اطلاعات جدید هنگامی در اختیار ما قرار میگیرد که آمادگی لازم را برای کسب آنها داشته باشیم و تا آن زمان حتی آشکارترین چیزها از چشمهایمان پنهان میماند .
تا مصیبتی نباشد به فکر تغییر زندگی نمیافتیم پس ما به مشکلات و مصیبتها محتاجیم
ما از شکستها بیشتر از پیروزیهایمان چیز یاد میگیریم .
جهان همیشه برای تغییر و اصلاح به ما سقلمههایی میزند اما اگر نفهمیم و درس را یاد نگیریم با پتک بر سرمان میکوبد .
اگر درسهایی که روزگار به ما میدهد یاد نگیریم ؛ مجبور به گذراندن مجدد آن هستیم ؛ راه فرار وجود ندارد .
اگر احساس بدبختی میکنیم نشانهی آن است که به درسهایی که روزگار به ما میدهد توجه نکردهایم .
ما معمولا دوست داریم که مهمترین درسها را به تعویق بیندازیم مثلا میگوییم : « حاضرم هرکاری بکنم جز بخشیدن فلانی » . شاید مهمترین درس امروز ما بخشیدن همان شخص است .
وقتی کسی که ما را آزار داده نمیبخشیم ؛ او همچنان به ما متصل است و ما را آزار میدهد . پس هر وقت درس بخشیدن را فرا گرفتیم از او جدا میشویم .
بخشیدن باید از صمیم قلب باشد وگرنه خودمان را فریب دادهایم .
قبل از اینکه آدرست را عوض کنی تفکرت را عوض کن ( به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است ) . اگر روشمان را عوض نکنیم ؛ همه جا رئیس پستفطرت ، همسایهی بد ، همکار بد و . . . . . . وجود دارد .
تنها راه غلبه بر ترس ، روبرو شدن با آن است و ما غالبا به طرف حوادثی کشیده میشویم که از آن وحشت داریم . این روش زندگی ، برای تشویق ما انسانها به رشد کردن است .
« همان غاری که از وارد شدن به آن واهمه دارید ؛ میتواند سرچشمهی آن گنجی باشد که به دنبالش میگشتهاید »
زندگی نباید همیشه با درد و رنج آمیخته باشد ؛ با این حال درد و رنج هنوز هم دلیل اصلی تغییر کردن ماست .
متأسفانه مبارزات واقعی زندگی هرگز آسان نیستند .
هرکسی قدم به زندگی ما میگذارد ؛ یک معلم است که محدودیتها را به ما نشان میدهد .
زندگی کی آسانتر میشود ؟ هیچوقت !! اما میتوانیم یاد بگیریم با زندگی بهتر کنار بیاییم .
هرکسی مشکلات خودش را دارد ؛ پس به حال کسی حسرت نخوریم .
خود ما انسانها هم اگر هیچ مشکلی نداشته باشیم ؛ احساس یکنواختی میکنیم .
شرطی برای خوشبختی خود تعیین نکنیم ؛ از همین الان احساس خوشبختی کنیم ؛ چون خوشبختی خیالی که هیچ مشکلی نداشته باشیم ؛ وجود خارجی ندارد .
مرتبا از خود بپرسیم : « از این مسئله چه درسی باید بیاموزم » .
همیشه هرکسی آمادگی پذیرفتن هر درسی را ندارد ؛ پس همیشه با اصرار نمیتوان به افراد درس زندگی داد .
از درسهای زندگی نمیتوان فرار کرد ؛ چون آنقدر تکرار میشود تا نمرهی قبولی بگیریم .
یکی از درسهایی که از طبیعت میگیرم این است : « تلاش + شکیبایی = ثمر » یعنی اگر زحمتی نکشیم یا کمحوصله باشیم ؛ چیزی بدست نمیآوریم .
یکی دیگر از درسهای طبیعت این است « قبل از کاشتن نمیتوانی درو کنی » یعنی نمیتوانی بگویی اگر من فلان چیز را داشتم بیشتر تلاش میکردم . اول باید تلاش کنی ؛ سپس به نتیجه میرسی ( مثلا اگر پول داشتم فلان کار را میکردم ) .
درس دیگر این است که برای بهدست آوردن یک بوته باید دانههای زیادی را کاشت. یعنی کسی مؤفقیت 100% در زندگی را برای ما تضمین نکردهاست .
ما در زندگی آن چیزی را بدست میآوریم که طلب کردهایم. یعنی اگر در زندگی چیزی که باب میلمان است را بدست نیاوردهایم؛ به دلیل این است که تلاش کافی را انجام ندادهایم
اگر ما با امکانات کم موفق نیستیم؛ امکانات زیاد هم مشکلی از ما حل نمیکند زندگی مثل میدان جنگ است؛ از هرچه داریم باید بهترین استفاده را بکنیم فرصت زیادی برای خیالپردازی نیست.
برای هرکاری که در پیش رو دارید حداکثر توان خود را کار بگیرید و مطمئن باشید فرصتها و موقعیتها شما را پیدا خواهندکرد.
زندگی ماهیت انبارشوندگی دارد؛ شکست یا پیروزی کم کم ایجاد میشود و ما همیشه باید برآوردی از عملکردمان داشتهباشیم؛ چون ممکن است با اهمال، اندکاندک به فاجعه نزدیک شویم. در زندگی ثبات وجود ندارد؛ یا باید به جلو برویم و یا پایین بیفتیم.
انضباط لازمهی زندگی است؛ اگر کسی خود بهخود انضباط را رعایت نکند به سمتی کشیده میشود که دیگران او را به انضباط وادار کنند.