40 - باريدن طلا از آسمان
در ((حكايات الصالحين )) آوردند كه :
فقيرى محتاج و عيالوار، براى طلب پول از خانه بيرون آمد، نمى دانست كه به كجا برود. ناگاه گذارش به كنار مجلس واعظى افتاد كه حاضران را به فرستادن صلوات ترغيب مى فرمود. آن فقير در آن جا ايستاد و شنيد كه واعظ مى گفت : در فرستادن صلوات ، تقصير مكنيد كه اگر توانگر بر آن سرور صلوات فرستد، در مالش بركت به هم مى رسد و اگر فقير صلوات فرستد، حق تعالى از آسمان روزى بر او مى فرستد.
آن فقير، از آن مجلس بيرون رفت و به فرستادن صلوات مشغول شد؛ بعد سه روز، از ويرانه اى مى گذشت ، پايش به سنگى خورد. آن سنگ كنده شد و سبوى پر از زر، در زير آن سنگ ظاهر گرديد.
آن مرد گفت : وعده روزى من از آسمان است ، و روزى زمين را نمى خواهيم ، و آن سنگ را در جاى خود گذاشت و به خانه آمد، صورت حال را با زن خود گفت . آن مرد، همسايه اى داشت كه يهودى بود. قضا را، در آن وقت ، آن يهودى بر بام خانه خود بود؛ و حكايت آن مرد را كه با زنش مى گفت ، شنيد. و فى الحال ، از بام فرود آمده ، به ويرانه رفت ، آن سبو را برداشته ، به خانه آمد. وقتى سر آن را گشود، ديد كه سبو، پر از مار و عقرب است . به اطرافيان خود گفت : اين همسايه مسلمانان ، دشمن ما است . وقتى كه من در بام بودم ، فهميدم ، و آن سخن را براى اين گفت كه در طمع افتم ، و آن سبو را به خانه آورم ، و از آن ضررى به من رسد. پس بهتر آن است كه آن را به بام برده از راه روزنه ، در خانه او ريزم ، تا آن كه براى من مى خواست ، به خودش برگردد.
به بام آمد، در وقتى كه زن آن فقير، به شوهر خود مى گفت : روا باشد كه تو سبوى پر از زر بيابى و آن را بگذارى و ما در فقر و تنگدستى باشم ؟
آن مرد مى گفت : اميدوارم كه روزى ما از آسمان نازل شود.
ناگاه يهودى ، سر سبو را گشود و آن را سرنوشت ساخت ؛ آن مرد، آوازى شنيده سر را بالا كرده ديد كه از روزنه خانه او، زر فرو ريخت . فرياد زد: اى زن ! اين زر است كه از آسمان فرو مى ريزد، و آن زرها را بر مى داشت ، و صلوات مى فرستاد.
وقتى يهودى ديد كه از سبو زر مى ريزد، آن را برداشت ، در آن مكان ، ديد كه همان مار و عقرب است . باقى را نيز، در خانه درويش ريخت ، و همه زر سرخ بود. آن يهودى دانست كه اين سرى است از اسرار غيبى كه به ظهور مى رسد. در خاطرش گذشت كه اين همان حكم آب نيل دارد، كه در زمان حضرت موسى ((على نبينا و آله و (عليه السلام ))) در نظر قبطى خون مى نمود، و در نظر سبطى آب بود. و فى الحال ، آن درويش را به بام طلبيده ، به دست او مسلمانان شد و از بركت صلوات بر آن حضرت ، مسلمانان را دولت غناء، و يهودى را سعادت اسلام روزى شد.
41 - سه صلوات و شيرين شدن عسل
روزى رسول خدا - (صلى الله عليه و آله و سلم ) - در نخلستان نشسته بود، و اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در خدمت آن جناب بود ناگاه زنبور عسلى به نزد آن حضرت آمد، گرد آن حضرت مى گرديد. آن جناب - (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اميرالمومنين - (عليه السلام ) - فرمود: ((اين زنبور مى خواهد كه ما را ضيافت كند. مى گويد كه قدرى عسل در فلان موضع گذاشته ام . اميرالمومنين - (عليه السلام ) - را بفرست كه آن را بياورد.))
اميرالمؤ منين - (عليه السلام ) - رفت ، و آن عسل را حضور پيامبر آورد.
