صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألهین (درگذشته ۱۰۴۵ قمری[۱])، متأله و فیلسوفشیعهایرانیسدهٔ یازدهم هجری قمری و بنیانگذار حکمت متعالیه است (گردآوری : انجمن ناجی) کارهای او را میتوان نمایش دهندهٔ نوعی تلفیق[۲] از هزار سال تفکر و اندیشهٔ اسلامی پیش از زمان او به حساب آورد.
• مقدمه
یكی از مهمترین مسائلی كه صدرالمتألهین در آثار خویش بدان پرداخته بحث در شناخت حقایق ماورای طبیعی است، این مباحث در نزد او از چنان ارزش و اعتباری برخوردار است كه تحصیل آن را بر هر عاقلی واجب می داند چنان كه می گوید: «از آنجا كه علوم گوناگون و فنون ادراكات بسیار و احاطه به همه آنها دشوار بلكه نا ممكن است پس بر هر عاقلی فرض است كه همه توجه اش را به مهمترین آنها معطوف داشته و عزم جزم نماید كه سراسر عمرش را به آنچه در به كمال رساندن ذاتش اختصاص دارد مصروف نماید، بعد از آنكه از سایر علوم و معارف به اندازه نیازش در امور دنیوی و اخروی بهره جست. » اما اینها چه مسائلی هستند كه ملاصدرا آنها را «حكمة الالهیة و معرفة الربوبیة » نام نهاده و كسی كه به این نعمت دست یافته باشد به تعبیر قرآن كریم «خیر كثیر» به او اعطا شده است، و به تعبیر صدرالمتألهین به سعادت عظمی و شرافتی بزرگ دست یازیده است (گردآوری : انجمن ناجی) صدرالمتألهین در مقدمة اسفار این علوم را اینگونه معرفی می نماید: « و آن علم به خدا و صفاتش و ملائكه و كتابها و رسولانش و چگونگی صدور اشیاء از او به كاملترین وجه و برترین نظام، و كیفیت عنایت و علم او به اشیاء و تدبیر او در آنها. .. و علم به نفس انسانی و راه رسیدن او به جهانی دیگر و اتصال آن به ملا اعلی و رهایی آن از بندها و پرواز او از جهان مادی و فرو رفتن در بحار ملكوت است (گردآوری : انجمن ناجی) » اینك شایسته است در مبانی فكری این حكیم الهی در معرفت این مفاهیم قدسی تدبّر نماییم، برای رسیدن به این مقصد اعلی لازم است چند مسئله را بر مبنای حكمت متعالیه صدرالمتألهین بررسی نماییم:
• امكان شناخت مسائل ماورای طبیعی
گذشته از سوفسطاییان و شكاكان، برخی از فیلسوفانی كه شناخت را ممكن می دانند می گویند ما فقط خواص و عوارض اشیاء را می توانیم بشناسیم اما به حقیقت آنها دسترسی نداریم چنان كه ابن سینا در تعلیقات می نویسد: «آگاهی بر حقایق اشیاء در توان آدمی نیست و ما از اشیاء جز خواص و لوازم و اعراض چیزی نمی دانیم و به فصول مقومه آنها كه بر حقیقتشان دلالت دارد آگاهی نداریم. پس ما حقیقت اول تعالی و عقل و نفس را نمی شناسیم. ..» ملاصدرا پس از نقل این سخن از ابن سینا در ادامه بحث در تأیید سخن ابن سینا می گوید: « تأویل كلام شیخ الرئیس همان چیزی است كه به آن اشاره نمودیم و در مباحث وجود بر آن برهان اقامه كردیم مبنی بر اینكه افراد وجود برهان پذیر نیستند مگر اینكه با نوعی ترفند برهان شبیه به لّم بیاورم. » اما خردمندان و حكیمان این را دلیل بر انكار هر نوع معرفتی قرار ندادند، بلكه گفتند اگر چه به حقایق اشیاء دسترسی نداریم به خواص و عوارض و لوازم وجودی آنها می توان پی برد و صدرالمتألهین معتقد است