگر بپردازيد.
عرض كردم : آيا به مردى كه با كارد پهن و تيز به شما حمله كرد و مى خواست شما را بكشد هفتاد دينار بدهيم ؟
فرمود: آيا نمى خواهى مشمول اين آيه باشم كه خداوند مى فرمايد: (آنها كه پيوندهائى كه خداوند به آنها امر كرده است بر قرار مى دارند و از پروردگارشان مى ترسند و از بدى حساب بيم دارند... داراى عاقبت نيك در سراى آخرت خواهند بود)(463)
سپس فرمود: آرى اى سالمه خداوند بهشت را آفريد و پاكيزه و خوشبو ساخت به طورى كه بوى خوش آن فاصله مسير دو هزار سال راه به مشام او مى رسد، ولى اين بوى خوش به مشام قطع كننده پيوند و خويشاوندى و عاق والدين نمى رسد.(464)
3- عباس عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم :
عباس عموى پيامبر مردى بود كه نسبت به خويشان مهربان و از اين جهت مورد تجليل پيامبر قرار مى گرفت ، اين چنين او را ستود: (عباس فرزند عبدالمطلب از همه قريش سخى تر و نسبت به خويشان مهربانتر است ).(465)
در يكى از جنگها پيامبر فرمود: (هر كه با يكى از بنى هاشم برخورد كرد او را نكشد زيرا آنها را بالاجبار به جنگ آورده اند.)
در جنگ بدر عباس را شخصى بنام (ابويسير) اسير كرد و عباس مانند چوبى بى حركت ايستاد. چون بناى دفاع را نداشت ، و (ابو يسير)شانه هاى او را بست .
پيامبر بعد از اتمام جنگ بدر به خاطر عدالت بين عباس و ديگران فرقى قائل نشد. شب اسراء را به ريسمان بستند و عباس نزديك خيمه پيامبر قرار داشت .
صداى ناله عباس به گوش پيامبر مى رسيد به همين جهت تا نيمه هاى شب خوابش نمى برد و پهلو به پهلو مى غلطيد.
يك نفر از مسلمانان نزديك پيامبر بود پرسيد: يا رسول الله چرا بخواب نمى رويد؟ فرمود: ناله عموى من عباس ناراحتم مى كند و خوابم نمى برد. اندكى بعد صداى عباس خاموش شد.
پيامبر پرسيد چه شده كه ناله عباس عمويم را نمى شنوم ؟ آن شخص گفت : ريسمان او را شل كردم ، فرمود: ريسمان همه اسرار را شل كن .(466)
4- عدم صله رحم و مرگ
شعيب عقر قوقى گويد: امام موسى بن جعفر فرمود: فردا مردى از اهل مغرب به نام يعقوب ترا ملاقات مى كند و از احوال من مى پرسد او را به خانه ام راهنمائى كن .
من او را در طواف يافتم و حال احوال كردم ، ديدم مرا مى شناسد.
گفتم : از كجا مرا شناختى ؟ گفت : در خواب كسى مرا گفت : كه شعيب را ملاقات كن و آنچه خواهى از او بپرس . چون بيدار شدم نام ترا پرسيدم ترا به من نشان دادند.
او را مردى عاقل يافتم و به در خواستش او را به خانه امام بردم و اجازه طلبيدم و امام اجازه دادند.
چون نگاه امام به او افتاد فرمود: اى يعقوب ديروز اينجا (مكه ) وارد شدى ، ما بين تو و برادرت فلان جا انزاعى واقع شد و كار به جائى رسيد كه همديگر را دشنام داديد و اين طريقه ما و دين پدران ما نيست ، ما كسى را به اين كارها امر نمى كنيم ، از خداى يگانه و بى شريك بپرهيز.
به اين زودى مرگ ما بين تو و برادرت جدائى خواهد افكند و اين بخاطر آن شد كه شما قطع رحم كرديد. او پرسيد: فدايت شوم ، مرگ من كى خواهد رسيد؟ فرمود: همانا اجل تو نيز نزديك بوده لكن چون تو در فلان منزل با عمه ات صله كردى و رحم خود را وصل كردى بيست سال به عمرت افزوده شد.
شعيب گويد: بعد از يكسال يعقوب را در حج ديدم و احوال او را پرسيدم ، گفت : برادرم در آن سفر به وطن نرسيده وفات يافت و در بين راه به خاك سپرده شد.(467)
5 - على بن اسماعيل
بر اثر سعايت بيشمار از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام نزد خليفه عباسى هارون الرشيد، سبب شد تا هارون سئوال كند: از آل ابى طالب كسى را طلب كنيد تا احوالات او را بداند. يحيى برمكى وزير و ديگران ، على بن اسماعيل برادر زاده امام را معرفى كردند.
بامر خليفه نامه اى براى اسماعيل نوشتند و او را به بغداد طلبيدند، چون امام بر اين سر اطلاع يافت ، او را طلبيد و فرمود: كجا مى خواهى بروى ؟ گفت : بغداد، فرمود: براى چه مى روى ؟ گفت : قرض بسيار دارم ، فرمود: من قرض تو را ادا مى كنم و خرجت را مى دهم ! او قبول نكرد و گفت : مرا وصيتى كن !
فرمود: تو را وصيتى مى كنم در خون من شريك نشوى و اولاد مرا يتيم نگردانى تا سه مرتبه تكرار كردند، و سيصد دينار طلا و چهار هزار درهم به او عطا كردند، بعد حضرت به حاضران فرمود: او در ريختن خون من سعايت خواهد نمود.(468)
اسماعيل به بغداد آمد و بر يحيى بن خالد برمكى وارد شد. شب در خلوت يحيى سخن ها تعليم اسماعيل كرد و گفت ، فردا در حضور خليفه كه درباره موسى بن جعفر عليه السلام مى پرسند بگو: من نديده ام در يك زمان دو خليفه باشد، شما در بغداد و موسى بن جعفر در مدينه ، نزديك است مردم را عليه تو بشوراند!!
فردا صبح اسماعيل بر هارون وارد شد و هر چه توانست بر عليه موسى بن جعفر مطالب سعايت انگيز گفت ، از جمله اينكه از اطراف برايش پول مى برند و اسلحه برايش مى آورند و از مردم بيعت مى گيرد و مى خواهد دولتى تشكيل دهد.
هارون انگار خواب بوده بيدار شد، و او را مرخص كرد و چهار هزار درهم (دويست هزار درهم ) برايش در منزلى كه بود فرستاد.
وقتى كه پولها را براى اسماعيل آوردند دردى سخت در گلويش گرفت و همان ساعت بخاطر قطع رحم با عمويش موسى بن جعفر عليه السلام مرد و كيسه پولها را به خزانه هارون الرشيد برگرداند و حسرت پولها را به گور برد.(469)