سوسک غمگین به خدا گفت:«کسی دوستم ندارد،میدانی که چقدر سخت است،اینکه کسی دوستت نداشته باشد؟ تو برای دوست داشتن بود که دنیا را ساختی...»
خدا هیچ نگفت!
سوسک گفت:«به پاهایم نگاه کن!ببین چقدر چندش آور است!چشم ها را آزار میدهم،دنیا را کثیف میکنم،آدم هایت از من میترسند،مرا میکشند.برای اینکه زشتم!زشتی جرم من است!!!»
خدا هیچ نگفت!
سوسک ادامه داد:«این دنیا فقط مال قشنگ هاست (گردآوری : انجمن ناجی)مال گلها،پروانه ها.مال قاصدکها..مال من نیست!»
وخدا گفت:«دوست داشتن گل دوست داشتن یک پروانه کار چندانی نیست.اما دوست داشتن یک سوسک، دوست داشتن "تو" کاری دشوار است!
دوست داشتن کاریست آموختنی و همه کس رنج آموختن را نمی برد.
ببخش،کسی را که تو را دوست ندارد!زیرا که هنوز مومن نیست،زیرا که هنوز دوست داشتن را نیاموخته،او ابتدای راه است (گردآوری : انجمن ناجی)..
اما مومن دوست میدارد،مومن همه را دوست میدارد.زیرا همه از من است و من زیبایم،چشم های مومن جز زیبا نمی بیند. زشتی در چشم هاست (گردآوری : انجمن ناجی)در این دایره هرچه که هست نیکوست.آنکه بین آفریده های من خط کشید،شیطان بود!شیطان مسوول فاصله هاست!
حالا قشنگ کوچکم نزدیک بیا و غمگین مباش!»
قشنگ کوچک نزد خدا رفت و دیگر هیچگاه نیندیشید که نازیباست!!!