كه ما حقایق وجودی را با مفاهیم و عناوینی كه بر آنها صادق است می شناسیم، و در عنوان این بحث می گوید: «حقایق اشیاء یعنی اموری كه امتناع ذاتی ندارند می توانند در تیررس علم بشری قرار گرفته و شناخته گردند.» البته مراد صدرالمتألهین این نیست كه كنه ذات اشیاء را می توان شناخت چون در ذیل همین بحث در تفسیر سخن برخی محققین كه گفتند بسیط را جز به لوازم و آثارش نمی توان شناخت می نویسد: « اگر مرادش این باشد كه عقل وجود خارجی را با هویت شخصیش با صورتی مطابق او نمی شناسد این سخن وجهی دارد. اما اگر مرادش این باشد كه عقل مفاهیم بسیط را هم می شناسد این سخن بطلانش بدیهی است، زیرا عقل مفهوم هستی و شیئیت و... را درك می كند پس مفهوم معقول از هر چیزی یا مركب است یا بسیط، اگر مفهومی بسیط باشد پس یا بیان كننده كنه ذات شی ء و بسیط است یا وجهی از آن، در حالت اول عقل كنه آن شی ء را می یابد و در حالت دوم كنه آن وجه را می یابد اگر چه به كنه ذی الوجه نرسیده باشد.»
نتیجه اینكه اگر چه بالجمله به حقایق اشیاء بویژه مجردات كه حقایق بسیطند نمی توان دست یافت فی الجمله به كمك مفاهیم می توانیم به حقایق ماورای طبیعی معرفت پیدا كنیم چنان كه امام امیرالمؤمنین (ع ) می فرماید: « لم یطلع العقول علی تحدید صفته، و لم یحجبها عن واجب معرفته فهو الذّی تشهد لَه اعلام الوجود: عقلها را نرسد كه با یقین حدود بر صفات او آگاهی پیدا كنند اما از مقدار لازمش منع نشده اند. پس او كسی است كه مظاهر هستی بر وجود او شهادت می دهند.» ما همین مقدار از معرفت كه در تیررس عقل قرار داده شده چگونه و برای چه كسانی قابل حصول است؟ بدیهی است كه با پیمودن روش صحیح معرفت و كسب شرایط وجودی لازم و رفع موانع می توانیم آن حقایق قدسی را تا حدّی دریابیم. اینك بر اساس حكمت متعالیه این منهج را طی می نماییم.
• روش های شناخت معارف ماورای طبیعی
صدرالمتألهین همه روشهای شناخت اعم از تجربه حسی و عقلی و عرفانی و وحیانی را معتبر می داند اما در معرفت مفاهیم ماورای طبیعی منهج عقلانی، عرفانی و وحیانی را می پیماید چرا كه حس را به حریم مجردات راهی نیست و با روشهای استدلال جدلی هم می توان كشف حقیقت نمود. اینجاست كه صدرالمتألهین ضمن رد روش جدلی متكلمین قائل به جواز اعاده معدوم در اثبات معاد جسمانی است، و با اذعان به سخن انبیای الهی به تبیین روش عرفانی و برهانی می پردازد چنان كه می فرماید: « قائلان به جواز اعادة معدوم یعنی همه متكلمان كه در این مسئله مخالف همة حكما هستند، گمان كردند با این سخن (تجویز اعادة اشیاء بعد از نابود شدنشان ) معاد جسمانی كه شرایع آسمانی و كتابهای الهی نازل شده بر سفرای الهی و مقربان ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ بدان خبر داده اند ثابت می شود، اما ندانستند كه اسرار شریعت الهی با بحثهای كلامی و آراء جدلی تحصیل نمی گردد. بلكه روش معرفت آن اسرار تنها از دو راه بدست می آید:
1. روش نیكوكاران، كه با برپاداشتن اقسام عبادات [نظیر نماز و روزه، دعا و...] و تداوم در شیوه های عدالت و زایل نمودن وسوسه های عادت فراهم می آید.
