او همیشه آرزو داشت بهشت را در خواب ببیند، و بالاخره شبی ، صدایی که صاحبش را نمی دید، او را برای دیدن باغی از باغ های فردوس دعوت کرد، و او چشم اندازی دلربا و درخشنده و پرسپکتیوی روح نواز و پر شکوه را در خواب دید.
صدا به او گفت: گوشه ای از آنجا را که دوست داری ببین، آنگاه مثل اینکه جداری ازنور یا پرده ای شفاف و ابریشمین و درخشان آرام آرام کنار برود، منظره ای پدیدار شد.
در مرکز این دورنما، آبگیری کوچک قرار داشت که سطح اش با موج هایی ریز و کم دامنه و حرکتی نرم و لطیف، در جنبش بود، مثل پیچ و تاب خوردن حریر پولک دوزی شده ای که در برابر وزش نسیمی ملایم قرار گرفته، کرشمه وار چین و شکن بر می داشت.
جویبارهایی با درخششی مخملین به آبگیر می پیوست و نهرهایی از آن سرچشمه می گرفت و جاری می شد. منبع نور دیده نمی شد اما سپهر از روشنایی گسترده ای می درخشید، انگار رودی از نور در همه جا جریان داشت، باران پرتو های نور همه جا را فراگرفته بود، و تحت الشعاع درخشش موجهای چرخان آن روشنی، بازتاب هایی رنگارنگ و پر تلالو، و اخگر هایی همچون قطره، در تمام گسترۀ آن منظره، با ظرافت و موزون در جنبش و رقص بودند ، پرتوهایی متین، که تابشی چشم نواز، شادی افزا و در عین حال آرامش بخش داشتند.
همه سوی آبگیر را درختان و گیاهان گوناگون پوشانده بود، شاخه های این درختان پر از برگ و میوه هایی بود که بازتابی رخشنده، مثل جواهر و طلا و نقره داشتند.
پیرامون برکه پوشیده بود از بوته های قشنگ و گلهای خوشبو. مثل اینکه گلها و بوته ها را از یشم، زمرد، کهربا و عقیق تراشیده و با مروارید، مرجان و صدف آذین بسته باشند. پرندگانی زیبا و ناآشنا بر شاخۀ درختان نشسته بودند، رنگ همۀ این پرندگان روشن و براق و بیشترشان نقره ای، آبی روشن، سبز و ارغوانی بودند.
بنظر می رسید همه از جنس بلورند، بخشی از نور از بدن آنها عبور کرده و بخشی هم منعکس می گردید. نوایی مینوی، ملایم و روح نواز از هر سو بگوش می رسید، مثل اینکه آمیزه ای بود از صدای ترنم آب، نغمه سرایی پرندگان، حرکت و برهم خوردن برگ ها و آهنگ پیچیدن جریان ملایم هوا در میان شاخه های درختان و بهم خوردن برگ های سپیدار.
انگار همۀ پدیده های این چشم انداز هوشربا، هماهنگ و همساز، در حال اجرای یک ملودی لطیف و گوش نواز یا سرود و نیایشی دسته جمعی درستایش آفرینندۀ آن همه زیبایی، بودند.
سرزندگی، لبخند، آسایش و آرامش خاطر، همه را در آغوش گرفته، خشنودی و رضایت پایدار به کمال مطلق رسیده بود. در انتهای این منظرۀ آکنده از صوت، رنگ و عطر و از لابلای انبوه گیاهان مرموز و درخشان، برق نوری رویایی، هوشبر و مستی زا نمایان بود.
.........................................................................................................................
برگرفته از کتاب شوق ساختن، یادمانده های زندگی آقای رضا جعفری
.......................................................................................................... انجمن ناجی