در دفتر چهارم مثنوی شریف، مولانا جلال الدین، داستانی نقل کرده است با موضوع روئیدن گیاهی به نام خَرّوب در گوشه ای از مسجد الاقصی؛
خَرّوب، همان گیاه خرنوب است که بوته ای است بیابانی و مرتفع و خاردار، که در هر بنایی بروید، آن را ویران کند! وجه تسمیۀ آن به خروب نیز بدین جهت است (گردآوری : انجمن ناجی).. (شرح زمانی، ج4، ص 127)
گفت نامت چیست برگو بی دهان
گفت خروب است ای شاه جهان
گفت اندر تو چه خاصیّت بود
گفت من رستم، مکان ویران شود
من که خروبم، خراب منزلم
هادم بنیاد این آب و گِلم
مأخذ این حکایت، روایتی ست که در تفسیر ابوالفتح رازی آمده است (ج 4/ص 358).
و البته در قصص و تمثیلات مثنوی، آن را به حلیه الاولیاء هم سند داده اند (ص 130- 132).
مولوی، این داستان را نیز حکایت در حکایت پیش می برد تا به اصل پیام برساند . جرثومۀ جهل ...
جهل چیست؟
جهل در لغت به معنای ندانستن و نادانی است (گردآوری : انجمن ناجی) و در برابر عقل و دانایی معرفی شده است (گردآوری : انجمن ناجی)
( قاموس المحیط / ج 3 / ص353 )
کلینی در اصول از آن به ذُلّ و ظلمت نیز تعبیر کرده است (اصول/ ج 1 / 26 و 29 )
مرحوم علامه طباطبایی، ذیل آیه 17 سورۀ نساء، مرقوم داشته اند :
به این سبب بعضی اشخاص را جاهل می نامند که علم و اراده آنها در احتراز از افعال و اعمال ناپسند، مؤثر نیست! و البته ضمن ذکر صفات ظلوم و جهول بر این موجود از باب عدم و ملکه، شأن اتصاف به عدالت و علم را نیز ملحوظ داشته اند... (المیزان/ ج4/ ص 239)
در کنار تأکیدات فرهنگ دینی مان به پرهیز از جهالت و نادانی، فرهنگ ملّی مان هم در شمار فراوان بدین تحذیر پرداخته است (گردآوری : انجمن ناجی) اوحدی مراغه ای، علم را نور و بیداری و جهل را خواب و تاریکی می داند :
علم نور است و جهل تاریکی / علم راهت بَرد به باریکی
جهل خواب است و علم بیداری / زان نهانی و زین پدیداری
مولانا می گوید:
جاهل ار با تو نماید همدلی / عاقبت زخمت زند از جاهلی
دوستی جاهل شیرین سخن / کم شنو ، کان هست چون سمّ کهن
بدیهی ست که ظرف این مقال، برنمی تابد که احصاء خویش را به حدّ کمال ، عرضه کنم و به ناگزیر به همین اشارات بسنده باید کرد. وانگهی؛ گفته اند : رند را آب عنب ، یاقوت رمانی بود ...
امیرمؤمنان، حضرت علی علیه السلام، که خود امیر کلمه هستند، در مبحث «ذمّ الجهل» تعبیری به کار برده اند که حکما مُهر خاتمتی ست بر تشریح مذّمت جهل؛ می فرمایند:
الجاهل صخرَهٌ لا یَنفَجِرُ مأوها، و شَجَرَهٌ لا یخضرُّ عودُها، وأرضُ لا یَظهَرُ عُشبُهاء.
نادانی، سنگی است که از آن آب نجوشد و درختی است که چوبش سبز نگردد و زمینی است که سبزه در آن نروید. (غرر الحکم: 7198) همچنان است شرح و بسط ایشان، در دسته بندی قابل توجّهی که در بحث «اصنافُ الجّهال» ارائه فرموده اند:
الرِّجالُ أربعهَ: رَجل یدری و یدری انَّه یدری فَذاکَ عالمٌ فاسألوهُ، و رجلٌ لا یَدری أنَّهُ لا یَدری فَذاکَ مُسترشدٌ فارشدوهُ، و رجُلٌ لا یَدری و لا یَدری أنَّهُ لا یدری فذاک جاهلٌ فَارفضوهُ، و رَجُلٌ یَدری و لا یَدری انَّهُ یَدری فَذاک نائم فانبهوهُ.