2. روش مقربان الهی، كه با ریاضت های علمی و جهت دادن نیروهای ادراكی به سوی انوار قدسی و صیقل دادن آینة نفس ناطقه و آراستن آن ـ تا با اخلاق فاسد آلوده نگردد ـ حاصل می شود، پس وقتی انسان این راهها را طی كرد نفس او صورتهای حقایق ایمانی را می بیند و اموری را كه از حواس پنهان هستند مشاهده می كند و با صفای ذاتیش آنها را تعقل می كند. »
البته این توضیح لازم است كه انحصار معرفت به این دو راه در این عبارت نافی روش وحیانی از دیدگاه ملاصدرا نیست چرا كه ایشان در مقدمه اسفار عالیترین طریقه معرفت خدای تعالی و علم معاد و طریقه آخرت را زانو زدن در مكتب انبیا می داند و می گوید: «من از اینكه پاره ای از ایام عمرم را در پی گیری آراء متفلسفان و متكلمان [اشاعره و معتزله ] سپری نمودم در درگاه خداوند استغفار كردم. .. تا اینكه بالاخره به نور ایمان و تأیید خدای منان برایم آشكار شد كه قیاسشان بی نتیجه و راهشان غیرمستقیم است پس زمام امورمان را به او و به رسول نذیر و منذرش سپردیم، در نتیجه به آنچه كه از آنها به ما رسید ایمان آوردیم و تصدیق كردیم و دنبال این نبودیم كه برای آن توجیهی خیالی ببافیم یا مسلكی بحثی بسازیم بلكه به هدایت او اقتدا نمودیم و از آنچه كه نهی كرد باز ایستادیم تا امتثال امر خدای سبحان كرده باشیم كه فرمود: «آنچه رسول [خدا] به شما داد بگیرید و از آنچه نهی كرد باز ایستید، تا اینكه خداوند آنچه كه می بایست بر ما بگشاید گشود، پس به بركت متابعت از او ما را پیروز و رستگار كرد.»
• مبانی هستی شناسی در فلسفه صدرایی
شناخت حقیقت وجود بر مبنای حكمت متعالیه در تحصیل مبانی معرفت شناسی صدرالمتألهین در مسائل ماورای طبیعی نقش محوری دارد و در نظر او ناآگاهی فرد به حقیقت وجود به سایر مسائل معرفتی او نیز سرایت خواهد كرد چنان كه می گوید: «از آنجا كه مسئلة وجود اساس قواعد حكمی و مبنای مسائل الهی و محور محكمی است كه سنگ آسیاب علم توحید و معاد و حشر ارواح و اجساد و... به گرد آن می چرخد، بنابرین كسی كه از شناخت وجود محروم ماند جهل او به بسیاری از معارف الهی سرایت پیدا می كند و غفلت از آن موجب از دست رفتن زوایای پنهان معارف الهی و علم ربوبی و وحیانی و... خواهد شد. » از این رو است كه ملاصدرا در آثار فلسفی و نوشته هایش در باب مسائل الهی ابتدا به تبیین مسئلة وجود و اثبات اصل اصیل اصالت وجود می پردازد لذا در ادامه مطالب مذكور می فرماید: « پس صلاح دیدم در این رساله كه در اصول حقایق ایمانی و قواعد حكمت و عرفان به رشته تحریر درآوردم باب سخن را با طرح مباحث وجود بگشایم پس سخن را در آن از مباحث وجود و اثبات اینكه تنها وجود اصل ثابت در هر موجود است و حقیقت منحصر در وجود است و غیر وجود همچون عكس و سایه و شبح وجودند آغاز كردیم. » نتیجه اینكه مسئلة اول در نظریه هستی شناسی ملاصدرا مسئلة اصالت وجود و اعتباریت ماهیت است، چنان كه در اسفار می گوید: « مبدء اثر و اثر مبدء [اول تعالی] تنها وجودات تحقیقی [عینی ] هستند... نه مفاهیم انتزاعی وجود كه تنها امری ذهنیند... و نه ماهیات كه در ذاتشان امری مبهمند و از حقیقت وجود بویی نبرده اند.»
