نمی دانم مرگم در کدامین روز از این تلخ و شیرین روزها در راه است نمی دانم قطار عمرم در مسیر زندگی با کدامین خطرها همراه است (گردآوری : انجمن ناجی)
مادر دعایم کن...
مادر دعایت را بدرقه ی راهم کن. نمی دانم، قطار عمرم کجا از ریل زندگی خارج می شود .نمی دانم، درکدامین بیراهه گرفتار کدامین راهزن می شوم. نمی دانم، کدام لحظه هنگام هدایت قطار گرفتار خواب غفلت می شوم. نمی دانم، پس از مرگم سرانجامم چه خواهد شد؟
اما خوب می دانم.....
با دعایت همان خواهد شد که تو از خدا برای فرزندت خواسته ای. می دانم، ریل زندگی مسیر سعادت و راهزن های آن فرشته های هدایت و خواب آن حتماً عبادت می شود و جهنم و آتش آن بی گمان بهشتی که زیر قدمهای شماست می شود.
مادر دستی برگهواره داردودستی بردست خدا آن گاه که مادر گهواره راتکان می دهد عرشخدا به لرزه در می آیدوهمه ی فرشتگان سکوتمی کنند تا زیباترینسمفونی هستی را بشنوندلالایی مادرای بانوی بهشتی،پناه لحظه هامی،یه عمره که هنوزم،دلواپس فردامیتوبودی عاشقونه،دست منوگرفتی،بالحن مادرونت،برام لالایی گفتیآغوش توهمیشه،یه گوشه ازبهشته،خدااسم توباعشق،روقلب من نوشتهچه شبانخوابیدی که من راحت بخوابم،میخوام مادرچشام روزیرپات بزارممادرتویی جونم،مادرتویی عمرم،اگه تونباشی انگارمن مثل مرده امکشیدی سختی همیشه توبه جای من یه لحظه نباشی من توی سختی وغممرحمم بودی وقتی من دردداشتم سنگ صبورم بودی وقتی غم داشتمتوفرشته منی ازمن دل نمی کنی رفیق بی کلکی ومنوگول نمیزنیمادرتویی که راحت منومی بخشی درداموازتوی چشمام میفهمیمیگی می میرم اگه یه لحظه دیرکنی خودت گرسنه بودی تامنوسیرکنیندادی جواب بدی هام روباسرزنش به جاش بامحبت دادی منوپرورشدعای خیرت مادر،معجزه دنیامه،صدای قلب پاکت،لالایی شبهامهوقتی دلم میگیره،سررومزارت میزارم،تواوج ناامیدی،اسم تورومیارمباعشق آسمونی ات،همیشه جون میگیرم،چقدرشیرینه حالم،وقتی سمت تومی رماین همه حرف دارم باهات مامانی ولی چیکارکنم پیش کی بگم کی به حرف من گوش میدهعیبی نداره منم خدایی دارم میام باچشای پراشک سرمزارت میام بهت میگمخیلی دلم برات تنگ شده خیلی دلم هوات روکرده شونه های مهربونت رو کم دارم
مینویسممینویسم بدون تو بدون حضور تو بادلی تنها با هزار آه بانگاهی بغض آلودبه این فاصله به این شب هابه این کاغذ های باطله کاغذهایی برایکشیدن لطافت نگات مادر برای بیان مخمل رنگ چشمات بدون تواین واژه دلتنگی چه معنای دلگیری دارد چه وسعتی چه رنگ شبگیریداردبدون توسوگی دارد فضای اتاقم وازبا تو بودن خیال میبافماشک تمدید میشود در نگاهم بدون توآه بدون توحسرت چه جولانیمیدهد برای لحظه دیدار جسمم چگونه میجوشد دراین سوی دیوار مثلیک بیمار گذرکنداین زمان طعنه تلخی است انگاربدون توقصهنیست حال امشب وهر شب من است بدون تو لحظه های باتو بودن مثل نام قشنگ تو مادر پرستو وار از خاطره آرامشم کوچمیکندبدون توآه که زمان بامن انگارگل یا پوچ میکندبدون توحال من اما پشت یک واژه آه من تا همیشه تنها ساده