مردان چهار دسته اند: مردی که می داند و به آگاهی اش علم دارد؛ چنین شخصی حقیقتاً دانشمند است، پس از او بپرسید. مردی که نمی داند و می داند که نمی داند؛ او جوینده است، پس راهنمایی اش کنید. مردی که نمی داند و نمی داند که نمی داند؛ او نادان است، پس کنارش گذارید. مردی که می داند و نمی داند که می داند؛ او خواب است، پس بیدارش کنید.
شبیه به همین دسته بندی حضرت امیر (ع) را «ابن یمین» در سرودۀ مشهوری آورده است:
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند
آگاه نمایید که بس خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماندهنگامی که به صرافت در پست و بلند تاریخ پر فراز و نشیب کشورمان بنگریم، به کرّات مشاهده می کنیم که علیرغم امعان و اذعان به رویکرد مذموم و نکوهیده ای که نسبت به جهالت و بلاهت، سرلوحه داشته ایم؛ مع الاسف، گاه با بی توجّهی و بی اعتنایی از کنار میدان داری جهّال گذشته ایم و علیرغم در اختیار داشتن چندین چراغ، بیراهه رفته ایم ! و پس از اینکه فرصت اشتغال و جولان را در ساحتی فراخ به نابلدان سپرده ایم، هنگام به بار نشستن محصول آن متصدی عاری از خرد، لب گزیده ایم ! از شیخ محمود شبستری آموخته ام که: تعرف الاشیاء باضدادها ...
لذا بر آنم تا لختی قلم را در تأکید بر خردورزی و عقلانیت و تفکر و تدبیر، بدوانم . در منبع پر نکتۀ المعجم الاحصائی لالفاظ القران الکریم، موارد قابل توجّهی آمده است:
در قرآن مجید، واژه عقل و مشتقات آن، 49 مرتبه ذکر شده است (گردآوری : انجمن ناجی) 27 بار در سوره های مکّی و 22 بار در سوره های مدنی؛
واژه فکر و مشتقات آن، 18 مرتبه، که 13 مرتبه در سوره های مکیّ و 5 مرتبه در سوره های مدنی است (گردآوری : انجمن ناجی)
واژه فقه و مشتقات آن، 20 مرتبه آمده است، که 9 بار در سوره های مکّی و 11 بار در سوره های مدنی است (گردآوری : انجمن ناجی) واژۀ الباب که 16 مرتبه ذکر گردیده است و 8 بار در سوره های مکّی و 8 بار در سوره های مدنی بوده است (ج1/ ص 497 الی 525)
موارد و مضامینی برشمرده فوق، گواه روشنی ست که قرآن مجید، صریحاً به عقلانیت، تفکّر، خرد و اندیشه ورزی تأکید دارد.
فی الواقع، خردمندی است که روشنای مسیر سالک در راه عبودیت تلقی می شود.
به لحاظ مذهبی نیز در سراسر کتب روایی شیعه، خردگرایی، چونان سروی ستبر و استوار قامت افراشته است (گردآوری : انجمن ناجی) از مجموعه آثار قدما نظیر : شیخ مفید ، سید مرتضی ، شریف رضی ، شیخ طوسی ، شیخ طبرسی شیخ کلینی و... (رضوان الله تعالی علیهم اجمعین) گرفته تا اصولیون خردورزی که تا روزگار فعلی هم
حیّ و منوّر و مبارک اند؛ همه شاهد مدّعای مزبورند .
صرفاً برای نمونه، محلّ تأمل و التفات نیست که چرا محدث بزرگ شیعه شیخ کلینی (ره)، که
کتابش -کافی- نخستین کتاب از مجموعه کتب چهارگانه، اهل تشیع مطرح شده است، سرآغاز کارش را با کتاب العقل و الجهل تنظیم کرده است؟
که در مقدّمه، به زیباترین شکل به برتری های دانش و بلندی مرتبه اهل دانش و همچنین به فروافتادگی ارزش و اعتبار نادانی و اهل آن اشاره نموده است (اصول/ ج1/ ص9)
که تکملۀ این نگرش متعالی وی را هنگامی به خوبی ملتفت شدم، که بخشهایی از شرح اصول صدرالمتألهین و نیز تعلیقۀ میرداماد بر اصول را در محضر عاقله مرد دقیقه شناسی تلمذ کردم .
به راستی کدام مکتب، این تأکید و تشویق به فرا گرفتن علم و دانش و حکمت را با این پایه شگفتی و درخشندگی در خود جای داده است؟
هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون انما یتذکر اولوا الباب (زمر/ 9)
یرفع الله الذین امنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات والله بما تعملون خبیر (مجادله/ 11).
اطلبوا العلم من المهد إلی اللحد (تفسیر قمی/ ج2/ 401).
العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه (بحار/ ج2/ ص32)
اطلبوا العلم ولو بالصین
اطلبوا العلم ولو بخوض المهج و شق اللجج (بحار/ ج 17 / ص265)
الحکمه ضاله المؤمن، فاطلبوها ولو عند المشرک تکونوا احق بها و اهلها (امالی طوسی/ 625)
الحکمه ضاله المؤمن فخذ الحکمه ولو من اهل النفاق (نهج البلاغه، حکمت 80)
کلمه الحکمه ضاله المؤمن فحیث وجدها فهو احق بها (بحار/ج2/ص 99)
***
مواردی که فهرست وار بدانها اشاره شد ، تنها گوشه ای از پوشه پرتوشه مکتب دانش دوست ماست .
دوستداران دانایی ، به حتم خطابه درخشان نجیب محفوظ ، داستانسرای بزرگ مصر ، هنگام دریافت
جایزه نوبل ادبیات را به خاطر دارند . ایشان در بخشی از خطابه ارزنده و آموزنده اش می گوید :
" من فرزند دو تمدن هستم . که در عصری از عصور تاریخ ، آمیزشی موفق داشته اند .
تمدن مصر و تمدن اسلام " ... و درباره تمدن اسلامی ضمن برشمردن فضیلت هایی نظیر آزادی ،
برابری ، گذشت و تسامح و ... موضعی موثر را بیان می دارد :
" و آن این است که اسلام در یکی از جنگهای پیروزمند خود با دولت بیزانس ، تعدادی از اسیران جنگی
را با چند کتاب فلسفه و پزشکی و ریاضیات ، به جامانده از میراث کلاسیک یونان ، مبادله کرد .
این شهادتی راستین بر علو روح انسانی و اشتیاق آن برای علم و معرفت است " .
البته این نگاه یک ادیب دانا و خبیر است ...
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست / در باغ لاله روید و در شوره زار خسدر گذار سالیان اخیر، هرگاه به مناسبتی این نکته ارزشمند،از مقدمه منظوم شاهنامه، که در آن سه جریان اندیشه اسلامی، اندیشه ایرانی و اندیشه یونانی به یکدیگر پیوند شده است، پیش نظرم تازه می شود ، همان دم، حسرت کهنه ای نیز درون جانم سربر می کشد!