دوم؛ وجود حقیقتی تشكیكی و ذومراتب است؛ در فلسفة صدرایی وجود از نظر مفهومی مشترك معنوی و از نظر واقعیت و تحقق، حقیقتی ذومراتب در قوت و ضعف و كمال و نقص است و هر مرتبه ای ویژگیها و اوصاف خاص خودش را دارد. صدرالمتألهین اشتراك معنوی وجود را امری بدیهی می داند چنان كه می گوید: «اماكونه مشتركاً بین الماهیات فهو قریبٌ من الاولیّات. »ایشان در تشكیك وجود می گوید: « اما حمل مفهوم وجود بر مصادیق آن به تشكیك است یعنی در بعضی مراتب اولی ' و اوّل و اَقدم و اشدّ است زیرا وجود در بعضی از موجودات مقتضای ذاتشان است و در بعض دیگر چنین نیست، در بعضی طبیعتاً قدیمتر از بعض دیگر است و در بعضی وجود تمامتر و قویتر است از این رو حمل وجودی بر افرادش تشكیكی است (گردآوری : انجمن ناجی) »
خلاصه اینكه در حكمت متعالیه صدرالمتألهین عالم وجود یك سیر نزولی دارد از عالم ربوبی و نور قیومی و جمال مطلق تا عالم جسمانی كه اسفل عوالم است و یك سیر صعودی دارد از این عالم مادی جسمانی به عالم مثال یا عالم تقدیر و از آن به عالم عقول یا مفارقات. چنان كه می گوید: « اجناس عوالم و نشئه های وجود سه تاست: یكی، نشئه اولی كه عالم طبیعت و عالم ماده و حوادث و علم كون و فساد است (گردآوری : انجمن ناجی) دوم، نشئه وسطی كه عالم صور مقداری مثالی و صورتهای حسی [غیرمادی ] است (گردآوری : انجمن ناجی) و نشئه سوم، كه عالم صور عقلی و مثالهای مجرد است (گردآوری : انجمن ناجی) »
• شرایط روحی و درونی کسب حقایق ماورای طبیعی
ادراك حقایق ماورای طبیعی به جهت علو مرتبة شان از عالم مادیات و محسوسات به لطافت قریحه و صفای درونی نیازمند است (گردآوری : انجمن ناجی) از این رو صدرالمتألهین همچون علمای اهل سلف اصرار دارد كسی كه می خواهد به باغ حكمت متعالیه قدم بگذارد باید به موارد زیر عمل كند:
اول، تزكیه:
فرد باید ابتدا به تزكیه نفس خویش بپردازد و درونش را از هواهای نفسانی پاك نماید چنانكه در مقدمه اسفار می گوید: « پس ای دوست من قبل از قرائت این كتاب به تزكیه نفست از امیال و هواها بپرداز كه به تحقیق كسی رستگار شد كه نفسش را تزكیه نمود و كسی زیان دید كه نفسش را آلوده ساخت. »همانگونه كه طهارت نفس موجب سنخیت روح با انوار معارف الهی و حضور حقایق قدسی ماورای طبیعی نزد نفس می گردد تبعیت از هواهای نفسانی موجب محرومیت انسان از معارف الهی می شود چون تبعیت از هوی ' و شهوات نفسانی نفس را از راه حق بازمی دارد و قلب را از فهم معارف محجوب می كند چون همانگونه كه نور و ظلمت جمع نمی شوند علم و شهوت هم جمع نمی گردند.
دوم، اخلاص:
بر پوینده معارف ماورای طبیعی الهی فرض است كه در این راه اخلاص پیشه نماید و غایتش را تقرب الی الله نماید همانگونه كه علمای ربانی و حكیمان صمدانی بویژه حكیم متأله و صدرالمتألهین این راه را طی نمودند و خداوند به بركت خلوص قلبیشان سرچشمه های حكمت را از قلبشان بر زبانشان جاری ساخت، چنان كه صدرالدین شیرازی این عالم ربانی می گوید: « ما در تحقیق هر مسئله و منقح ساختن هر مطلوبی چیزی جز تقرب به سوی خدا و ملكوت اعلایش قصد نكرده ایم. »
سوم، آزاد اندیشی.