رسول خدا - (صلى الله عليه و آله و سلم ) - از آن زنبور پرسيد: ((خورش شما شكوفه تلخ است ، به چه سبب در درون شما شيرين مى گردد؟))
عرض كرد: آن به بركت جناب شماست ؛ زيرا كه هرگاه كه قدرى از شكوفه در درون ما، در مى آيد، فى الحال الهام الهى به ما مى رسد كه سه نوبت بر شما صلوات فرستيم و به بركت آن صلوات ، شكوفه تلخ در درون ما شيرين مى شود.
42 - پر و پال ملك به واسطه صلوات
حق - سبحانه و تعالى - به ملكى فرمود كه فلان شهر را ويران كن .
وقتى آن ملك به آن شهر آمد، گريه كودكان و ناله زنان و فرياد چهارپايان را شنيد، برايشان رحم نموده و بر ويرانى آن شهر اقدام نكرد. تند باد قهر، از مهيب جلال وزيده ، پر و بال آن ملك را در هم شكست ؛ و از بالا رفتن بر افلاك ، محروم و مهجور ماند.
روزى جبرييل - (عليه السلام ) - او را گريان و نالان بر روى خاك افتاده ديد.
دلش بر پريشان حالى و شكسته بالى آن ملك سوخت . حال عجز و بيچارگى و ضعف و آوارگى او را به بارگاه جلال عرض كرد.
خطاب آمد به او بگو: بر حبيب من محمد - (صلى الله عليه و آله و سلم ) - صلوات فرستد تا به بركت آن پر و بال به او برگردد. به او گفته شد. آن ملك به وظايف صلوات قيام نمود. و بال اقبال باز يافته به فراغ بال به جانب آشيانه خود پرواز نمود.
43 - رفع فقر
رسول خدا - (صلى الله عليه و آله و سلم ) - فرمود:
((صلوات فرستادن فقر را بر طرف مى كند.))
44 - اداى قرض
در تاريخ مدينه دهلويست كه يك مرد نيك سه هزار اشرفى وام داشت و بستانكار از او شكايت كرد او را نزد قاضى برد، و يك ماه مهلت گرفت و رفت به درگاه خداى تعالى و بر پيغمبر - (صلى الله عليه و آله و سلم ) - زارى كرد. شب 27 ماه در خواب ديد كه يكى مى گويد: خدا وام تو را مى پردازد! برو نزد ابن عيساى وزير و بگو رسول خدا - (صلى الله عليه و آله و سلم ) - مى فرمايد سه هزار وامم را بپرداز.
بيدار شد و شاد بود و با خود انديشيد كه اگر گفت : نشانه اين واقعه چيست ؟ چه گويم ؟ آن روز خوددارى كرد و شب دوم هم همين خواب را ديد و شادمان بيدار شد و باز هم شرمش آمد و آن روز هم نزد وزير نرفت .
شب سوم باز پيغمبر را خواب ديد كه سبب نرفتن را از او پرسيد و گفت : از شما نشانى راستى اين واقعه را مى خواهم ؟
پيغمبر آن را پسنديد و فرمود: ((به او بگو تو پس از نماز سپيده دم تا بر آمدن خورشيد پيش از آن كه با كسى سخن گويى پنج هزار بار بر من صلوات مى فرستى و جز خدا و كرام الكاتبين آن را ندانند.))
روز سوم رفت و خوابش را با نشانى گفت ، وزير شاد شد و گفت : مرحبا به رسول خدا - (صلى الله عليه و آله و سلم ) - و سه هزار اشرفى براى پرداخت وام به من داد و سه هزار براى هزينه عيال و سه هزار براى سرمايه كار و از من خواست پيوند دوستى از او نبرم و هر نيازى را به او پيشنهاد كنم . سه هزار را نزد قاضى بردم و بستانكار را با افسوس و آه نزد او ديدم و پول ها را شمردم و داستان را گفتم .
قاضى گفت : چرا همه كرم از وزير باشد، من خود وام تو را مى پردازم .
