با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد
بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ
همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم
عطر بر خود زدم و غالیه سا رفتم و شد حمد را خواندم و آن مد "ولاالضالین" را
ننمودم ز ته حلق ادا ، رفتم و شد یکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنی
گفتم ای مایه هر مهر و وفا، رفتم و شد همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین
سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد "لن ترانی" نشنیدم ز خداوند چو او
"ارنی" گفتم و او گفت "رثا" ، رفتم و شد مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟
من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست
من خدا گفتم و او گفت بیا ، رفتم و شد مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید
فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون
پیر من آنکه مرا داد ندا ، رفتم و شد گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو
تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد