آزارم میدهی ؛ به عمد ...یا غیرعمد خدا میداند... اما من آنقدر خسته ام , آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم ... حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است ... اشک میریزم... سکوت میکنم و تو ... همچنان ادامه میدهی... نفرینت هم نمی کنم ... خیالت راحــتـــــ . . . شکســـــته ها نفرین هم بکــنند ، گیرا نیســـت …! نـــفرین ، ته ِ دل می خـواهد دلِ شکســـته هـم که دیگر ســــر و ته ندارد.... واما من فقط دلم را نفرین میکنم که با عشقش تو را آزار میدهد کاش میتوانستم کاری برایت بکنم کاش