یكی از ویژگیهای خردمندان آزاد اندیشی است بویژه كسی كه می خواهد در مسائل ماورای طبیعت سیر كند باید فارغ از شهرت اقوال و كثرت افراد تنها تكیه گاهش حق و حقیقت باشد چنان كه قرآن كریم می فرماید: «فبشّر عبادیِ الذّین یَستَمعُونَ القَولَ و یَتَّبعوُنَ اَحْسَنه اُولئكَ هَدی'هُمُ الله و اولئكَ هُم اوُلُوالا´لباب »: پس بشارت بده آن دسته از بندگانم را كه سخنان را می شنوند و از بهترین آنها پیروی می كنند اینها كسانی هستند كه خدا هدایتشان كرده و اینان خردمندانند. امیر المؤمنین علی (ع ) نیز می فرماید: « ان دین اللهِ لا یُعرَفُ بالرّجال، فاعرف الحقَّ تعرف اَهْلَهُ. تدجمه: دین خدا با تكیه به شخصیت افراد شناخته نمی گردد حق را بشناس تا اهلش را بشناسی. »
صدرالمتألهین با الهام از كلام امیر المؤمنین در مقدمه جلد ششم اسفار كه در علم الهی به رشته تحریر درآورده می نویسد: « مرد خردمند وقتی به حق رسید نه به اقوال نادرست شهرت یافته اعتنایی می كند و نه از مخالفت كردن با اعتقاد عامه مردم خاطرش رنجیده می شود و در هر بابی بدرستی سخن توجه دارد نه به گویندة آن. »صدرالمتألهین از جمله حكمایی است كه در پیمودن قلّه های حكمت و نیل به حقیقت ریاضتهای علمی و عملی را پیشه خود ساخت و در این راه نه از دشمنی دوران و كینه توزی اهل زمان بیتاب گردید و نه از تأیید و تمجید دلخوش شد، بلكه توجه اش را بسوی مسبّب الاسباب معطوف داشته و بسوی آسان كننده امور دشوار تضرع خالصانه نمود تا آنكه به بركت این ریاضتها و مجاهدتهای خالصانه روزنه نور حق به سویش گشوده و قلبش سرچشمه حكمت الهی گردید.
• موانع معرفت
حكما در تقسیم علت ناقصه می گویند علت یا وجودی است كه همان شرایط وجود و تحقق است یا عدمی كه مراد فقدان موانع است، از آنجا كه معرفت حقیقتی است كه باید در نفس مدرك تحقق پیدا كند پس باید هم شرایط وجود مهیا باشد و هم موانع مرتفع شود. موانع معرفت دو گونه اند: دسته ای از آن به طبیعت بشری مربوط می شود و دسته دیگر موانع عارضی است (گردآوری : انجمن ناجی) یكی از موانع طبیعی معرفت، انس به محسوسات است (گردآوری : انجمن ناجی) هر زمان سخن از لوح قلم و كتاب گفته می شود فوراً معانی محسوس آن به ذهن متبادر می شود. مثلاً وقتی سخن از لوح و قلم گفته می شود فوراً لوح و قلمهای متعارف امروزی به ذهن می آید در حالی كه می دانیم وقتی خدای سبحان از لوح و قلم سخن می گوید قطعاً غیر از لوح و قلم متعارف مادی است (گردآوری : انجمن ناجی) پس كسی كه می خواهد در مفاهیم ماورای طبیعی غور كند لازم است خود را از جمود لفظ برهاند و الفاظ را با توسع در معانی لحاظ نماید و به این نكته اساسی متفطن باشد كه در وضع لفظ غایت لفظ مراد است مثلاً غایت قلم نوشتن و غایت چراغ نوردهندگی است (گردآوری : انجمن ناجی) اما متأسفانه برخی افراد جمود بر ظاهر الفاظ و مفاهیم دارند و این جمود بر مفاهیم عرفی در طول تاریخ تفكر بشری مانع شناخت درست مفاهیم ماورای طبیعی بوده است، غافل از آنكه فلسفه مقید به قیودات استعمال لغوی و عرضی نیست چنان كه صدرالمتألهین می گوید: « جماعتی از گفتن اینكه خدای تعالی ' موجود است یا معدوم پرهیز