در کتاب اصول کافی روایت بسیار تکان دهنده ای از امام صادق علیه السلام نقل شده است (گردآوری : انجمن ناجی)
حضرت می فرماید:
«عـیـسـى بـن مـریـم (ع) از شهری گذر می کرد که همه اهالی آن به همراه پرنده ها و جاندارانش هم زمان مرده بودند.
حضرت عیسی (ع) به یارانش فرمود: این مردم با عذاب الهی هلاک شده اند زیرا اگر به تدریج مرده بودند هر کدام دیگری را به خاک می سپردند.
حواریون گفتند: از خداوند طلب کن تا اینان را زنده کند و ببینیم به چه عملی گرفتار عذاب شده اند تا ما از آن دوری نماییم.
حضرت از پروردگار خود خواست و ندا شد که آنها را صدا بزن. شب هنگام آنها را صدا زد و تنها یکی از مردم آن شهر پاسخ داد. حضرت به او فرمود: وای بر شما، چه عملی مرتکب شده اید؟
آن مرد گفت:
۱- پرستش طاغوت
۲- دوستى دنیا
۳- ترس اندک (از خـدا)
۴- آرزوى دور و دراز
۵- و غـفلت در سرگرمى و بازى؛
حضرت فرمود:
پرستش شما از طاغوت چگونه بود؟
عرض کرد: گنهکاران را فرمانبرى داشتیم.
دوستی شما به دنیا چگونه بود؟
گفت: مانند دوستى کودک به مادرش! هر وقت دنیا به ما رو می آورد شاد می شدیم و اگر رو بر می گرداند ناراحت می شدیم!
فرمود: سـر انـجام کار شما بکجا کشید؟
عرض کرد: شبى را به خوشى بسر بردیم و بامدادان در هـاویه افتادیم.
فرمود هاویه چیست؟
عرض کرد: سجین است (گردآوری : انجمن ناجی)
فرمود: سجین چیست؟
عرض کـرد: کـوههایى از آتش گداخته که تا در روز قیامت بر ما فروزان است (گردآوری : انجمن ناجی)
فرمود: چه گفتید و به شما چه گفتند؟
عرض کرد: گفتیم ما را به دنیا بر گردانید تا از دنیا روگردان شویم و زهد ورزیم.
ندا آمد: دروغ مـیگویید!
حضرت فرمود: فقط تو پاسخ ما را دادی و بقیه حرفی نگفتند؟
عرض کرد: یا روح الله، همه آنها به دهنه و لگام آتشین مهار شده اند و به دست فرشتگان سخت و تند گرفتارند و من در میان آنها به سر می بردم ولى از آنها نـبـودم. تا آن هنگام که عذاب خدا آمد مرا هم با ایشان در برگرفت، پس من به تار موئى بـر لبـه دوزخ آویزانم و نمی دانم که آیا در آن به رو درافتم و یا از آن رهائى می یابم؟
...................
┘◄حضرت عـیـسـى (ع) به حواریون فرمود: اى دوستان خدا، خوردن نانى خشک با نمک و خـوابـیـدن بـر مزبله ها سزاست در صورتى که در دنیا و آخرت در عافیت باشد.»