بستانكار گفت : من سزاوارترم كه بگذرم و گفت من براى خدا و رسول خدا از اين پول گذشتم . قاضى گفت : من آن چه در راه خدا دادم پس نگيرم و همه اموال را با خود آوردم شكرگزار خدا و مصلى بر پيغمبرش .(23)
45 - خوشبو شدن روى به بركت صلوات
در شفاءالاسقام است محمد بن سعيد
روايت شده كه و گفت : با خود عهد بستم پيش از خواب به شمار معين صلوات بر پيغمبر - (صلى الله عليه و آله و سلم ) - فرستم و شبى با خاندانم در غرفه اى خوابيدم و در خواب ديدم كه آن حضرت وارد شد و ديوارهاى خانه به نور جمالش روشن گرديد و فرمود: ((آن دهانى كه بر من صلوات مى فرستاد كجاست تا آن را ببوسم ؟))
من شرم كردم دهانم را جلو ببرم ، صورتم را جلو بردم ، آن را بوسيد. از شادى بيدار شدم و خاندانم را بيدار كردم و بوى خوشش در غرفه پيچيده و گويا پر از مشك اذفر بود.
آن بو تا هشت روز از رخسارم مى وزيد و هر كسى آن را مى بوييد.(24)
46 - بوى خوش دهان فقير
از يكى از مشايخ حكايت كرده اند كه گفت : شبى در اصفهان ، در زاويه يكى از فقرا ماندم ؛ و هنگام نصف شب ، از خواب بيدار گرديدم و بوى خوشى به مشام من رسيد كه هرگز از آن خوش تر بويى نشنيده بودم . برخاستم و در جستجوى آن برآمدم كه آن بوى از كجاست و به هر طرف دويدم ، آخر ديدم كه آن بوى ، از داخل زاويه است . و چون نگاه كردم ، فقيرى را ديدم كه در كنج زاويه ، زمزمه مى كرد. وقتى گوش دادم ، شنيدم كه صلوات مى فرستاد؛ و آن رايحه جان افزا، از دهان او مى وزيد.(25)
47 - صلواتى از اسرار
اين صلوات از اسرار مى باشد كه اگر براى آخرت بخواند، معنويات به دست مى آورد و مشهور است اگر براى دنيا بخواند گنج پيدا خواهد كرد. ده مرتبه صبح ، ده مرتبه عصر، نزديك مغرب و عشاء بخواند و براى ختم نودونه مرتبه لازم است .
اللهم صل على سيدنا و حبيبنا و شفيعنا محمد حاء الرحمه و ميمى الملك ودال الدوام اسيد الكامل الفاتح الخاتم كلما ذكرك وذكره الذاكرون وكلما سهى و غفل عن ذكرك و ذكره الغافلون صلواة دائمة بدوامك باقية ببقائك لا منتهى لهادون ذلك و على اله و اصحابه كذلك انك على كل شى قدير و بالاجابة جدير.
48 - درمان فراموشى
رسول خدا - (صلى الله عليه و آله و سلم ) - فرمود:
((وقتى چيزى را فراموش كرديد، بر من صلوات بفرستيد كه موجب ياد آمدن آن چيز خواهد شد، ان شاءالله تعالى .))
49 - اين از بركات صلوات است
زنى حامله بود، تنها از مكه به مدينه مهاجرت نمود، و به اين سبب او را ((مهاجر)) مى گفتند، ناگاه پسرى زاييد، مانند قطعه اى از گوشت كه دست و پا نداشت .
مهاجره ، غمناك شده به قابله گفت : من به حكم خدا راضيم ؛ اما به جهت شماتت دشمنان يعنى كفار مكه ، بگويند كه فلانه از شهر ما رفت و دين اسلام را قبول نمود و بتان ما دست و پاى فرزند او را گرفتند - دغدغه به خاطر مى رسد.
قابله گفت : بايد در اين قضيه ، رجوع به محكمه عليه نبويه - (صلى الله عليه و آله و سلم ) - نمود. مهاجره ، خدمت آن سرور آمد، صورت حال را به عرض رسانيد. آن جناب فرمود كه بگو: اللهم صل على محمد وال محمد كما باركت على ابراهيم .
مهاجره ، اين كلمات را بر زبان راند، به خانه خود برگشت ، فرزند خود را با دست و پاى درست ديده در حال ، خبر به سيد ابرار رسانيد، آن حضرت فرمود: ((اين ، از بركت صلوات فرستادن بر من بود.))