كردند چون گفتند این الفاظ بر صیغة مفعول ساخته شده است و خدا منزه از اینگونه اطلاقات است، در حالی كه حل مشكل الفاظ در علوم و معارف آسان است، چرا كه بسیاری از الفاظ بلكه همة الفاظی كه در توصیف خدای تعالی بكار می رود مراد از آنها معانی هستند كه برتر و بالاتر از آن چیزی هستند كه اسامی عرفی به ازای آنها وضع شده اند. پس همانگونه كه مراد از سمع و بصر كه بر حسب توقیف شرعی در مورد خدای تعالی بكار می روند معانی وضعی آنها مراد نیست چون خدای تعالی منزه از جسم داشتن و ابزار جسمانی است، به همین ترتیب معانی علم و قدرت و وجود و اراده در مورد خدای تعالی برتر و بالاتر از آن معنایی است كه عامه مردم می فهمند، در حالی كه چاره ای نداریم جز اینكه خدای تعالی را با همین الفاظی كه معانیشان بین خدا و خلق مشترك است توصیف نماییم اما توجه داشته باشیم كه صفات او معرّف ذات او هستند و از معنایی كه در مورد ممكنات تصور می كنیم دورند. البته این سخن مربوط به صفات حقیقیه اوست. » ملاصدرا در بحث نفس اسفار نیز موانع معرفت به حقایق ماورای طبیعی را متذكر می شود و این موانع را به پنج دسته تقسیم می كند كه می توان اولی را طبیعی و بقیه را عارضی دانست:
1. نقصان جوهر ذات مدرك قبل از آنكه قوی شود؛ مثل نفس كودك و آنهایی كه رشد فكری پیدا نكرده اند.
2. خباثت نفس و تاریكی درون؛ این كدورت از دنیادوستی و گناه در نفس حاصل می شود. و هر قدر كه ظلمت بیشتر باشد مانعیت آن برای كسب معارف الهی بیشتر خواهد بود، چون هر حركت و عملی كه از انسان سر بزند اثری در ذات نفس باقی می گذارد. پس هر سرگرمی به امور حیوانی مثل نقطة سیاهی است كه بر روی آینه نقش بسته باشد و كثرت این سیاهیها موجب حجاب نفس از تابش انوار ملكوتی در آن می شود.
3. روی گردانی از صورت مقصود و غایت مطلوب؛ توضیح اینكه صالحان و مطیعان اگرچه نفس پاك دارند لكن چنین نیست كه عالم به معارف الهی باشند زیرا برخی از آنها در طلب این معارف نیستند و در مسیری كه به جانب ملكوت گشوده شده است سیر نكرده اند یعنی در معارف الهی و آیات ربوبی تفكر و تعمق ننمودند تا معرفت تحصیل كنند.
4. حجاب پذیرش اعتقادات عامیانه ای كه از كودكی از روی تقلید و حسن ظن برای انسان حاصل شده است؛ این اعتقادات بین او و حقیقت حق حایل می شود و در نتیجه او را از دریافت حقایقی كه مغایر اعتقادات تقلیدی اوست مانع می گردد.
5. غفلت از اصول و روشهای تحصیل معارف عقلانی؛ چنین نیست كه هر طالب علمی از هر راهی كه خواست به مقصود نایل آید بلكه تحصیل علم با تفكر یعنی یادآوری معلومات گذشته و ترتیب مقدمات متناسب با مطلوب میسر می شود، پس جهل به اصول معرفت و كیفیت مرتب نمودن مقدمات به وجهی كه متناسب كشف مجهول باشد مانع از علم به حقایق مجرد عقلی است (گردآوری : انجمن ناجی)
صدرالمتألهین پس از برشمردن این موانع می گوید: « پس وقتی این حجابها و مانعها از قلب انسان یعنی نفس ناطقه برطرف شد چهرة ملك و ملكوت [باطن عالم محسوس و اسرار پوشیده از حواس ] و حقیقت هستی آنگونه كه هست برای او ظاهر می شود.» به امید آنكه خداوند ما را در پیمودن صراط مستقیم معرفت توفیق عنایت فرماید.