صادقانه بیا و ساعتی در چایخانه با ما باش... از مدرسه خودت تا مدرسه فرزندت... از پدر و مادرت تا پدر شدن و مادر شدن خودت... از دوستانی که داری و داشتی... از گپهایی که زدی و نزدی... از عقایدت و هر آنچه که در دل داری... آزادی که هرکاری بکنی فقط و فقط همینجا...
اینجا سنگهاییست که صبورند...اینجا دلهائیست به وسعت دریا...اینجا رنگین کمانیست از طلوع آفتاب پس از باران...
پذیرایی: 7 صبح تا 7 صبح روز بعد...
.......................................................................
این موضوع به نشانه دوستی، صلح و احترام است (گردآوری : انجمن ناجی) + به هیچ تالار دیگری منتقل نشود + میتوانید به آرایش و زیبائی اولین پست مطابق با سلیقه خودتان بپردازید...)
تصورهای باطل نقش زد آینده ما را
به تصویری مجازی خط کشید آیینه ما را
رفاقتها،محبتها چرا زیبا سرابی بود
گذشته لحظههای عشق ما آشفته خوابی بود
غرورم را لباست میکنم،باز التماست میکنم
تا وقت دیدار
دو چشمم فرش پایت میکنم،جانم فدایت میکنم
من را میازار،من را میازار
برای خندههایت بر من و بر اشک خونینم دلم تنگه
برای سر نهادنهای تو بر دوش و بالینم دلم تنگه
برای با تو بودنها دلم تنگه،نفس با تو کشیدنها دلم تنگه
تصورهای باطل نقش زد آینده ما را
به تصویری مجازی خط کشید آیینه ما را
رفاقتها،محبتها چرا زیبا سرابی بود
گذشته لحظههای عشق ما آشفته خوابی بود
غرورم را لباست میکنم،باز التماست میکنم
تا وقت دیدار
دو چشمم فرش پایت میکنم،جانم فدایت میکنم
من را میازار،من را میازار
شکستنهای قلب پرغرورم،تحملکردن روح صبورم
شمردنهای تکرار شب و روز،غم شبتلخی و تنهایی روز
برای آن دو چشم کهربایی،که آتش زد مرا با بیوفایی
برای بوسه هنگام دیدار،وداع تلخ آن با چشم نمدار
شکسته قلب من بشکستی و از من نپرسیدی
دل بسوزنده آهم بدیدی و هرگز نترسیدی
هنوزم آسمانم را فقط تنها تو خورشیدی
کشانیدی به ویرانی مرا از غم تو پاشیدی
غرورم را لباست میکنم،باز التماست میکنم
تا وقت دیدار
دو چشمم فرش پایت میکنم،جانم فدایت میکنم
من را میازار،من را میازار