50 - روييدن پر و بال به بركت صلوات
روزى جبرييل - (عليه السلام ) - نزد رسول اكرم جليل (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد، و گفت : ((يا رسول الله ! امروز امر غريبى مشاهده نمودم ، آن امر اين است كه در وقت پايين آمدن از آسمان گذارم به كوه قاف افتاد، در آن جا آواز ناله دلخراش و فرياد جگرسوزى به گوش من رسيد، دانستم كه داغ ديده اى كه به آن زارى مى نالد، و درمانده اى است كه به آن نيازمندى مى خروشد. از عقب آن ناله رفتم ، فرشته اى ديدم ؛ كه پيش از آن ، او را در آسمان ، با عظمتى هر چه تمام تر ديده بودم كه بر تختى از نور مى نشست و هفتاد هزار فرشته در خدمت او صف زده مى ايستادند؛ وقتى نفس مى زد، ملايكه از نفس او مخلوق مى شدند؛ او را ديدم كه با دلى خسته و بالى شكسته ، بر زمين افتاده . از حالش پرسيدم . گفت : ((در شب معراج مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم ) - من بر تخت خود نشسته بودم ، و به تعظيم آن حضرت نپرداختم ، و شرايط تجليل و تكريم را - چنان كه شايسته بود - به جا نياوردم ، به اين عقوبت مبتلا شدم ، و از ذروه افلاك ، به حضيض خاك افتادم ، الحال ، تو شفيع من شو، و از حضرت ذوالجلال ، عفو مرا درخواست كن .))
من در درگاه احديت ، تضرع بسيار كرده ، و مغفرت او را درخواست نمودم . خطاب از رب الارباب رسيد كه :
((به او بگو كه اگر مغفرت لغزش ، و عفو گناه خود را مى خواهى ، بر حبيب من صلوات فرست ، تا به مقام اكرام خود برگردى .))
من صورت حال را، به آن شكسته بال گفتم ، و او بر حضرت شما صلوات فرستاد، فى الحال ، بال هاى اقبال و كرامت او روييد، و از مركز خاك به محيط افلاك پرواز كرده ، به بركت اين خدمت ، به محل قرب رسيد.
51 - رفع فقر به واسطه صلوات
سهل بن سعد روايت شده است كه :
مردى خدمت رسول خدا - (صلى الله عليه و آله و سلم ) - آمد، و از فقر شكايت كرد، آن حضرت فرمود:
((وقتى داخل خانه خود شدى سلام كن - خواه كسى در خانه باشد و خواه نباشد - و بر من سلام فرست ، و بعد از آن سوره اخلاص بخوان .))
و آن مرد، چنان كرد و در اندك روزى توانگر گرديد، چنان كه بر همسايگان و خويشان خود افاضه مى نمود.
52 - رفع نفاق
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) - فرمود:
الصلاة على وعلى اءهل بيتى تذهب بالنفاق ؛ ((صلوات و درود بر من و خاندان من نفاق را از بين مى برد.))
53 - رواشدن حاجت
از امام صادق - (عليه السلام ) - روايت شده است كه رسول خدا - (صلى الله عليه و آله و سلم ) - فرمود: ((صلوات فرستادن شما بر من ، باعث روا شدن حاجت هاى شما است و خدا را از شما راضى كرده و اعمال شما را پاكيزه مى گرداند.))
54 - يك صد بار صلوات
رسول خدا - (صلى الله عليه و آله و سلم ) - فرمود:
من صلى على محمد و على آل محمد مئة مرة قضى الله تعالى له مئة حاجة .
هر كس يك صدبار بر محمد و آل محمد (عليهم السلام ) صلوات و درود بفرستد خداوند يك صد حاجت او را برآورده سازد.
55 - خلاصى از دشوارى ها
در ذيل تفسير آيه ((واذ نجيناكم من آل فرعون )) آمده است :
بنى اسراييل با ذكر صلوات بر ((محمد و آل او)) از مشكلات و دشوارى هاى فرعون ، از سختى و بيگارى هايى كه از سوى عمال فرعون مقرر شده بود نجات مى يافتند، بنى اسراييل بر اثر كار اجبارى فرعون ، از پاى در مى آمدند تا آن كه از سوى خدا، به موسى وحى شد كه به آنان (بنى اسراييل ) صلوات بر محمد و آل محمد را تعليم ده تا موجب تخفيف در سختى هاى آنان شود.(26)
56 - هنگام فراموشى
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
((شيطان يكى از ياران خود را بر آدمى مى گمارد تا آن چه را كه در خاطر دارد از وى بگيرد و او را به فراموشى و نسيان وادارد و همكار شيطان كه ((خلاس )) نام دارد به مسئوليت مربوطه ، همت مى گمارد. پس هرگاه كسى خواست مطلبى را به نظر آورد و احساس كرد كه آن را فراموش كرده است ، دست به دعا بردارد و حضور آن را از خدا بخواهد و بر محمد و آل او درود بفرستد و ((خلاس )) (شيطان ) را لعنت كند اين عمل موجب ذكر و به ياد آمدن آن مساءله مى گردد و اگر به يادش نيامد ذكر و ياد خدا و صلواتى را كه بر زبان آورده است به جاى همان مطلب فراموش شده پاداش الهى دارد.(27)))
57 - قبول شدن حاجت
اميرالمؤ منين على - (عليه السلام ) - فرمود:
من قال : ثلاث مرات اللهم صل على محمد و آل محمد قضى الله حاجته
((هر كس سه بار بگويد اللهم صل على محمد و آل محمد، خدا حاجتش را روا فرمايد.))
