داستانهای قرآن(ماجراى بَلعم باعورا و هلاكت بيست هزار نفر بر اثر طاعون)
ماجراى بَلعم باعورا و هلاكت بيست هزار نفر بر اثر طاعون
بلعم باعورا از علماى بنى اسرائيل بود، و كارش به قدرى بالا گرفت كه اسم اعظم میدانست و دعايش به استجابت میرسيد. روايت شده:
موسى عليهالسلام با جمعيتى از بنى اسرائيل به فرماندهى يوشع بن نون و كالب بن يوفنا از بيابان تيه بيرون آمده و به سوى شهر
(بيت المقدس و شام) حركت كردند، تا آن را فتح كنند و از زير يوغ حاكمان ستمگر عمالقه خارج سازند. وقتى كه به نزديك شهر رسيدند، حاكمان ظالم نزد بلعم باعورا (عالم معروف بنى اسرائيل) رفته و گفتند از موقعيت خود استفاده كن و چون اسم اعظم الهى رامیدانى، در مورد موسى و بنى اسرائيل نفرين كن.
بلعم باعورا گفت: من چگونه در مورد مؤمنانى كه پيامبر خدا و فرشتگان، همراهشان هستند، نفرين كنم؟ چنين كارى نخواهم كرد. آنها بار ديگر نزد بلعم باعورا آمدند و تقاضا كردند نفرين كند، او نپذيرفت،
سرانجام همسر بلعم باعورا را واسطه قرار دادند، همسر او با نيرنگ و ترفند آن قدر شوهرش را وسوسه كرد، كه سرانجام بلعم حاضر شد بالاى كوهى كه مشرف به بنى اسرائيل است برود و آنها را نفرين كند.
بلعم سوار بر الاغ خود شد تا بالاى كوه برود،
الاغ پس از اندكى حركت سينهاش را بر زمين مینهاد و بر نمیخاست و حركت نمیكرد،
بلعم پياده میشد و آن قدر به الاغ میزد تا اندكى حركت مینمود.
بار سوم همان الاغ به اذن الهى به سخن آمد و به بلعم گفت: واى بر تو اى بلعم كجا میروى؟
آيا نمیدانى فرشتگان از حركت من جلوگيرى میكنند.
بلعم در عين حال از تصميم خود منصرف نشد، الاغ را رها كرد و پياده به بالاى كوه رفت، و در آن جا همين كه خواست اسم اعظم را به زبان بياورد و بنى اسرائيل را نفرين كند اسم اعظم را فراموش كرد وزبانش وارونه میشد به طورى كه قوم خود را نفرين میكرد و براى بنى اسرائيل دعا مینمود. به او گفتند: چرا چنين میكنى؟ گفت: خداوند بر اراده من غالب شده است و زبانم را زير و رو میكند.
در اين هنگام بلعم باعورا به حاكمان ظالم گفت: اكنون دنيا و آخرت من از من گرفته شد،
و جز حيله و نيرنگ باقى نمانده است (گردآوری : انجمن ناجی)
آن گاه چنين دستور داد:
زنان را آراسته و آرايش كنيد و كالاهاى مختلف به دست آنها بدهيد تا به ميان بنى اسرائيل براى خريد و فروش ببرند، و به زنان سفارش كنيد كه اگر
افراد لشكر موسى عليهالسلام خواستند از آنها كامجويى كنند و عمل منافى عفت انجام دهند، خود را در اختيار آنها بگذارند، اگر يك نفر از لشكر
موسى عليهالسلام زنا كند، ما بر آنها پيروز خواهيم شد.
آنها دستور بلعم باعورا را اجرا نمودند، زنان آرايش كرده و به عنوان خريد و فروش وارد لشكر بنى اسرائيل شدند، كار به جايى رسيد كه زمرى بن شلوم رئيس قبيله شمعون دست يكى از زنان را گرفت و نزد موسى عليهالسلام آورد و گفت:
گمان میكنم كه میگويى اين زن بر من حرام است، سوگند به خدا از دستور تو اطاعت نمیكنم.
آن گاه آن زن را به خيمه خود برد و با او زنا كرد، و اين چنين بود كه بيمارى واگير طاعون به سراغ بنى اسرائيل آمد و همه آنها در خطر مرگ قرار گرفتند.
در اين هنگام فنحاص بن عيزار نوه برادر موسى عليهالسلام كه رادمردى قوى پنجه از امراى لشكر موسى عليهالسلام بود از سفر سر رسيد، به ميان قوم آمد و از ماجراى طاعون و علت آن باخبر شد،
به سراغ زمرى بن شلوم رفت. هنگامى كه او را با زن ناپاك ديد، به آنها حمله نموده هر دو را كشت، در اين هنگام بيمارى طاعون بر طرف گرديد.
در عين حال همين بيمارى طاعون بيست هزار نفر از لشكر موسى عليهالسلام را كشت. موسى عليهالسلام بقيه لشكر را به فرماندهى يوشع باز سازى كرد و به جبهه فرستاد و سرانجام شهرها را يكى پس از ديگرى فتح كردند. بحار، ج 13،ص 373 و 374
خداوند ماجراى انحراف بلعم باعورا را به طور اشاره و سربسته در آيه 175 و 176 سوره اعراف ذكر كرده، در آيه 176 میىفرمايد:
و اگر میخواستيم، مقام او (بلعم باعورا) را با اين آيات و علوم و دانشها بالا میبرديم،
اما اجبار، بر خلاف سنت ماست، او را به حال خود رها كرديم،
و او به پستى گراييد، و از هواى نفس پيروى كرد، مثل او همچون سگ (هار) است، اگر به او حمله كنى، دهانش را باز، و زبانش را بيرون می آورد،
و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را میكند، (گويى چنان تشنه دنياپرستى است كه هرگز سيراب نمیشود)
اين مثل گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند، اين داستانها را (براى آنها) بازگو كن، شايد بينديشند و بيدار شوند. سوره اعراف، 175.
آرى، اين است نتيجه فرهنگ بى عفتى و انحراف جنسى، كه وقتى نيرنگبازان از راههاى ديگر شكست خوردند با رواج دادن فرهنگ غلط، دين و دنياى مردم را تباه میسازند، كه به گفته بعضى طاعون موجب هلاك 20 هزار نفر از لشكر موسى عليهالسلام گرديد بحار، ج 13،ص 375