در پژوهش یگانه و بی بدیل استاد مبرز نازک اندیشی، با دقّت نظری ژرف، همان تأکیدات دینی بر لزوم خردورزی را ، در شاهنامه فردوسی ، که به یک معنا شناسنامه ملّی ما محسوب می شود، مندرج دیده ام . بر مبنای آن تتبّع یکتا، واژه خرد بیش از پانصد مرتبه و واژه خردمند بیش از سیصد مرتبه و نیز واژه خردمندی بیست مرتبه در شاهنامه به کار رفته است (گردآوری : انجمن ناجی) علاوه بر آن، واژه روشن روان حدود صد و پنجاه مرتبه و روشن دل هم حدود سی مرتبه ذکر گردیده است (گردآوری : انجمن ناجی)الحق؛ جای بسی دریغ و افسوس و تأسف است که ملّتی با این پشتوانه فرهنگی فاخر، که ذکر مجملی از فیوضاتش در این گوی تنگ مقال، سیاهه شد؛ از بنیادهای فرهنگی و اعتقادی خودش پند نپذیرد و سرخوشانه، سرمایه های فکری و فرهنگی خود را از دست بگذارد.مع الوصف اسبان تازی بی شماری که به زیر پالان مجروح گردیده اند و قدری آن سوتر، طوق زرّینی که از دور می درخشد !
البته جای بسی خوشوقتی ست که بار دیگر، ذیل تجربۀ تاریخی موفقّی، امور اجرایی کشور ، تحت تفضل حضرت حق و ید باسطۀ و رحمت واسعه اش، به دست مدیران کارآزموده و خبره سپرده شده است (گردآوری : انجمن ناجی)
پر واضح است که دیگر مجالی و فرصتی برای آزمون و خطا وجود ندارد!
می بایست در بدنه اجرایی و انتخاب و انتصاب مدیران میانی (تاکتیکی) و نیز مدیران تحتانی (عملیاتی) هم زمام امور بر ید با کفایت دانشوران زبده نهاده شود.
باور به این قضیه که جاهلان ، سکان امور را در هیچ شعبه ای و حوزه ای در اختیار نگیرند ،
یک بدیهه است . اما گاه تحت لوای حرکات سیاست زده عریان ، و دسته بندی های جناحی مبتنی بر افراط ، این مقوله اساسی به طاق نسیان سپرده می شود .
اینکه گهگاه فرومایگانی ، اطوار و شمایل دانایی و دانایان را با صد شعبده ، به خود الصاق کنند ،
نبایستی بیداردلان مسئول را اغوا کند . که هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست ...
در این نوشتار، کوشش بر آن بود تا به اقل اکتفا ، دو رویه سکّه هویتی ایرانی اسلامی مان در حیطۀ مورد وثوق بر اِعمال خرد، حکمت، عقلانیت، تدبیر و تخصّص ، نمایانده شود. و نصحی مشفقانه باشد برای کناره جستن از جادوی جهل ! و میدان نسپردن به نابلدان و ناکارامدانی که نه تنها خیری در مرامشان تعبیه نیست ، بلکه ابراز و اظهار مخاطراتشان جدّی ست ...
حکمتی که مصلح الدین سعدی شیرازی ، موجز و مفید و جامع و مانع ، بیان کرده است :
ندهد هوشمند روشن رای
به فرومایه کارهای خطیر
بوریاباف اگرچه بافنده ست
نبرندش به کارگاه حریرو پایان بخش سخن، همان نتیجه ای است که مولانا جلال الدین از داستان رویش خَرّوب برگرفته است (گردآوری : انجمن ناجی)
در «بیان آنکه حصول علم و مال و جاه مَر بَد گوهران را فضیحت اوست...» می گوید :
علم و مال و منصب و جاه و قِران
فتنه آمد، در کف بَد گوهران
آنچه منصب می کند با جاهلان
از فضیحت، کی کند صد ارسلان
عیب او مخفی ست، چون آلت بیافت
مارش از سوراخ بر صحرا شتافت
مال و منصب ناکسی کارد به دست
طالب رسوایی خویش او شدست
***
به گمانم ؛ طلوع خورشید امید ، از آسمان تدبیر ، بر پهن دشت اعتدال ، فرصت مغتنمی ست تا دیگر بار، خوشاب خِرد را بجای خَرّوب جهل به سفره بنشانیم ... که به تعبیر ابوالعلاء معرّی :
اللب قطب و الامور له رهن
فیه تدبر کلها و تداروا
خرد محور است ؛ و کارها چون سنگ آسیای آنند ، که همه بدان سامان می گیرند و گرد آن می گردند .