58 - نورانيت دل
خضر پيامبر (عليه السلام ) در محضر امام حسن مجتبى (عليه السلام ) حاضر شد و سوالاتى را با وى در ميان نهاد، و از جمله پرسيد:
((چرا آدمى گاهى مطالبى را كه مى داند به ياد نمى آورد.))
امام پاسخ فرمود: ((قلب بشر بر ((حق )) استوار است و با ((حق )) عجين گشته و روى ((حق )) روپوش نهاده شده است ، پس اگر بر محمد و آل محمد سلام و درود كامل بفرستد، ((قلب )) او نورانيت خاصى پيدا مى كند، و آن چه كه از ياد برده به خاطرش مى آيد و اگر صلوات بر محمد و آلش نفرستد و يا آن كه صلوات ناقص بفرستد، آن روپوش همچنان بر روى حق بر قرار خواهد بود و در اين صورت است كه انسان آن چه را كه چه را كه به ياد دارد نيز فراموش مى كند.(28 )))
59 - تندرستى و عافيت
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
((كسى كه يك بار بر من درود بفرستد، خدا ده بار بر او درود مى فرستد و كسى كه ده بار بر من درود بفرستد، خدا صد بار بر او درود مى فرستد و البته صد بار نيز، هزار بار درود خدا را در پى دارد و كسى كه هزار بار بر من درود فرستد، هيچ گاه عذاب نخواهد ديد (و افزود) كسى كه يك بار بر من درود بفرستد، خداوند درى از رحمت و عافيت را به روى او مى گشايد و نيز كسى كه بر من درود فرستد، گناهانش از بين خواهد رفت .(29)))
60 - دعا قبل از طلوع خورشيد
امام عسگرى (عليه السلام ) قبل از طلوع خورشيد اين دعا را مى خواند: ((اى اولى كه قبل از او اولى نيست ، و اى آخرى كه غير او آخرى نيست ، اى قيومى كه انتهايى براى قدمتش نيست ، اى عزيزى كه براى عزتش انقطاعى نيست ، اى چيره و قادرى كه در سلطنتش ضعفى نيست ، اى كريمى كه نعمتش دايمى است . در پيشگاه تو نيازهايم را تقديم مى دارم و مى خواهم كه بر محمد و اهل بيتش (عليه السلام ) درود فرستى .(30)))
61 - به يمن بركت توست !
مردى از بازار ماهى خريد، آن را به خانه آورد، و به زن خود داد. آن ها آتشى روشن نمودند و ماهى را در ميان آتش انداختند تا كباب شود؛ اما آتش به ماهى اثر نكرد و ذره اى از ماهى نيز نسوخت . مرد و زن هر دو متعجب شدند و در حيرت فرو ماندند. آن مرد، ماهى را خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آورد و ماجراى آن را نقل نمود.
حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آن ماهى خطاب كرده و فرمودند: ((چرا آتش در تو اثر نمى كند و تو را نمى سوازند؟!))
به قدرت كامله الهى ، آن ماهى به سخن آمده و گفت : يا رسول الله ! از بركت شما و آل شماست كه آتش مرا نمى سوزاند؛ زيرا من در فلان دريا بودم ، روزى كشتيى از آن دريا مى گذشت ، شخصى در آن كشتيى بود كه بر تو و اهل بيت تو صلوات مى فرستاد، من نيز تبعيت از او، به تو و اهل بيت صلوات فرستادم ، ندايى به من رسيد كه :
((اى ماهى ! جسد تو بر آتش حرام شد و به بركت محمد و اهل بيت او، آتش در تو بى تاءثير است !(31)))